نگاهی به زندگی و دیدگاه‌های فریدون هویدا

زیر سایه برادر

فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا، یکی از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی در عصر پهلوی دوم است، اما شهرت او بیش از آنکه ناشی از فعالیت‌هایش در عرصه فرهنگی یا سیاسی باشد، متأثر از دیدگاه‌های خاص او نسبت به حکومت پهلوی و برادرش امیرعباس هویداست
زیر سایه برادر
فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا، یکی از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی در عصر پهلوی دوم است. وی در دوران حیات خود، ضمن حضور و فعالیت در چند محفل فرهنگی و ادبی، به مدت شش سال سمت‌های معاونت وزیر امور خارجه ایران و سفیر ایران در سازمان ملل متحد را نیز بر عهده داشت، اما شهرت هویدا بیش از آنکه ناشی از فعالیت‌های وی در عرصه فرهنگی یا سیاسی باشد، متأثر از دیدگاه‌های خاص او نسبت به حکومت پهلوی و برادرش امیرعباس هویداست که بعدها در کتابی با عنوان «سقوط شاه» منعکس شد. با این مقدمه در ادامه با تشریح زندگی و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی فریدون هویدا، به نقطه‌نظرات او در خصوص حکومت پهلوی نیز پراخته می‌شود.
 
گذری بر زندگی فریدون هویدا
عباس افندی، حبیب‌الله پسر میرزا رضا قناد را مشغول تحصیل کرد و دو سال هم او را به هزینه خود برای ادامه تحصیل به اروپا فرستاد و او به زبان‌های انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرد و به تهران آمد و در دستگاه سردار اسعد بختیاری نفوذ کرد و مترجم شد و در روزنامه «رعد» نیز سمت مترجمی گرفت و در همین هنگام لقب «عین‌الملک» به او داده شد. عین‌الملک دو پسر داشت به نام‌های امیرعباس و فریدون هویدا.1
 
درباره پدر فریدون، عین‌الملک حرف و حدیث بسیار است. از جمله آنکه می‌دانیم وی بهائی بود و با نیروهای خارجی نیز ارتباطاتی داشت. از اینجا که موضوع این مقاله خارج از این بحث است، از پرداختن به این مسئله خودداری می‌کنیم، اما همین‌قدر لازم است بگوییم که با این تفاسیر می‌توان گفت فریدون هویدا بهائی‌زاده است. فریدون در شهریور 1303 در دمشق به دنیا آمد؛ زیرا پدرش به اقتضای شرایط شغلی خود در دمشق به سر می‌برد. فریدون هویدا تحصیلات خود را در رشته حقوق در دانشگاه سوربن پاریس گذراند و سپس به ایران بازگشت. او به‌رغم تحصیل در رشته حقوق، در حوزه فرهنگی و سینما بسیار فعال بود؛ چنان‌که در کارنامه او می‌توان به نقد فیلم، انتشار مجلاتی در حوزه فیلم و سینما، نوشتن کتاب و حضور در برخی محافل علمی و ادبی آن دوره اشاره کرد.
 
علاوه بر اینها، هویدا در حوزه سیاسی نیز به فعالیت پرداخت و کمی بعد از آنکه برادرش به سمت نخست‌وزیری رسید، وی به عنوان معاون وزیر امورخارجه به فعالیت پرداخت. فریدون طی سال‌های 1349 تا 1357 نیز سفیر ایران در سازمان ملل متحد بود. وی، از نظر اندیشه‌های سیاسی، دیدگاه‌های خاصی پیرامون شاه و حکومت او داشت که محوریت بیشتر آنها بر پایه انتقاد و اعتراض از سیاست‌های رژیم پهلوی بود. فساد مالی و اخلاقی، از جمله مسائل مهمی است که هویدا در بسیاری از موارد با دیده انتقاد به آن نگریسته است.
 
دیدگاه هویدا درباره شاه و حکومت او
فساد خاندان پهلوی یکی از موضوعات مهمی است که هویدا بارها به آن پرداخته و حتی در کتاب خود نیز به آن اشاره کرده است. وی در نمونه‌ای از موارد متعدد عنوان نموده است: «فسادى که درون دربار شاه وجود داشت حقیقتا ابعاد وحشتناک به خود گرفته بود؛ چنانچه برادران و خواهران شاه به خاطر واسطگى براى عقد قرارداد بین دولت ایران و شرکت‌هایى که گاه خودشان نیز جزء سهامداران عمده آنها بوده حق‌العمل‌هاى کلانى به چنگ مى‌آوردند، ولى گرفتارى اصلى در این مسئله فقط رشوه‌خوارى یا دریافت حق کمیسیون توسط خانواده سلطنت نبود، بلکه اقدامات آنها الگویى براى تقلید دیگران مى‌شد و به صورت منبعى درآمده بود که جامعه را در هر سطحى به آلودگى مى‌کشانید...».2
 
هویدا، در همین باره در بخشی دیگر از کتاب خود آورده است: «اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونه‌ای زندگی می‌کردند که حداقل می‌توان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود. شاه به تحریک امیر اسدالله علم (وزیر دربار) و مفت‌خورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که وجود این‌گونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج (فارس) لازم است، و برای احداث آنها هم انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی بیشتر مدنظر قرار دارد».3
  
هویدا در باب حکومتداری شاه نیز به‌تفصیل صحبت کرده و به آن پرداخته است. در همین باره وی به وابستگی محمدرضا پهلوی به آمریکا اشاره نموده و معتقد است: شاه با ایجاد مترسک شوروی، همواره وابستگی خود به آمریکا را توجیه می‌کرد. به نوشته فریدون هویدا، محمدرضا پهلوی مانند ژنرال دوگل که همیشه مورد تحسین وی بود، از سیاست تنش‌زدایی به عنوان خطر یاد می‌کرد؛ خطر از آن جهت که ممکن بود شوروی و آمریکا در مورد حاکمیت ایران به توافقی دست یابند. از این جهت شاه با طرح تهدید جدی شوروی نسبت به حاکمیت ایران، روابط نزدیک‌تر با آمریکا را توجیه می‌کرد.4
 
البته در نگاهی متناقص و البته غیرمنطقی، هویدا بر این باور بود که محمدرضا پهلوی در اواخر عمر خود تصمیم به ایجاد حکومتی
دموکراتیک داشت. علت ابراز این دیدگاه به گفت‌وگوی الن هارت، خبرنگار روزنامه «تایمز»، با شاه و پاسخ او به سؤالی درباره ایجاد حکومت سلطنتی مشروطه برمی‌گردد که چنین بیان شده بود: اگر خواسته مردم چنین چیزی باشد، نمی‌توانم با آن مخالفت کنم. بر همین اساس فریدون هویدا معتقد بود: «شاه واقعا دلش می‌خواست دموکراسی مورد نظر مخالفین را در ایران به مرحله عمل درآورد؛ چنان‌که در سال ۱۹۶۰ [۱۳۳۹] نیز دست به‌کار شد و مطابق خواست منتقدین آن زمان دست به اصلاحات زد. ولی البته در همان روزها هم دائم تکرار می‌کرد که "اگر کسی طالب انقلاب است، می‌تواند انقلاب را به دست آورد، منتها این انقلاب را من برایشان درست خواهم کرد، نه خودشان...]انقلاب سفید["».5
 
در پاسخ به این دیدگاه باید گفت گذشته از برهه زمانی و سیاستی که هویدا به آن اشاره نموده و از بسیاری جوانب قابل انتقاد است، شاه تا آخرین لحظات انقلاب، پای قدرت دیکتاتورانه خود ایستاد و حاضر نشد آن را با مردم تقسیم نماید؛ چنان‌که بسیاری از اصلاحات نیز در زمان بحرانی شدن اوضاع سیاسی کشور و تحت تأثیر مسائل سیاسی صورت گرفت. هرچند خود هویدا نیز با نقل مضمون شاه مبنی بر اینکه «اگر مردم حکومت مشروطه یا دموکراتیک بخواهند، خودم آن را درست خواهم کرد»، ادعای اولیه شاه را مورد تردید قرار داده است. فریدون هویدا، از رفتار شاه با برادرش امیرعباس هویدا نیز انتقاد می‌کرد و به نوعی شاه را مقصر اصلی مرگ برادرش می‌دانست.
 
جانبداری فریدون از برادرش
فریدون هویدا به طور کلی منکر فساد مالی برادرش بود و او را از هر گونه فساد سیاسی، اخلاقی و مالی مبرا می‌دانست. ادعای فریدون در حالی مطرح می‌شود که طبق برخی از مستندات، لیلی امامی، همسر امیرعباس، به دلیل فساد اخلاقی او، مجبور به جدایی و طلاق شده بود. هرچند فریدون با انکار این موضوع نیز دلیل جدایی لیلی امامی را دستور اشرف دانسته و معتقد است این ادعا ساخته و پرداخته دشمنان سیاسی امیرعباس بوده و اشرف به دلیل اختلافات شخصی با لیلی امامی، به امیرعباس، دستور طلاق لیلی را می‌دهد؛ ادعایی که در هیچ سندی مطرح نشده و تنها خود فریدون هویدا بر آن صحه گذاشته است.
 
فریدون همچنین معتقد بود برادرش امیرعباس در ماجرای 17 شهریور 1357 از دستورات شاه در تیراندازی به سوی مردم تمکین نکرد و به همین دلیل نیز از سمت خود در وزارت دربار استعفا داد؛ ازهمین‌رو شاه نیز به‌رغم وعده وعیدهای خود جهت نجات امیرعباس در روزهای بحرانی انقلاب، نه تنها قبل از خروج خود کاری برای او نکرد، بلکه با محاکمه‌ای نمایشی تنها به نفع خود عمل نمود. فریدون هویدا اضافه می‌کند محمدرضا پهلوی تنها به فکر نجات برادرم نبود، بلکه با پیشنهاد بختیار برای ترتیب یک محاکمه نمایشی و اعدام هویدا هم موافقت کرده بود؛ زیرا ابلهانه بر این باور بود که با قربانی کردن برادرم مردم آرام خواهند شد و سلطنت او دوام خواهد یافت!
 
فریدون هویدا به مقاله‌ای از اریک رولر، نویسنده روزنامه فرانسوی «لوموند»، در این مورد استناد کرده و نوشته است: برادرم در صورت دوام رژیم شاه هم سرنوشت بهتری نداشت و درهرحال تیرباران می‌شد.6 فریدون معتقد بود شاه می‌توانست قبل از ترک ایران، هویدا و سایر افرادی را که به او خدمت کرده بودند با خود ببرد، اما او این کار را نکرد. وی در این رابطه گفته بود من اطلاع کامل دارم روزی که شاه از ایران رفت من می‌توانستم به برادرم در زندان تلفن کنم و نه تنها به او پیشنهادی نشد، بلکه او را تنها گذاردند. با وجود قول‌هایی که به او داده بودند گارد ویژه‌ای که از برادرش در زندان حفاظت می‌کرد پیش از خروج شاه ناگهان از بین رفت7 و بدین ترتیب، امیرعباس هویدا، با تسلیم اجباری خود به انقلابیون، پایان کار خود را رقم زد. بااین‌حال فریدون هویدا که به واسطه شغل خود در آمریکا سکونت داشت بعد از تحولات انقلاب، در همان‌جا ماند و در سال 1385 در نیویورک درگذشت.
 
سخن نهایی
برخی با طرح این ادعا که محمدرضا پهلوی همواره مدافع حکومت خود و افراد و نهادهای مرتبط با آن بود، او را فردی وفادار به مردم و حکومت معرفی کرده‌اند که حتی حاضر بود به خاطر آنها، قدرت خود را واگذار نماید، اما واقعیت آن است که شاه با مشاهده بحران سیاسی قدرت، بیش از هر چیزی، نجات جان خود را در اولویت قرار داد و بدون اعتنا به کسانی که روزی آنان را از دوستان و نزدیکان خود می‌دانست فرار را بر قرار ترجیح داد.
 
همایون بهادری، دکتر امیر بیرجندی و فریدون هویدا در کلاس پیکار با بی‌سوادی زنان در یک مرکز سواد و کارآموزی
فریدون هویدا عقیده داشت: «به نظر می‌‌رسد همه در تهران به فلج فکری دچار شده‌اند. فکر هیچکس کار نمی‌کند،‌ و بطور کلی فقدان کامل قوه ابتکار در تمام تصمیم‌گیری‌های مقامات تهران مشهود است..."»
بازدید همایون بهادری، دکتر امیر بیرجندی و فریدون هویدا از کلاس پیکار با بی‌سوادی زنان در یک مرکز سواد و کارآموزی
شماره آرشیو: 1974-252م

پی نوشت:
 
1. موسسه فرهنگی قدر ولایت، قصه‌ها و غصه‌ها، ج 1، تهران، قدر ولایت، 1387، ص 181.
2. فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران، اطلاعات، ترجمه ج.ا. مهران، 1373، ص 90.
3. همان، ص 96.
4. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، نشر قومس، 1384، چ ششم، ص 49.
5. فریدون هویدا، همان، ص 15.
6. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، تهران، نشر علم، 1376، چ چهارم، صص 529-530.
7. سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چ هفدهم، ص 431. https://iichs.ir/vdce.78vbjh8wx9bij.html
iichs.ir/vdce.78vbjh8wx9bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما