در بعضی از نوشتهها و کتابها، از هویدا به عنوان روشنفکر دربار پهلوی نام بردهاند، اما آیا میتوان او را منتقد حکومت و سیاستهای محمدرضا پهلوی و جدا از بدنه اصلی حکومت و قدرت دانست؟
امیرعباس هویدا، پس از ترور حسنعلی منصور در بهمنماه 1343، عهدهدار مقام نخستوزیری ایران شد. امّا پیش از حصول این مقام، وی به عنوان کارمند وزارت امور خارجه و شرکت ملّی نفت ایران، کاردار کنسولگری ایران در کشورهایی از جمله: فرانسه، آلمان، هلند و بلژیک در بین مقامات و سیاسیون آن روزگار شناختهشده بود. در دوران نخستوزیری منصور، هویدا به عنوان وزیر دارایی در کابینه مشغول به کار شد و همانطور که اشاره شد، پس از مرگ منصور، جانشین وی گردید. دوران سیزدهساله نخستوزیری هویدا از بهمنماه 1343 شروع و در مردادماه 1356 با استعفای وی، پایان پذیرفت. این دوران در حکومت محمدرضا پهلوی مملو از حوادثی است که سرانجام به انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 منجر شد.
در نوشته پیش رو، دوران نخستوزیری هویدا تجزیه و تحلیل نمیشود، بلکه هدف آن است که با اشاره به برخی از اقدامات وی در زمینه سیاستهای داخلی، به این پرسش پاسخ داده شود که چرا پارهای از نوشتهها و کتابها از هویدا به عنوان روشنفکر دربار پهلوی نام بردهاند؟ آیا میتوان او را منتقد حکومت و سیاستهای محمدرضا پهلوی و جدا از بدنه اصلی حکومت و قدرت دانست؟ در ادامه و با بررسی بیشتر، این نظر و عقیده به چالش کشیده و در فرجام به دلایل این امر پرداخته میشود.
1. حذف رقبای سیاسی، کنترل احزاب و تسلط بر قوه مقننه
هویدا در دوران نخستوزیری خود نشان داد که قادر به خنثیسازی رقابتهای افراد برای دستیابی به موقعیتهای بیشتر و بهتر است. او در نخستین گام، عطاالله خسروانی را که پس از مرگ حسنعلی منصور، با فرمان محمدرضا پهلوی، ریاست حزب ایران نوین را در دست داشت، برکنار کرد تا خطری را که از جانب حزب برای موقعیت خود احساس میکرد از بین ببرد. «هویدا برای برکناری عطاالله خسروانی از دبیر کلی حزب و اخراج او از هیئت وزیران، متوسل به غلامرضا نیکپی، وزیر آبادانی و مسکن، شد و از وی خواست موجباتی فراهم کند تا در هیئت دولت بین او و خسروانی کار به مشاجره بکشد.»1
هرچند احزاب در ایران مانند غرب، از وسعت و تأثیرگذاری چندانی در بین مردم برخوردار نبودند، امّا باز هم میتوانستند کنترل قدرت را در دستان هویدا قرار دهند. اکثر افرادی که در حزب ایران نوین حضور داشتند در لایههای بالای قدرت و سیاست کشور اعمال نفوذ کرده و میتوانستند هویدا را در پیشبرد اهدافش یاری رسانند. هویدا نیز در مقابل، اکثر اعضای حزب را مدیون و وابسته به خود کرده و همین امر یک رابطه متقابل را بین آنها بهوجود آورده بود. در سال 1353 با تغییر عقیده شاه، مبنی بر چند حزبی بودن کشور و ادغام حزب ایران نوین و مردم در حزب رستاخیز، کشور به سوی تکحزبی بودن پیش رفت. «حزب رستاخیز، در بیشتر روزهای سال 1354 سرگرم ایجاد سازمانی گسترده بود. حزب یک کمیته مرکزی تشکیل داد، هویدا را به دبیرکلی دفتر سیاسی برگزید و تقریبا همه نمایندگان مجلس را به عضویت خود درآورد.»2
هویدا توانست با اعمال نفوذ، اکثریت کرسیهای مجلس شورای ملّی را بهدست آورد و نمایندگان مورد نظر خود را راهی مجلس کند. او چنان قدرت گرفته بود که موجبات نگرانی اسدالله علم را به عنوان وزیر وقت دربار فراهم کرد. علم در بخشی از خاطرات خود نوشته است: «امروز صبح، که پیش از ورود بوتو با شاه صحبت میکردم، نظرم تأیید شد که هویدا از موقعیت بسیار مستحکمتری برخوردار است. ترسم این است که باید برای سالهای سال او را تحمل کنیم، با اینکه خدا میداند راز بقایش در چیست. دعا میکنم که اگر هویدا نخستوزیر باقی بماند، به شاه یا پایههای رژیم ما صدمه نرساند».3
علم در بخشی از خاطرات خود نوشته است: امروز صبح، که پیش از ورود بوتو با شاه صحبت میکردم، نظرم تأیید شد که هویدا از موقعیت بسیار مستحکمتری برخوردار است. ترسم این است که باید برای سالهای سال او را تحمل کنیم، با اینکه خدا میداند راز بقایش در چیست
بدین ترتیب میتوان گفت هویدا در راستای منویات خاندان پهلوی عمل میکرد. او تلاش میکرد تا شاه و حتی ملکه را از خود راضی نگه دارد؛ برای مثال یکی از لوایح بحثبرانگیزی که در زمان هویدا و در سال 1346ش به تصویب مجلس شورای ملّی رسید، تغییر قانون اساسی و نیابت فرح پهلوی به مقام سلطنت بود. شاه ایران، برای تحکیم پایههای قدرت خویش از نفوذ هویدا در مجلس استفاده کرد و توانست متمم قانون اساسی را تغییر دهد. طبق این قانون «اگر به هنگام مرگ پادشاه، ولیعهد به سن قانونی نرسیده باشد، شهبانو بلافاصله جای او را میگیرد، مگر اینکه شاه شخص دیگری را به عنوان نایبالسلطنه انتخاب کرده باشد».4
2. واقعه کاخ مرمر و گسترش فعالیّتهای ساواک
در روز 21 فروردینماه 1344، زمانی که شاه با اتومبیل شخصی خود وارد کاخ مرمر شد، توسط یکی از سربازان گارد به نام رضا شمسآبادی مورد سوء قصد قرار گرفت. بلافاصله سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) وارد عمل شد و چهارده نفر را در رابطه با این موضوع دستگیر کرد. پس از حادثه، این سازمان گسترش عمل بیشتری پیدا کرد و توانست علاوه بر اختصاص بخش اعظمی از درآمدهای کشور به خود، موقعیتش را در زمان نخستوزیری هویدا تثبیت کند. پس از ترور نافرجام شاه، نصیری به جای حسن پاکروان قرار گرفت و توانست تا سال 1357 در این مقام باقی بماند. شاه، هویدا و نصیری، در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، ساواک را به عنوان یکی از ارکان مهم حکومت پهلوی تعریف کردند.
3. فساد و استبداد در کابینه هویدا
به دنبال افزایش بهای نفت در دهه 1970، درآمد کشور افزایش یافت. این افزایش درآمد موجبات فساد مالی را در کابینه هویدا فراهم کرد. در واقع «سالهای حکومت هویدا (حداقل تا اواسط دهه 1350) ظاهرا دوران خوش رشد اقتصادی و ثبات ظاهری بود که پس از 1973 (1352) درآمد نفت ناگهان افزایش چشمگیری یافت و در نتیجه بودجه دولت بسیار بالا رفت».5 عدم مدیریت صحیح از جانب حکومت و دولت، باعث هدر رفتن بخش اعظم این منابع مالی شد. در واقع بخش زیادی از این درآمدها صرف خاندان سلطنتی میشد. بنیاد پهلوی نقش زیادی در استفاده این خاندان از این سرمایهها داشت. علاوه بر این مخارج نظامی همواره بودجه بیشتری را نسبت به خدمات به خود اختصاص میداد و در این میان هویدا سخنی از این مفاسد بر زبان نمیآورد و در موارد بسیاری هم، با آنها همراه میشد.
مطبوعات نیز به عنوان یکی از ارکان مهم اطلاعرسانی در هر حکومت و دولتی، با شدیدترین سرکوبها در دوران نخستوزیری هویدا مواجه شد. تنها، روزنامههایی مجوز انتشار دریافت میکردند که از حکومت و دولت انتقادی نداشته باشند و به گزارش در باب رویدادهای روزانه بپردازند. «بههرحال دوره امیرعباس هویدا، دولت با بهکارگیری شیوههای مختلف از قبیل ارعاب و حبس و تهدید و ممنوعالقلم کردن روزنامهنگاران و همچنین با حق سکوت دادن و سردبیر گماشتن و توقیف روزنامهها و مجلات، سیاهترین دوران اختناق فکری تاریخ معاصر را به ارمغان آورد.»6 این سرکوبها و سانسور مطبوعات، تا سال 1356 و اعلام فضای باز سیاسی در دولت آموزگار ادامه پیدا کرد.
فرجام
امیرعباس هویدا در دوران نخستوزیری خود، تماما مطیع اوامر شاه ایران بود. او برخلاف برخی نخستوزیران گذشته همچون مصدق، امینی و قوام اقدامی در مخالفت با شاه انجام نداد؛ زیرا به خوبی میدانست که با این کار از صحنه قدرت کنار میرود. او زمانی که خیالش از بابت اطمینان شاه به خود راحت شد، شروع کرد به مستحکم کردن پایههای قدرت خویش. هویدا که جزء جامعه بهائیت و فراماسونری در ایران بود، کابینه خود را از بین اعضای این جامعه انتخاب میکرد و دائما در این سیزده سال، اعضای کابینه را تغییر میداد تا از گسترش قدرت آنها جلوگیری کند. او با تسلط بر قوه مقننه، تصمیمات شاه را به راحتی در مجلس تصویب میکرد و آنها را به مرحله اجرا میگذاشت. فساد در کابینه هویدا افزایش چشمگیری داشت، بااینحال او نه تنها سخنی از این فساد به میان نیاورد، بلکه از روند رو به رشد آن نیز جلوگیری نکرد و خود با این جریان همراه شد. در باب سیاستهای خارجه نیز هویدا مطیع دستورات شاه بود و هرآنچه را محمدرضا میخواست انجام میداد.
در مجموع و با توجه به مواردی که به آن اشاره شد، نمیتوان هویدا را منتقد و روشنفکری در مواجهه با حکومت پهلوی دانست. او در اکثر موارد با سیاستهای داخلی و خارجی حکومت که یا توسط شاه یا کشورهای انگلیس و آمریکا تعریف میشد، همراه شد و تا زمانی که از نخستوزیری استعفا داد، از این سیاستها انتقاد نکرد. او با توجه به موقعیت خود در حکومت، سیاست فرمانبرداری محض و عدم مخالفت را در پیش گرفت و با این راهکار توانست سیزده سال در این مسند باقی بماند. بنابراین حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که وی در جایی انتقاداتی را نیز نسبت به مدیریت کشور داشته، این انتقادات ریاکارانه بوده است؛ بهخصوص که عمده نکاتی که به عنوان دیدگاههای منتقدانه وی بیان میشود در محافل شخصی گفته شده است. به عبارت دیگر وی هیچ وقت در زمان نخستوزیری خود در یک تریبون رسمی به انتقاد از وضع موجود نپرداخت؛ چرا که اگر مشکلی بود، خود او به عنوان نخستوزیر اولین مسبب آن بود.
مصطفی فاتح میگفت: «در میان مشاوران شاه، از همه مطلعتر، تواناتر، و موذیتر هویداست، ولی ضمن آن هم باید گفت که هویدا بیش از هر کس دیگری در ایجاد علاقه روزافزون شاه به تملق و چاپلوسی ــ و نیز دور ساختن او از توجه به واقعیتها ــ مقصر است»
امیرعباس هویدا، نخستوزیر، در یکی از سلامهای رسمی در کاخ گلستان، در حال قرائت گزارش خود در حضور محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: 769-11ع
پی نوشت:
1. محمد اختریان، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، انتشارات علمی، 1375، ص 73.
2. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی، محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1392، ص 543.
3. اسدالله اعلم، گفتگوهای من با شاه، تهران، طرح نو، 1371، ص 578.
4. محمد اختریان، همان، ص 97.
5. تاریخ ایران در دوره پهلوی (از مجموعه تاریخ کمبریج)، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، 1392، ص 99.
6. محمد اختریان، همان، ص 155.
7. اسکندر دلدم، زندگی و خاطرات امیرعباس هویدا، تهران، نشر گلفام، 1372، ص 298.
8. محمد اختریان، همان، ص 106. https://iichs.ir/vdcc.0q4a2bqimla82.html