افترا و توهین به روحانیان از جانب شاه و عوامل او پدیده تازهای نبود، اما در مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، امام خمینی فردی هندیتبار معرفی شده بود که ریشهای غیر ایرانی دارد. هدف محمدرضا پهلوی از غیرایرانی معرفی نمودن امام چه بود؟
درست به فاصله یک هفته بعد از سخنرانی معروف جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، در شب 1 ژانویه 1977 (10 دیماه 1356) که در آن ایران را جزیره ثبات نامیده بود، مقالهای از فردی با نام مستعار احمد رشیدی مطلق به چاپ رسید که آکنده از تهمت و افترا به روحانیون و از جمله شخص امام خمینی(ره) بود.
گرچه افترا و توهین به روحانیون از جانب شاه و عوامل او پدیده تازهای نبود، اما مطالعه کامل مقاله حاکی از نقشه جدید شاه در مبارزه با امام بود. این طرح جدید چیزی نبود جز بیگانه خواندن امام با هندی خطاب کردن او! امام در این مقاله فردی هندیتبار معرفی شده بود که ریشهای غیر ایرانی دارد. با این مقدمه کوتاه سؤالی که مطرح میشود این است که هدف شاه از غیرایرانی معرفی نمودن امام چه بود؟
چه کسی امام را غیرایرانی خواند؟
گفته میشود شاه برای اولین بار، چندین سال پیش از انتشار مقاله رشیدی مطلق، در مصاحبهای امام را غیرایرانی نامیده بود. این مصاحبه در سال 1971 توسط خبرنگار روزنامه لوموند، اریک رولو، صورت گرفته بود که در آن شاه گفته بود: «.... مردم ایران از پذیرفتن شخصی به نام خمینی در بین خود ابا دارند؛ چون او اصولا در هندوستان زاده شده و تبار بیگانه دارد(!)...».1
چند سال بعد از این مصاحبه، رشیدی مطلق با انتشار مقالهای در روزنامه «اطلاعات» در تاریخ 17 دیماه 1356، بهصراحت بر این موضوع تأکید کرد و گفت: «روحالله خمینی معروف به "سید هندی" بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتی نزدیکترین کسانش توضیحی ندارند، به قولی او مدتی در هندوستان بهسر برده و در آنجا با مراکز استعماری انگلیس ارتباطاتی داشته است و به همین جهت به نام سید هندی معروف شده است. قول دیگر این بود که او در جوانی اشعار عاشقانه میسروده و به نام هندی تخلص میکرده است و به همین جهت به نام هندی معروف شده است و عدهای هم عقیده دارند که چون تعلیمات او در هندوستان بوده فامیل هندی را از آن جهت انتخاب کرده است که از کودکی تحت تعلیمات یک معلم بوده است».2
نام اصلی نویسنده این مطلب مشخص نبود و هیچگاه نیز آشکار نشد و درواقع رشیدی مطلق نام مستعار نویسنده مقاله بوده است؛ بااینحال برخی این مقاله را منتسب به فردی به نام «شعبانی» میدانند و معتقدند او با اخذ دستور از بالا، به نوشتن این مطلب پرداخت. در هر صورت با وجود آنکه نام نویسنده اصلی مقاله در هالهای از ابهام است، نقشآفرینان آن کاملا مشخص و پیدا هستند.
بر این اساس طبق شواهدی متقن، گفته میشود داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی وقت، با دستور مستقیم از شاه در انتشار مقاله دخیل بود. داریوش همایون خود در این رابطه آورده است: «مقاله ارتباطی با ساواک نداشت، بلکه در دربار تهیه شد. خود شاه شخصا در آن سهم داشت و متنش را تعیین کرد. مقاله به من داده شد و من به خبرنگار "اطلاعات" دادم. آنها اعتراض کردند که این مقاله اسباب زحمت خود شاه میشود، کسی آن موقع اصلا تصور نمیکرد که چاپ مقاله آن وضعیت را ایجاد کند، ولی چارهای نبود».3
البته همایون اعتراف کرده است که متن این مقاله چندان با مقالات مرتبط دیگر تفاوت نداشت و وابسته دانستن امام به استعمار سیاه، مطلب جدیدی نبود، اما هندی خواندن امام خمینی، تقریبا مطلب تازهای بود که با توجه به نقش مستقیم شاه در تهیه متن، از کینه و نفرت او نسبت به امام و آگاهی از افزایش قدرت او در میان مردم حکایت میکرد.
همایون اعتراف کرده است که متن این مقاله چندان با مقالات مرتبط دیگر تفاوت نداشت و وابسته دانستن امام به استعمار سیاه، مطلب جدیدی نبود، اما هندی خواندن امام خمینی، تقریبا مطلب تازهای بود
شاه نسبت به امام کینه و نفرت عجیبی داشت
شاه از قدرت نفوذ امام در میان مردم و مخالفانش به خوبی آگاه شده بود. گرچه او مغرور از سخنان کارتر، به آینده خود امیدوار بود، از واقعیتها نیز اطلاع داشت: از یکسو به دلیل ترس از سیاست حقوق بشری کارتر مجبور به ایجاد فضای باز سیاسی شده بود و از سویی فعالیتهای امام در نجف اشرف، شدت یافته و موضع مخالفان را قدرت بخشیده بود. تحت همین فضای سیاسی بود که امام خمینی «طی پیامی در آذر ۱۳۵۶ خطاب به روحانیون درباره استفاده از فضای باز سیاسی و فرصت مناسبی که در اثر سیاست حقوق بشر کارتر ایجاد شده بود اعلام نموده بود امروز در ایران فرجهای پیدا شده و این فرصت را غنیمت بشمارید. اگر این فرجه و فرصت حاصل نشده بود این اوضاع پیش نمیآمد».4
محمدرضا پهلوی میدانست که سخنان و رهبری امام در نجف اشرف تأثیر عمیقی بر مبارزه مخالفان و تزلزل حکومت او دارد. او «از اوضاعی که در نجف جریان داشت بهشدت خشمگین بود. شاه از [امام] خمینی متنفر بود و هرگز احساسات خود را علیه او مخفی نمیکرد...»5 البته ترس و نگرانی محمدرضا پهلوی چندان هم بیمورد نبود. واقعیت آن بود که گرچه پایههای مبارزاتی امام در نجف اشرف پیریزی شد، اما در ایران نیز مفسران و پیروان افکار، اندیشهها و اهداف امام با روشن کـردن اذهـان مـردم و بـهخصوص قشر دانشگاهی، آگاهیهای لازم را به جـامعه تـزریق کـردند؛ همچنین این موضوع یعنی تبعید امام به نجف اشرف باعث شد گروههای متعددی با انگیزهها و اهداف مختلف و متضاد اقدام به مبارزه مسلحانه با رژیم شاه نمایند.6
گذشته از این موارد امام با اقدامات خود موجبات خشم محمدرضا پهلوی را فراهم کرده بود. او «در سخنرانیهای خود همواره به شاه حمله میکرد و شاه نیز از اوضاعی که در نجف جریان داشت بهشدت خشمگین بود. شاه از (امام) خمینی متنفر بود و هرگز احساسات خود را علیه او مخفی نمیکرد».7 با توجه به این شرایط، رژیم تصور میکرد استفاده از ابزارهایی که باعث شود در نظر مردم امام بیگانه جلوه کند، میتواند حربه خوبی برای تضعیف پایگاه اجتماعی او نزد مردم باشد. غیرایرانی خواندن امام، یکی از روشهایی بود که شاه از آن استفاده نمود تا از طریق آن به نتایج دلخواه خود همچون ایجاد تفرقه میان مردم و امام نائل آید.
ایجاد تفرقه میان مردم و امام
محمدرضا پهلوی بر این باور بود که میتواند با تأکید بر ارزشهای ملی و تبلیغ سیاستهای ضددینی پایگاه سیاسی و اجتماعی خود را مستحکم نماید. بهزعم او، اگر امام فردی هندی و غیرایرانی معرفی میشد مردم به دلیل ارزشهای ملیگرایانه خود، بهتدریج از او فاصله میگرفتند و بدین ترتیب خطر اصلی دور میشد. به خصوص آنکه تمام اصلاحات و برنامههای شاه جهت اقناع افکار عمومی و جلب رضایت آنها با شکست مواجه شده بود. به عبارتی محمدرضا پهلوی و مشاوران او دریافته بودند که اصلاحات محدود آنها در آینده باعث انفجار نارضایتیهایی میشود که قبلا سرکوب شده بود؛ ازاینرو آنها تصمیم گرفتند تفرقه میان گروههای ضد شاه را با تلاش برای بیاعتبار ساختن و منزوی کردن امام خمینی، یعنی سرسختترین مخالف شاه، دامن بزنند.8
این تصمیم در شرایطی اخذ میشد که امام در تبعید به سر میبرد، اما برخلاف انتظارات «تبعید طولانیمدت امام نه تنها مردم را از او منصرف نساخته بلکه پیشبینیهای او را عینیت بخشیده است».9 بنابراین در شرایطی که شاه مجبور به ایجاد فضای باز سیاسی شده بود،؛ تنها از طریق روشهای غیرمستقیم میتوانست التزام خود به مصادیق فضای باز سیاسی را نشان دهد. شرایطی پارادوکسگونه که از یکسو اجازه برخورد با مخالفان را نمیداد و از سویی همین فضای باز سیاسی، تهدیدی جدی برای بقای سلطنت به حساب میآمد. این تهدید از سوی کسانی چون امام(ره) بسیار جدیتر و مهمتر بود و لزوم برخورد غیرمستقیم با او را ایجاب میکرد.
سخن نهایی
مقاله رشیدی مطلق با هندی خواندن امام، به امید ایجاد تفرقه و فاصله میان شاه و مردم منتشر شد، اما واقعیت آن است که حقانیت مبارزات امام و تأکید او بر ابعاد دینی مبارزات، به حدی بر مردم روشن بود که این گونه تبلیغات تأثیری بر روند مبارزات مردم و رهبری امام نداشت؛ ازاینرو شاهدیم به فاصله کمی بعد از انتشار مقاله، قیام بزرگ مردم قم در 19 دیماه رقم خورد که به اعتقاد بسیاری جرقه اصلی انقلاب بود و خود باعث چندین قیام بزرگتر در شهرهای دیگر کشور شد و شماره معکوس برای پیروزی انقلاب اسلامی را به صدا درآورد.
داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی وقت، با دستور مستقیم از شاه در انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» دخیل بود
شماره آرشیو: 1943-754و
پی نوشت:
1. فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، 1365، ص 17.
2. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هفدهم، 1391، ص 322.
3. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انقلاب ایران به روایت بیبیسی، تهران، طرح نو، 1372، صص 205-206.
4. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، ص 299.
5. فریدون هویدا، همان، ص 17.
6. موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران بررسی مؤلفههای دین، تجدد و مدنیت در تأسیس دولت ملت در گستره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381، ص 511.
7. فریدون هویدا، همان، ص 17.
8. عباس نعیمی و شهناز کریمی و علی مرشدیزاده، «ارزیابی مقاله ایران؛ استعمار سرخ و سیاه به عنوان عامل شتاب زا در انقلاب اسلامی ایران (بر اساس تئوری تحول انقلابی چالمرز جانسون)»، پژوهشهای راهبردی سیاست، سال هفتم، ش 27 (زمستان 1397)، ص 50.
9. سیدجلالالدین مدنی، همان، ص 232. https://iichs.ir/vdcf.1dciw6djmgiaw.html