صبح یک روز وقتی هایزر به محل کار خود میرفت و چشمانش را به روزنامههای صبح تهران دوخته بود، با خبری شوکهکننده روبهرو شد: «تهرانی از شورای سلطنت استعفا نمود»؛ همزمان چشمش به مطلبی دیگر در ستونی دیگر افتاد که او را اُمیدوار میساخت...
پس از تشدیدِ برخورد میانِ حافظان وضع موجود و مردم انقلابی در ایران، محمدرضا پهلوی قبل از خروج خود از کشور اسامی اعضای شورای سلطنت را با نخستوزیری شاپور بختیار اعلام کرد.1 این شورا با هدفِ اداره موقت کشور در زمان خروج او و همچنین تماس با انقلابیون برای مذاکرات و در نهایت کنترلِ اوضاع کشور در 23 دی 1357 تشکیل شد. در فرایند انقلاب اسلامی ایران نیروهای مختلفی حضور داشتند که بررسی انقلاب را گستردهتر میسازد. آمریکا یکی از مهمترین نیروهای مداخلهگر در انقلاب اسلامی بود. نوشتارِ پیش رو به دیدگاه این کشور پیرامون شورای سلطنت در فرایند انقلاب اسلامی اختصاص یافته است.
پرده اول؛ تلاش برای بقای شاه در ایران
آمریکا همراستا با تحولاتِ انقلاب اسلامی گامهای استراتژیکی برای حفظ حکومت پهلوی برمیداشت و واکنشِ این کشور به شورای سلطنت نیز از این رویه به دور نبود. در آذرماه 1357 شاه سه راه حل پیشنهادی به دولتِ آمریکا برای حفظ رژیم خود ارائه کرد: 1. تشکیل یک ائتلاف ملی؛ 2. تسلیم شدن به مخالفان و تشکیل یک شورای نیابت سلطنت؛ 3. یک حکومت متشکل از نظامیان با یک سیاستِ سرکوبگرانه. سولیوان ابراز عقیده کرد که راه حل اول تنها انتخاب منطقی است و شاه را به تلاش برای رسیدن به یک راهحل سازشکارانه در قبال بحران تشویق نمود.
اگرچه برژینسکی به اجرا گذاشتن یک پروسه تحول سیاسی را پسندیده میدانست، اما به عقیده او شرایط حکم میکرد که تشکیل یک حکومت نظامی بهموقع و بهسرعت میتواند همانند ترکیه و برزیل تبدیل به یک دولت غیرنظامی شود. او این را «بهترین راهحل» دانست. برژینسکی ایران را کشوری میدانست که بهویژه در گرماگرم یک انقلاب «آماده دموکراسی» نیست.2 بنابراین آمریکاییها در ابتدا مخالف تشکیل شورای سلطنت و خروج شاه از ایران بودند. آنها محمدرضا پهلوی را تشویق میکردند تا یک دولت ائتلافی غیرنظامی تشکیل دهد. برژینسکی و تیم او موافقت کردند که تشویق شاه به ماندن در تهران عاقلانهتر است؛ چرا که یک عزیمت ناگهانی ممکن است حتی باعث بیثباتی بیشتر شود. بدین ترتیب طی تلگرامی که به دنبالِ آن برای سولیوان فرستاده شد، مقرر گردید که وی محمدرضا پهلوی را به ماندن در تهران تشویق کند تا در این فرصت به راه حلی دیگر دست یابند.3 این شواهد نشان میدهد که در پرده اول، آمریکاییها موافقِ شورای سلطنت نبودند و حفظ شاه در ایران را بهترین گزینه میدانستند.
پرده دوم؛ تلاش برای گذارِ مسالمتآمیز
ایالات متحده آمریکا که در ابتدا مخالفِ شورای سلطنت بود، هنگامیکه وضعیت را بحرانی یافت، موافق خروجِ شاه از ایران شد. کارتر نیز رفتهرفته به این نتیجه رسید که محمدرضا پهلوی برای برقراری نظم و آرامش باید ایران را ترک کند. گزارشهای سیا، وزارت امور خارجه و دیپلماتهای کشورهای دیگر نیز نشان میداد که شاه چارهای جز ترک ایران ندارد؛ بنابراین با محمدرضا پهلوی توافق شد که ترک او پس از تشکیل یک دولتِ ثابت و طبق برنامه همراه با حفظ شئون وی انجام پذیرد و بنابراین محمدرضا پهلوی بختیار را به نخستوزیری برگزید.4
هنگامیکه قرهباغی در تلاش بود تا محمدرضا پهلوی را از مسافرت بازدارد، او جواب داد: «چه میگویی الان سفیر آمریکا با ژنرال هایزر اینجا بودند و از من ساعت و روز حرکتم را میخواستند».5 این هماهنگی از جلسات قبلی برمیخاست. در این جلسات محمدرضا پهلوی فکرِ تشکیل شورای سلطنت را با هایزر در میان گذاشته و ذکر کرده بود که بهشدت روی شورای سلطنت کار میکند. از بختیار خواسته شده بود که ریاست آن را به عهده گیرد و دو، سه نفر از اعضای کابینه نیز در آن عضویت یابند.
آمریکاییها در ابتدا مخالف تشکیل شورای سلطنت و خروج شاه از ایران بودند. آنها شاه را تشویق میکردند تا یک دولت ائتلافی غیرنظامی تشکیل دهد. برژینسکی و تیم او موافقت کردند که تشویق شاه به ماندن در تهران عاقلانهتر است؛ چرا که یک عزیمت ناگهانی ممکن است حتی باعث بیثباتی بیشتر شود
شاه با هایزر به هماهنگی رسید که سه نفر دیگر، یعنی یک نماینده از جریان مذهبی، تیمسار قرهباغی از ارتش و نفر سومی که هنوز نتوانسته بود تعیین کند، عضو این شورا شوند. هدف محمدرضا پهلوی این بود که موازنهای بین همه جناحها برقرار کند و در ضمن از همهجا نمایندهای در شورا وجود داشته باشد. ترکیب شورا بهگونهای طراحی شده بود که هیچیک از آنها نتوانند جای شاه را بگیرند.6 در این میان سولیوان نیز از آمریکا پیامی دریافت کرد که باید در اولین فرصت محمدرضا پهلوی را ملاقات میکرد و به او میگفت که «دولتِ ایالات متحده آمریکا مصلحت شخصِ شاه و مصالح کلی ایران را در این میبیند که هر چه زودتر ایران را ترک بگوید».7 حالا دیگر برای آمریکاییها پیشرفتهایی صورت گرفته بود.
هایزر معتقد بود که با تعیین شورای سلطنت «بالاخره نهادی وجود دارد که در غیاب او عمل کند».8 شرایط بهتدریج به نفع هایزر پیش میرفت. او آمده بود تا در مراحل حساسِ عزیمت محمدرضا پهلوی از ایران و استقرار حکومت بختیار، شورای سلطنت را به پشتیبانی تدارکاتی آمریکا مطمئن سازد. وظیفه دیگر هایزر وادار ساختنِ فرماندهان و افسران ارتشِ ایران به ترک سوگند وفاداری به شاه و اطلاعات از حکومت غیرنظامی جدید بود که خود یک مشکل روانی به شمار میآمد.
اگرچه پیشنهادهایی مبنی بر یک کودتای نظامی در برخی مواقع از جانب آمریکاییها به گوش میرسید، به دلیل عدم برنامهریزی و نداشتنِ فرصتِ اقدام مناسب به چنین عملی دست نزدند و بر حمایت از شورای سلطنت به ریاست بختیار تأکید کردند. سولیوان فکر میکرد که باید اتحاد میانِ شورای سلطنت و بختیار برقرار شود؛ چرا که به نظر او ارتش خیلی ضعیف است. هایزر برعکس میاندیشید که ارتش بسیار قدرتمند است. سولیوان در این فکر بود که ارتش باید از دور دستی در آتش داشته باشد و در فرایندهای سیاسی مداخله نکند. از نظر او ارتش و نیروهای مسلح آن بهترین تضمینکننده حکومت بختیار و شورای سلطنت هستند و مشتاق بود که کارتر او را باور کند، اما کارتر انتظار نداشت که ارتش ایران از کشتیِ در حال غرق شدن بختیار حمایت کند، چه رسد به اینکه برای پشتیبانی او دست به کودتا هم بزند.9
در پرده دوم قابلِ دریافت است که تزلزل تصمیمگیری در میانِ دولتمردان آمریکا بهواسطه عدمِ اطمینان به ارتشِ ایران آنها را در این مسیر سوق داد که از شورای سلطنت بهمنظور حفظ پایههای نظامِ سلطنت و گذار از بحران با توافقِ مخالفان حمایت کنند.
پرده آخر؛ ناامیدی از شورای سلطنت
آمریکا به شورای سلطنت اُمید بسته بود، اما در صبح یک روز وقتی هایزر به محل کار خود میرفت و چشمانش را به روزنامههای صبح تهران دوخته بود، با خبری شوکهکننده روبهرو شد: «تهرانی از شورای سلطنت استعفا نمود»؛ همزمان چشمش به مطلبی دیگر در ستونی دیگر افتاد که او را اُمیدوار میساخت: «ارتش از بختیار حمایت خواهد کرد ـ قرهباغی». هایزر از این خشنود بود که قرهباغی بیانیه «سِفت و محکمی» داده و طی آن نیروهای مسلح را پشت سر بختیار قرار داده و گفته بود که بههیچوجه کودتایی در کار نیست.
قرهباغی در این بیانیه هشدار داده بود که اگرچه تا الان افسران به سربازان خود دستور دادهاند در این موقعیت از خود صبر و بُردباری نشان دهند، اما از حالا به بعد چنین اعمالی تحمل نخواهد شد.10 هایزر هم بیم داشت و هم امید؛ بیم از این جهت که رئیس شورای سلطنت استعفا داده بود و امید از این جهت که از مصاحبه تیسمار قرهباغی مبنی بر حمایت از بختیار روحیه گرفته بود. او در جلسه گروه، خرسندی خود را از مصاحبه مطبوعاتی تیمسار قرهباغی اظهار داشت و گفت: «این واقعا یک پیشرفت است».11 بنابراین توجهات از شورای سلطنت به شخصِ بختیار جلب شد. بختیار مرتبا به مرکز ستاد میرفت و با فرماندهان و افسران ارشد ملاقات میکرد.12
بدین ترتیب در نزد آمریکاییها، اگرچه رئیس شورای سلطنت برای ملاقات با امام خمینی استعفا داد، اما قرهباغی خود را بهعنوان رهبرِ نیروهای مسلح نمایش داده بود؛ رهبری که به نیروهای نظامی کمک میکرد تا متحد شوند و شجاعت خود را حفظ کنند و این خشنودی بزرگ ناامیدی آنها از شورای سلطنت را قابلتحمل میساخت، اما هایزر از نفوذ امام خمینی در افکار عمومی غافل بود؛ چراکه نیروهای مسلح کشور هنگامِ درخواستِ امام برای اولین بار بهعنوان فرماندهی کل مبنی بر حفظ انتظامات جواب مثبت دادند.13
بعضی از امیران ارتش برای حفظ جان خویش وارد مذاکره شدند و بختیار را رها کردند. یکی از آنها حسین فردوست بود، رفیق دوران کودکی شاه که از دیپلماتهای آمریکایی خواست پیروزی انقلاب را به رسمیت بشناسند. سولیوان متعاقبا با ریشخند و تمسخر گزارش داد: «فردوست سوار بر موج شد».14 غافل از اینکه جامعه ایران به فرمان امام خمینی عمل میکرد و انقلاب اسلامی ایران رقم خورد.
فشرده سخن
رویکرد ایالات متحده آمریکا به شورای نیابت سلطنت در سه پرده خلاصه میشود: در پرده اول آمریکا نمیخواست با خروج شاه از ایران نیروهای انقلابی را رسما بهعنوان برنده جدالِ حفظ وضع موجود و بر هم زدنِ آن بپذیرد. آمریکا رفتهرفته به پرده دوم جریان انقلاب وارد شد؛ جایی که باید از شورای سلطنت در جهتِ گذارِ مسالمتآمیز جامعه ایران از بحران حمایت میکرد. در نهایت با استعفای رئیس شورای سلطنت (سیدجلالالدین تهرانی) ایالات متحده به پرده آخر یعنی ناامیدی از شورای سلطنت و تکیه بر شخصِ بختیار رسید که نتیجه آن نیز مثبت نبود و انقلاب اسلامی ایران به ثمر نشست.
خروج محمدرضا پهلوی از ایران در 26 دی 1357 https://iichs.ir/vdcj.yeofuqeiisfzu.html