در دوره پهلوی اول سرکوب عشایر گام مهمی در روند قدرتگیری رضاخان بود که با استفاده از ارتش و در راستای تسلط بر منابع قدرت سیاسی و نظامی این قشر کهن از جامعه ایران انجام شد. با وجود این، در پاییز 1302، لشکر شمال غرب از لحاظ سربازگیری، وابستگی زیادی به همین عشایر داشت!
بهرغم همه تقلاهای خاندان پهلوی جهت حذف عشایر از صحنه تحولات ایران و با وجود همه تبلیغاتی که برای اجرای سیاستهای دولت در قبال عشایر جریان داشت در نهایت پهلویها در هر دو دوره ناگزیر شدند موجودیت این نهاد کهن را به رسمیت بشناسند و از وجود آنها استفاده کنند.
در دوره پهلوی اول سرکوب عشایر گام مهمی در روند قدرتگیری رضاخان بود که با استفاده از ارتش و در راستای تسلط بر منابع قدرت سیاسی و نظامی این قشر کهن از جامعه ایران انجام شد. رضاخان در این اقدام از روش ترکیب مهارت نظامی با سختکوشی و استمرار در عملیات تدریجی و گام به گام همراه با اقدامات اداری توأم با نیرنگ استفاده کرد.
با وجود این و بهرغم همه سرکوبگریهای رضاخان در نبرد با عشایر، وی ناگزیر به استفاده از آنها شد؛ برای مثال پس از پراکنده شدن نیروهای کرد سیمیتقو در سال 1301 و خلع سلاح ایل شاهسون در سال 1302، لشکر شمال غرب از لحاظ سربازگیری، وابستگی زیادی به همین عشایر داشت؛ فلذا در پاییز 1302 تعداد صد کرد شکاک و 80 شاهسون برای تشکیل هسته هنگ جدید سوار جذب شدند. علاوهبراین در خلال سال 1304 تا 1305ش ضعف و ناتوانی ارتش به اتکای هرچه بیشتر به نیروهای عشایری برای حفظ نظم منجر گردید. در واقع مقامات نظامی ناگزیر بودند روند خلع سلاح عشایر را به حالت تعلیق درآورند و حتی در بعضی موارد عشایر را نیز دوباره مسلح کنند؛ زیرا دولت از توان کافی جهت حفاظت از مرزها برخوردار نبود. به همین جهت فروردین 1305 اعلام شد از تلاش برای خلع سلاح کردهای آذربایجان صرف نظر شده است. در مورد دیگر سردار بجنوردی، رئیس قبیله اکراد شادلو، برای کنترل اوضاع شمال خراسان مجدد از طرف دولت حمایت و تسلیح شد.1 این مسئله بارها تکرار شد و هر جا ارتش ناتوان میشد تسلیح دوباره مردم محلی و عشایر در دستور کار قرار میگرفت. این امر با در هم شکستن عشایر بزرگ و ایجاد رابطه با گروههای کوچک عشایری ادامه داشت تا از آنها برای حفاظت از مرزها استفاده شود.2
در دوره پهلوی دوم فروپاشی ارتش، تضعیف دولت مرکزی و حضور دولتهای خارجی بار دیگر عناصر لازم برای ابراز نارضایتی عشایر را فراهم کرد. علاوهبراین عشایر با بسیاری از طرحهای دولت به مخالفت برخاستند؛ برای نمونه عشایر از مخالفین طرح اصلاحات ارزی بودند و در همین رابطه درگیری قشقاییها با نیروهای نظامی دولتی (اواخر آبان 1342) شکل گرفت.3 اما در این دوره نیز دولت ناچار شد موجودیت عشایر را بپذیرد. در یک جمعبندی میتوان گفت: اگرچه تخت قاپو کردن عشایر با رضاشاه آغاز شد و محمدرضا نیز برنامههای گستردهای برای سرکوب عشایر جهت تثبیت قدرت خویش داشت، خاندان پهلوی در هر دو دوره ناگزیر به استفاده از عشایر شدند. سندی که در زیر آورده شده به پاییز 1357 مربوط است و متن و حاشیه آن رویکرد پهلویها به عشایر و شکست سیاستهای افراطی حذف این گروه را نشان میدهد.
شماره آرشیو: 2-378-7م
شماره آرشیو: 3-378-7م
پی نوشت:
1. استفانی کرونین، ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، خجسته، 1377، ص 227.
2. حسین یکرنگیان، سیری در تاریخ ارتش ایران: از آغاز تا پایان شهریور 1320، تهران، خجسته، چ دوم، 1384، ص 310.
3. فاطمه نجفی کشکولی، «نهضت جنوب»، رشد آموزش تاریخ، ش ۴۲ (بهار 13۹۰)، ص ۵۴. https://iichs.ir/vdcc.mqoa2bqeola82.html