در نقد کتاب «ایران برآمدن رضاخان» (بر افتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها)؛

آیا انگلستان از کودتای 1299 خبر داشت؟

تفرشی در نقد کتاب «ایران برآمدن رضاخان» اثر سیروس غنی گفت: ما اول باید شناخت دقیق از بریتانیای زمان جنگ و مسئله خاورمیانه و ایران داشته باشیم و بعد حکم کنیم که انگلستان روحش از کودتا خبر داشت یا خیر
عباس سلیمی نمین: ضرورت بررسی و نقد کتاب آقای سیروس غنی به دلیل آن است که از آن استفاده‌های تبلیغاتی بسیاری شده و از محتوای آن به عنوان ابزاری برای دلالت کردن بر حمایت نشدن کودتا و رضاخان از سوی بیگانگان استفاده و دست‌مایه‌ای برای کار تبلیغاتی شده است. برخی از کسانی که در مسیر جعل تاریخ معاصر ید طولایی دارند این گونه می‌گویند که این کتاب تحقیقاتی و مستند بر اسناد انگلیس است که در آن اثبات شده بیگانه هیچ دخالتی در کودتای 3 اسفند 1299 نداشته و هرآنچه که رخ داده به توان شخص رضاخان متکی بوده است.
 
آنچه تبلیغات می‌شود با خود کتاب تفاوت فاحش دارد. خود کتاب یک اثر تبلیغاتی برای تبرئه پهلوی‌هاست؛ منتها چون کتاب ابتدا به انگلیسی و بعد به فارسی برگردانده شده، طبیعتا نویسنده نمی‌توانست به همه اسناد بی‌توجهی کند یا در ارتباط با خوانش اسناد کوتاهی جدی به خرج دهد.
 
سیروس غنی تحلیل شخصی خود را در این کتاب وارد کرده است. این خانواده گرایش مشخص به پهلوی‌ها دارند، منتها بحث، نگاه هوشمندانه اوست که در استفاده از اسناد آمریکا محدودیت به خرج داده، اما به اسناد انگلیس بسیار زیاد توجه کرده است؛ چرا که در آن ایام قطعا آمریکایی‌‌ها با انگلیسی‌ها هم‌حوزه نبودند؛ بنابراین به عنوان یک منبع تنها می‌توانند آگاهی‌بخشی بیشتر به مخاطب دهند.
 
آنچه مبتنی بر کتاب سیروس غنی مطرح می‌شود این است که گویا انگلیسی‌ها هیچ اطلاعی از طرح کودتای 3 اسفند 1299 نداشتند؛ درحالی‌که نویسنده در جای جای کتابش به اطلاع انگلیسی‌ها از کودتا و نقش هماهنگ‌کننده آنها در اجرای این طرح اذعان کرده است. ما در ارتباط با اسناد کار جدی نکردیم. خود سیروس غنی هم به این موضوع اذعان دارد که اسناد در برخی جاها حذف شده است. در این کتاب، اسناد مکاتبات بین سفارت انگلیس در تهران و لندن بین ده روز اول تا هفدهم اسفند بسیار اندک است؛ مشخص است با توجه به آنچه انگلیسی‌ها آرزو داشتند ــ یعنی سلطه انحصاری بر ایران ــ و سال‌ها برایش تلاش کردند، درباره کودتا بین سفارت انگلیس در تهران و لندن اطلاعاتی منتقل شده است، اما این کتاب اسنادی دراین‌باره به‌دست نمی‌دهد.
 
امروز در بحث کودتا هم ما اسناد زیادی داریم و هم انگلیسی‌ها. سیروس غنی هم در کتاب خود اذعان کرده است که بعدها پس از شهریور 1320، انگلیسی‌ها به اقداماتی دست زدند که بعضا علیه خودشان بود؛ مثلا اطلاعات مربوط به چگونگی غارت نفت ایران توسط خودشان را منتشر کردند و این اطلاعات در اختیار برخی نمایندگان مجلس قرار گرفت؛ البته آنها با هدف اینکه منافعشان در جاهای دیگری تأمین شود، علیه خود فضایی ایجاد کردند. نکته دیگر این است که در شهریور 1320، انگلیسی‌ها اطلاعیه‌های مختلفی صادر کردند و در آنها رسما کودتا را برعهده گرفتند.
 
در جامعه امروز ما مطرح می‌شود که رضاخان به خاطر داشتن قابلیت‌هایی توجه بعضی کانون‌های قدرت و حتی انگلیسی‌ها را به طرف خود جلب کرد. این موضوع به نظر من خلاف واقع است و اسناد هم ثابت می‌کند که چنین چیزی درست نیست؛ چراکه رضاخان برای یک دوره طولانی انتخاب شد نه یک دوره مقطعی کوتاه تا انگلیسی‌ها براساس توانمندی‌ها او را انتخاب کرده باشند. خود اسناد آمریکایی‌ها هم این موضوع را نشان می‌دهد.
 
مجید تفرشی: اسناد آرشیوی انگلستان درباره کودتا چند دسته است و اسناد وزارت خارجه، وزارت جنگ، پارلمان و دربار و بعد دیوان هند و کتابخانه بریتانیا، شرکت نفت ایران و انگلیس، اسناد شخصی، دانشگاه‌های نیوکاسل و... را دربرمی‌گیرد. با ملاحظه این اسناد می‌بینیم این ادعایی دروغ و بی‌پایه است که انگلستان از کودتا بی‌خبر بوده است. کتاب آقای سیروس غنی منحصر به اسناد وزارت خارجه این کشور است و گویا او وقت و حوصله نداشته و ضرورتی ندیده است که از اسناد مراکز دیگر هم استفاده کند.
 
ما اول باید شناخت دقیق از بریتانیای زمان جنگ و مسئله خاورمیانه و ایران داشته باشیم و بعد حکم کنیم که بریتانیا روحش از کودتا خبر نداشته است. وقتی راجع به کودتا صحبت می‌کنیم، باید توجه کنیم حتما لازم است ما در سه بعد داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بدان توجه کنیم. مسئله داخلی را کار ندارم که خیلی شرایط نامساعدی است؛ مثل اینکه اقتصاد ورشکسته است و روشنفکران هم نقش مثبتی در کشور نداشتند؛ در بحث منطقه‌ای هم مسئله نفت را داریم که خیلی برای بریتانیا مهم بوده و مسئله دیگر هم اوضاع بین‌المللی است.
 
نبض اقتصاد ایران در این سال‌ها دست بریتانیا بود و نفت ایران را مصرف می‌کرد. بریتانیا مدام در حال گروکشی در خلیج فارس و نفت و همه جزایر و مسائل دیگر ایران است برای اینکه ایران هویت مستقل نداشته باشد. در واقع سیاست بریتانیای قرن بیستم این بود که ایران یکی نباشد و همه شرایط علیه ایران باشد. دولت‌های آن دوره هم همه ضعیف هستند و انگلیس هم می‌خواهد دولت قوی مقتدر مورد علاقه خود را داشته باشند.
 
در مسئله قزاق‌ها این نکته مهم است که روند گذار از نیروی روس به انگلیسی در سال‌های بعد از جنگ به‌سرعت رخ داد، اما یک نکته اینجا مغفول ماند و آن هم این است که ما برایمان جالب است که چرا اجازه ندادند ژاندارم‌ها کودتا کنند و دلیلش هم مشخص است که ژاندارمری نیروی مردمی و خلاف قزاق است؛ به‌ویژه در زمان جنگ جهانی اول طبیعتا نظر منفی کمتری رویشان بود و مورد اعتماد انگلیسی‌ها هم نبودند.
 
اما چرا سیدضیاء آمد و چرا حذف شد؟ سیدضیاءالدین طباطبائی در جریان کودتا حلقه تبلیغاتی و رسانه‌ای قوی‌‎ای داشت و می‌توانست روشنفکران و رسانه‌ها را جمع کند. وقتی رضاخان به تهران رسید، سیدضیاء با شدت زیاد دولتی‌ها را در تهران دستگیر و اموالشان را توقیف کرد و با شخص احمدشاه هم مناسبات بی‌ادبانه‌ای داشت. با وجود سیدضیاء مسئله انگلیسی بودن کودتا مبرهن بود و برچسب بدی برای کودتاچیان به‌شمار می‌آمد؛ به همین دلیل هم حذف شد.
 
پس این موضوع را که روح بریتانیا از کودتا خبر نداشت باید بررسی کرد و نخست باید مشخص کرد که کدام بریتانیا؟ در اسناد آمده است که آنها می‌خواستند در ایران تغییر رخ دهد و شرایط این کشور تغییر کند وگرنه بریتانیا نمی‌توانست کودتای فردی مستقل را تحمل کند و خودش رسما به ایران لشکرکشی می‌کرد.*
  https://iichs.ir/vdcfved0.w6dyxagiiw.html
iichs.ir/vdcfved0.w6dyxagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما