فعالیتهای جبهه ملی به رهبری مصدق فقط به سالهای پیش از کودتای 28 مرداد 1332 محدود نمیشود. او در سالهای پس از کودتا و در دورانی که در قلعه احمدآباد محصور بود نیز به منظور پویایی جبهه ملی، مشورتها و راهنماییهایی را ارائه میکرد. در این برهه، مصدق تمام توان خود را به منظور استحکام جبهه ملی به خرج داد، اما چند عامل مانع تحقق خواستههای وی شد
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ محمد مصدق رهبری نهضت ملی را به عهده داشت و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 محاکمه و تبعید شد. دستگیری و سناریوچینی رژیم برای کوتاه کردن دستِ مصدق از رهبری نهضت ملی هنگام محاکمات و تبعید کاملا مؤثر نبود. مصدق و حامیان وی تلاش داشتند تا او هنگام محاکمات و تبعید به رهبری نهضت ملی ادامه دهد. این نوشتار به روشهای این رهبری و کاستیهای آن اختصاص یافته است.
جنبشی در طرز فکر مردم
مصدق از طریق محاکمه خویش و مبارزه پیگیرش با رژیم در زندان، نهضت مقاومت را رهبری کرده بود. او با پایان یافتن دوره محکومیتش (مرداد 1335) به احمدآباد منتقل شد و در خانه خویش زیر نظر قرار گرفت. در این زمان، مقاومت ملی هم سیر نزولی خود را میپیمود. او در احمدآباد حتی کمتر از دوره زندان و دادگاه میتوانست کاری انجام بدهد؛ چون از تهران دور شده بود، ارتباطات خوبی نداشت (و دائم زیر مراقبت پلیس بود). خانواده نیز مانع میشدند که به حرکات مخاطرهآمیز دست زند.
قلعه احمدآباد که روزگاری مصدق در آن حبس بود
مصدقِ نامآشنا، در خلوت بیآشنا ده سال در حصر ماند؛ در سالهای حکومت محمدرضا پهلوی برگزاری مراسم بزرگداشت او از سوی حکومت وقت ممنوع بود؛ چراکه مصدق تا سال 13۳۲ رهبر نهضت ملی بود، و بعد از آن، هم گروههای ملی به او ارجاع میکردند و هم شاه و درباریان نسبت به او عقده داشتند.1 این امر بیانگر آن است که نباید رهبری و مشورت مصدق را در لابهلای خاطرات و گفتههای وی دنبال کرد، بلکه آرمانهای مصدق از گوشه و کنار ابراز میشد و بهنوعی باعث ایجاد جنبش در طرز فکر مردم شد.2 در چنین شرایطی رفتارهای مصدق هنگام محاکمات و دادگاه نظامی تا حد زیادی به خاطر نارضایتی فزاینده مردم از رژیم شاه و آگاهی یافتن آنها از رویدادهای مربوط به کودتا و دستاندرکاران آن بود.
محمد مصدق در حال ایراد دفاعیاتش در دادگاه نظامی سلطنتآباد
رفتارهای مصدق به این دلیل بود که در ابتدای دولت وی، نوعی ملیتگرایی ایرانی همراه نفرت از دولتهای خارجی نمود پیدا کرد و جامعه خواستار تحقق چنین سیاستی بود. کوتاه زمانی بعد نهضت ملی در هیبت یک دولت اصلاحطلب، آزادیخواه و مشروطهطلب متجلی شد. برخی از گروههایی که با رژیم پهلوی مبارزه میکردند از گروههای لیبرال و طرفدار دموکراسی بودند که در مسیر جبهه ملی حرکت میکردند. آنان خواستار اجرای اصول قانون اساسی و محدود کردن اختیارات شاه بودند. اینگونه به نظر میرسید که خواستههای مردم بر محور محدود کردن اختیارات شاه دور میزد و حرکت ابتدایی مخالفت با سیاستهای پهلوی دوم و پیش از امام خمینی تجدید حیاتی از نهضت ملی مصدق بود.3 بنابراین مصدق در وهله نخست تلاش کرد افکار عمومی را با افشاگری درباره کودتای رژیم پهلوی علیه دولت خود آگاه سازد.
ارتباطات و رهبری باواسطه
بخش عمده فعالیتهای مصدق در دوران تبعید عبارت بود از راهنماییها و مشاوره باواسطه به جبهه ملی. در این دوره، دکتر غلامحسین مصدق یکی از رابطان میان جبهه ملی و دکتر مصدق بود. رهبران جبهه ملی سؤالات خود را مینوشتند و دکتر مصدق به آنها پاسخ کتبی میداد. این تنها امکانی بود که دکتر مصدق برای شرکت در مسائل سیاسی داشت. غلامحسین مصدق تنها رابط میان جبهه ملی و دکتر مصدق نبود، بلکه رابط مهم و دست اول لااقل از طرف بخش عمده رهبری جبهه ملی، هدایتالله متیندفتری، پسر دکتر احمد متیندفتری و نوه دختری دکتر مصدق، بود که اکثر پیامها را او مبادله میکرد. البته در این میان بهندرت بعضی بستگان دکتر مصدق که به احمدآباد راه داشتند نیز واسطه برخی پیامها و مکتوبات بین خارج با داخل قلعه حفاظتشده احمدآباد بودند.4
محمد مصدق در دیدار با سیدمحمدعلی کشاورز صدر، استاندار گیلان و زنجان،
در دوران صدارت خویش (احمدآباد ساوجبلاغ: دهه 1330)
تلاشهای مصدق؛ مقابله شاه
دکتر مصدق با وجود اختلاف سلیقه و روش در میان رهبری تقصیرکار جبهه ملی دوم، با سطوح پایینی آن که اکثریت عظیمی را در برداشت، بهویژه با دانشجویان دانشگاهها، همدردی میکرد و میکوشید تا مانع فروپاشی جبهه ملی شود. دانشجویان، که اغلب در سطح کیفی بالایی بودند، بههیچوجه عملکرد رهبری را قبول نداشتند و ضمن احترام قائل شدن برای اکثر اعضای رهبری، که آن هم فقط به دلیل همکاری بعضی از آنها با دکتر مصدق و نیز به خاطر شخص مصدق بود، پیشنهاد میکردند و حتی جستهوگریخته مینوشتند که آن رهبری کنار برود یا لااقل از تعداد آنها در کمیته مرکزی جبهه ملی دوم کاسته شود و به جای آنها، جوانان عهدهدار این مسئولیتها شوند، کمیته با ترکیبی از محترمان مسن و بدون جرئت و ابتکار، و عدهای از جوانان پرشور و با ابتکار و هوش تشکیل شود و این گروه رهبری جبهه را در دست گیرند. درهرحال، جبهه ملی دوم بر اثر اشتباهات متعدد و فاحش رهبری آن در تاکتیکها و اشتباه در ارزیابی درست نیروها، محکوم به شکست بود و به سرنوشت محتوم خود گرفتار شد. به همین جهت عناصر ورزیدهتر و داناتر به فکر تأسیس جبهه ملی سوم افتادند. خود دکتر مصدق از رهبری جبهه ملی دوم با آن ترکیب از ما بهتران ناراضی و نگران بود و بالاخره هم با همّت همو، اعضا به طرف تشکیل جبهه ملی سوم حرکت کردند.5
بخشی از ناکامی مصدق و حامیان وی در راه مبارزه با رژیم پهلوی و حفظ پویایی جبهه ملی به تغییر رویکرد سیاسی محمدرضا پهلوی و ایجاد حکومتی هر چه شخصمحورتر مربوط بود. شاه در سال 1334 خود را از شّر زاهدی رها ساخت و کنترل خویش را بر نیروهای امنیتی و ارتش مستحکم کرد و سرانجام، در 1336، منوچهر اقبال را به نخستوزیری برگماشت. سرلشکر تیمور بختیار، نظامی بیرحم و جاهطلب، در 1336، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را به دستور شاه ایجاد کرد. جای تعجب نیست که مقاومتها هم فروکش کردند، درحالیکه نارضایتی عمومی، اما منفعل نسبت به رژیم، رو به افزایش بود.6
اختلافات بدون رهبری؛ به حاشیه پرتاب شدن جبهه ملی
بخشی دیگر از چرایی ناکامی دکتر مصدق در به ثمر نشستن مشورتهای وی، به اختلافات اعضای جبهه ملی و ناممکن بودن رهبری مستقیم مصدق بازمیگشت؛ برای نمونه در قضیه اجرای اصلاحات ارضی از جانب رژیم شاه و سپس قیام 15 خرداد 1342، بین رهبران جبهه ملی درباره صدور اعلامیه علیه اقدامات شاه دودستگی ایجاد شد. بحث ملیگرایان بر سر چگونگی و حدود محکوم کردن رژیم پهلوی به اختلاف نظر شدید و مشاجره انجامید؛ اختلافاتی که سرانجام به فروپاشی جبهه ملی دوم منتهی شد. مخالفان صدور اعلامیه علیه شاه، که اقلیت جبهه ملی را دربر میگرفتند، افرادی از قبیل الهیار صالح، کریم سنجانی، کاظم حسیبی و احمد زیرکزاده بودند. این عده، که در زندان بهسر میبردند مخالفت خود را با صدور اعلامیه چنین توجیه میکردند که نمیتوانند از زندان اعلامیه صادر کنند و آییننامه زندان هم اجازه چنین کاری را به آنها نمیدهد. در برههای که برای مصدق امکان رهبری مستقیم وجود نداشت، آنان مشاجرات خود را به اطلاع دکتر مصدق میرساندند و از وی نظرخواهی میکردند. این مباحثات تا اردیبهشت 1343 به درازا کشید و ثمری نداشت. در آن تاریخ شورای عالی جبهه ملی انحلال خود را اعلام کرد. مصدق تلاش کرد مانع چنین اتفاقی شود و در اروپا نیز کوششهایی برای سازماندهی مجدد ملیگرایان به شیوهای که مصدق پیشنهاد کرده بود انجام شد.7
محمد مصدق در حاشیه دادگاه نظامی سلطنتآباد (1332)
دکتر مصدق با مکاتبات خود تلاش کرد استحکام جبهه ملی حفظ شود و پیش از آن نیز در فروردین سال 1343 در نامهای به کمیته سازمان دانشجویان جبهه ملی در ایران، هشدار داد که فعالیتهای نهضت ملی روزبهروز ضعیفتر میشود و کار به جایی میرسد که جامعه آنان را فراموش خواهند کرد و جز اسم چیزی از آن باقی نگذارند. مصدق تأکید میکند که درباره نحوه مبارزات از اینجانب که در زندان بهسر میبرم، کاری ساخته نیست؛ چون که مبارزه هر آن به صورتی در میآید که رهبری جبهه باید تجدید نظر کند و آنی غفلت نکند و تعیین نحوه مبارزه از وظایف هیئت اجراییه و کسی است که برای رهبری انتخاب میشود.8
فشرده سخن
فعالیتهای جبهه ملی به رهبری مصدق تنها به سالهای پیش از کودتای 28 مرداد 1332 محدود نمیشود. در سالهای پس از کودتا نیز مصدق به منظور پویایی جبهه ملی، مشورتها و راهنماییهایی را ارائه میکرد. عمده این مشورتها در قالب مکاتبات رسمی و از طریق رابطانی چون غلامحسین مصدق و هدایتالله متین دفتری ابلاغ میشد. محمد مصدق تمام توان خود را به منظور استحکام جبهه ملی به خرج داد، اما چند عامل مانع تحقق خواستههای وی شد. مهمترین عامل را باید در ناممکن بودن شکلگیری رهبری مستقیم دکتر مصدق دانست که اختلاف و چنددستگی در جبهه ملی را رقم زد. بخشی از چرایی ناکامی مصدق در پیشبرد اهداف خود در روزگاری که دور از میدان اصلی سیاست بود، به تلاشهای محمدرضا پهلوی برای مستحکم ساختن پایههای حکومت خود و کنترل هر چه بیشتر عرصه سیاست بازمیگردد که کنشگری نیروهای سیاسی را محدود کرد.
پی نوشت:
1. روزنامه اعتماد، ش ۳۳۲۰ (۲۸ مرداد ۱۳۹۴).
2. کریستوفر دوبلیگ، ایرانی میهنپرست: محمد مصدق و کودتای آمریکایی ـ انگلیسی، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، 1391، صص 378-379.
3. سپهر ذبیح، ایران در دوران مصدق: ریشههای انقلاب ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه انتشارات عطائی، 1370، صص 212-214.
4. عبدالله برهان، کارنامه توده و راز سقوط مصدق، ج 2، تهران، نشر علم، 1378، صص 398-400.
5. همان، صص 400-403.
6. همایون کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چ دوم، 1372، ص 384.
7. بهزاد کاظمی، ملیگرایان و افسانههای دموکراسی، لندن، نشر نظم کارگر، 1999، صص 425-426.
8. محمد مصدق، «نامهی دکتر مصدق در جواب نامهی کمیتهی سازمان دانشجویان جبههی ملی ایران احمدآباد»، حافظ، ش 25 (بهار 1343)، صص 20-21. https://iichs.ir/vdcjvoe8.uqetmzsffu.html