پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخ معاصر؛ خاستگاه مجموعه تحولات اقتصادی و اجتماعی نوزدهگانهای که در دوره زمامداری محمدرضا پهلوی با عنوان «انقلاب سفید»/ «انقلاب شاه و ملت» به تحقق پیوست، به دوران مشروطیت و تلاش برای برقراری عدم تمرکز قدرت باز میگردد. در این میان، در فاصله سالهای دهه 1340ش، دولتهای متعددی زیر نظر شاه تلاش کردند مراحل مختلف برنامه انقلاب سفید را تصویب و اجرای قوانین را در این زمینه پیگیری کنند. طرح انقلاب سفید، در آغاز شش اصل داشت، اما بهتدریج اصول دیگری نیز به آن افزوده و ماهیت پایانناپذیرِ آن آشکار شد. هدف این نوشتار بررسی چراییِ ماهیت متغییر برنامه انقلاب سفید و تدوین و افزودنِ اصول جدید به این برنامه از سوی دولت است.
اصول انقلابی که سفیدرنگ بود
«انقلاب سفید شاه و ملت» نام مجموعهای از برنامههای اصلاحی اجتماعی و اقتصادی بود که رژیم پهلوی در دهه 1960م بر اثر فشارهای داخلی و خارجی فزاینده و با یاری نخستوزیران وقت علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا برای انجام اصلاحات آغاز کرد. برنامه اصلاحات اساسا شامل اصلاحات ارضی و پنج برنامه دیگر بود که در رفراندوم 6 بهمن 1341ش به تصویب رسید. برنامه اصلاحات ارضی بخش عمده و هسته اصلی انقلاب سفید بود؛ برنامهای که به جنبش اصلاحی شاه فضایی انقلابی میبخشید.[1] پنج برنامه دیگر نیز به ترتیب عبارت بود از: 1. ملی کردن جنگلها و مراتع؛ 2. تبدیل کارخانههای دولتی به شرکتهای سهامی و فروش سهام آنها جهت تضمین اصلاحات ارضی؛ 3. مشارکت کارگران در سود خالص کارخانهها؛ 4. تجدید نظر اساسی در قانون انتخاب به منظور اعطای حقوق کامل و برابر سیاسی به زنان؛ 5. ایجاد سپاه دانش به منظور سوادآموزی و اشاعه فرهنگ در روستاها.[2]
اجتماع برخی مقامات در سالروز انقلاب سفید
شماره آرشیو: 284-832ض
محمدرضا پهلوی ابتدا شش اصل یادشده را به عنوان اصول انقلاب سفید بیان کرد، ولی بهتدریج سیزده اصل دیگر به آن افزود که هر یک به اقتضای تحول جامعه و توسعه امکانات ملی و پیدایش نیازها و مقتضیات جدید مطرح شد. «سپاه بهداشت، سپاه ترویج و آبادانی، خانههای انصاف در روستاها، ملی کردن تمام منابع آبهای زیرزمینی کشور، نوسازی شهرها و روستاها، انقلاب اداری و آموزشی، تأمین امکان فروش سهام واحدهای بزرگ صنعتی به کارگران، مبارزه با تورم و گرانفروشی، آموزش رایگان و اجباری در هشت سال اول تحصیل، تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدارس، تعمیم بیمههای اجتماعی به همه ایرانیان، مبارزه با معاملات سوداگرانه اراضی و اموال غیرمنقول و مبارزه با فساد»[3] ازجمله مواردی بودند که بعدها اضافه شدند.
این برنامه از همان ابتدا واکنشهای مختلفی را برانگیخت. برخی با عدالتجویانه خواندن این اصلاحات، آن را تحسین کردند و معتقد بودند این اقدام ساختار طبقاتی روستایی را اساسا دگرگون خواهد کرد.[4] عدهای دیگر انگیزههای بدخواهانه یا پیامدهای زیانبخش آن را درخور سرزنش میدانستند.[5] برخی نیز انقلاب سفید را در قالبِ اصلاحات اجتماعی و سیاسی که از دولت دموکرات کندی منتقل شد و فلسفه آن جلوگیری از وقوع انقلاب سرخ در ایران بود، ارزیابی میکنند. بر اساس تحلیلی که آمریکاییها داشتند: «هر یک از انقلابهای بزرگ در جوامع غربی و غیر غربی بیشتر یک انقلاب روستایی بوده است»؛[6] چنانکه در تاریخ فرانسه و روسیه و چین بهخوبی مشهود است. صرف نظر از این رویکردها، شاه مهمترین دستاورد سیاست داخلی خویش را «انقلاب شاه و ملت» میدانست و با افزودن اصول اصلاحی متعدد بر آن در فواصل زمانی مختلف، بر تداوم آن اصرار میورزید.
نقطه آغاز انقلاب سفید
هرگونه ارزیابی اصول برنامه انقلاب سفید، مستلزم درک این نکته است که نقطه آغاز انقلاب سفید یک انتخاب سیاسی بود که عمدتا از خارج از حکومت نشئت میگرفت و فرآیندی بدون برنامه و طرح داشت؛ درنتیجه ماهیت، مسیر، گستره و پیامدهای آن علاوه بر اینکه تحت تأثیر بازیگران سیاسی داخلی و خارجی بود، تحت تأثیر منافع مادی و غیرمادی نیروهای عمده اجتماعی نیز قرار گرفت. ارزیابی دقیق صاحبان منافع و اثرگذاری این بازیگران سیاسی نشان میدهد که جهتگیری و اجرای برنامه اصلاحات انقلاب سفید اساسا تحت تأثیر انگیزهها و عقاید همین بازیگران مطرح شد و براساس شرایط و به دلایل زیر ماهیتی متغییر یافت:
الف) تلاش برای کسب مشروعیت در سایه نقشه راه آمریکایی:
در پاییز 1339ش کابینه سناتور جان فیتز جرالد کندی، نماینده منتخب حزب دموکرات آمریکا، کاخ سفید را تصرف کرد. کندی از بدو استقرار خواستار ایجاد تغییرات بنیانی در ساختار حکومتهای متأثر از بلوک غرب از جمله دولت شاهنشاهی پهلوی شد. در این زمان، برای منافع آمریکا در منطقه بهتر بود که دولت ایران، در مقایسه با آنچه در سالهای دهه 1330ش وجود داشت، از پایگاه مردمی وسیعتری برخوردار باشد و بازده امور و محبوبیت حکومت افزایش یابد و متقابلا از میزان فساد کاسته شود.[7] بر همین اساس فشار آمریکاییها به روی کار آمدن دولت تحمیلی علی امینی منجر شد که با سفر محمدرضا پهلوی و روی برگرداندن کاخ سفید از دولت به دربار، این دولت برچیده شد و سررشتهداری تغییرات برپایه نقشه راه آمریکایی مبتنی بر راهبرد کندی ـ باولینگ و دکترین مکارتی، به دست محمدرضا پهلوی افتاد و از این زمان به بعد، وی میبایست نقش اصلاحطلب دموکرات را به عنوان رهبر انقلاب سفید شاه و ملت بازی میکرد.
بنابراین برنامه اصلاحات ارضی مصوب اسفند 1338ش در مجلس شورای ملی و اردیبهشت 1339ش در سنا، که در سالهای گذشته همواره جنجالبرانگیزترین بحث مطرحشده در فضای اجتماعی ایران بهشمار میآمد، به یکباره جنبه اجرایی به خود گرفت. این در حالی بود که نیروهای سیاسی فعال و بهویژه جبهه ملی بر سر مسئله برگزاری انتخابات آزاد و سایر آزادیها با شاه و دولت علم درگیر شده بودند و شورای مرکزی این جبهه آشکارا به شخص شاه حمله میکرد.[8] دولت علم، که از گسترش موج مخالفان داخلی علیه خود هراسناک شده بود، ضمن مذاکره با جبهه ملی درخواست برگزاری انتخابات آزاد را قبول کرد. محمدرضا پهلوی هم همزمان با این اقدام کوشید با اضافه کردن مواد دیگری به برنامه اصلاحات ارضی سال 1339ش چهره اصلاحطلبانهای به خود بگیرد؛ او همچنین برای اینکه محبوبیت خود و رژیمش را به نمایش گذارد، در اواخر بهمن 1341ش به یک همهپرسی درباره موارد ششگانهای دست زد که انقلاب سفید نامیده شد.
سیاستهای اصلاحی یادشده با موجی از مخالفتها از سوی نیروهای مختلف روبهرو شد. در صدر صف مقدم معترضان به اصلاحات بنیادی دسته مالکان، اربابان و خوانین قرار داشتند؛[9] همزمان سیل بیانیههای اعتراضی از سوی علما و فعالان سیاسی علیه نقض موازین ارزشی شرعی به جریان افتاد و روحانیان و علما به رهبری امام خمینی به اعتراض برخاستند و اصول انقلاب سفید را بهشدت محکوم کردند.[10] اگرچه اعتراضهای یادشده بهویژه در مورد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی روند اصلاحات را دچار وقفه کرد، دیری نپایید که این اعتراضها سرکوب شد و در این زمان نیز پاسخ شاه به نارضایتیهای گسترده موجود در پیش گرفتن پارهای از اصلاحات جدید بود. در حقیقت از سال 1341ش به بعد شاه توانست از طریق تقویت نیروهای امنیتی و طرح یک برنامه اصلاحی باز (که بنا بر ضرورت هر بار بندی به آن افزوده میشد) که تا مدتی به نظر جاذبه داشت، در مسیر کسب مشروعیت و حفظ اقتدار خود گام بردارد.
ب) برنامهریزیِ نیمبند و طرحهای شتابزده:
انقلاب سفید با فشار دولت کندی، از بالا برنامهریزی و اجرا شد، اما چگونگی روند آن طرحریزی نشده بود و هریک از بازیگرانش از منظری متفاوت به آن مینگریستند؛ برای نمونه امینی به برنامه تدریجی اصلاحات ارضی اعتقاد داشت که ده تا پانزده سال به طول بینجامد، و شامل حدی بر مالکیت ارضی بزرگاربابان، بهبود قابلیت مدیریتی کشاورزان، و بهرهبرداری بهینه اقتصادی باشد.[11] این رویکرد به اصلاحات دیگر از جمله در زمینههای بهداشت، آموزش، اقتصاد شهری و... نیز حاکم بود. محمدرضا پهلوی پس از آنکه اجازه استعفای علی امینی، نخستوزیر اصلاحگر، را که ممکن بود بر او سایه افکند بهدست آورد، اسدالله علم را در رأس دولت گذاشت و کوشید برای جلب حمایت جامعه، زمینه اصلاحاتی با عنوان انقلاب سفید را که مواردی از آن قبلا آغاز شده بود، فراهم کند.
شاه در توجیه افزایش اصول انقلاب سفید بر این نکته تأکید میکرد که برنامههای جدید درحقیقت مکمل برنامهها و اصول پیشین هستند، اما واقعیت این است که شاه با توجه به اوضاع داخلی کشور دریافته بود که حکومتش به یک پشتوانه مردمی قوی نیاز دارد؛ ازاینرو، در برهههای زمانی متعدد میکوشید با طرح و اجرای اصول جدید در یک فضای آشفته و غیربرنامهریزیشده ضمن جذب گروههایی مانند زنان، دهقان و کارگران پایههای حکومت خود را تقویت کند.
فرجام سخن
برنامه «انقلاب سفید» پهلوی دوم با بحرانهای داخلی و فشار خارجی پیوند خورده بود. این وضعیت در کنار غلبه فکری هواداران مکتب نوسازی در نظام تصمیمگیری سیاست خارجی آمریکا باعث شد ایران هم در معرض محک برنامههای توسعهگرایانه این مکتب قرار گیرد؛ درنتیجه براساس این سیاست، هربار یکی از اصول توسعه مورد نظر آمریکا بهعنوان یکی از برنامههای اصلاحی رژیم پهلوی در ایران مطرح و دولت نیز ملزم به اجرای آن میشد.
پینوشتها:
-------------------------------------------------
[1]. احمد اشرف، «از انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی»، ترجمه محمدسالار کسرایی، فصلنامه متین، ش 22 (1383)، ص 111.
[2]. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، روزنه، 1380، ص 394.
[3]. دیوید هریسون، جامعهشناسی نوسازی و توسعه، ترجمه علیرضا کلدی، تهران، دانشگاه علوم بهزیستی، 1376، ص 127.
[4]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1384، ص 527.