بسترهای سیاسی یک وحشتآفرینی
در مشروطه دوم، دو جناح رویاروی هم صفآرایی کردند: گروهی که بر خویش نام «اعتدالی» نهادند و گروهی که به «دموکرات» شهره شدند. رقابت این دو گروه با هم، تشکیل جوخههای آدمکشی و ایجاد بحرانهای عدیده، کشور را به لبه پرتگاه سوق داد. در این دوره غیر از اعتدالیهای سابق ــ که از وثوقالدوله حمایت میکردند ــ بین دموکراتها هم انشعابی روی داد. عدهای از دموکراتهای سابق، که به مشی میانهروی روی آورده بودند، طرفدار تشکیل مجدد حزب دموکرات بودند. به همین دلیل هم در منابع تاریخی، از این دسته به عنوان «دموکراتهای تشکیلی» یاد شده است. یکی از مهمترین اعضای آنان،
ملکالشعرای بهار بود. اما عدهای دیگر با این تصمیم مخالف بودند. آنان معتقد بودند که باید صبر کرد تا دموکراتهایی که از تهران به هر دلیلی خارج شدهاند، به پایتخت بازگردند و با وجود آنان، حزب دوباره فعال شود. این افراد همان تندروهای ادوار اول و دوم مشروطه بودند.
سلیمانمیرزا اسکندری، وحیدالملک شیبانی، سیدمحمدرضا مساوات و حلقهای که به دور
سیدحسن تقیزاده در برلین گرد هم آمده بودند، در زمره رهبران این دسته بهشمار میآمدند؛ لذا مخالفان تشکیل حزب دموکرات را «دموکراتهای ضدتشکیلی» میخواندند و رهبر این دسته در تهران، سیدمحمد کمرهای بود. نوک تیز حملات کمرهای در روزنامه خاطراتش، متوجه وثوقالدوله بود؛ چرا که وثوق بین دموکراتها شکاف ایجاد کرده بود و میخواست بر این حزب تسلط یابد. در همین زمان بود که ضدتشکیلیها، به میدان آمدند و هسته اولیه کمیته مجازات، برای ایجاد بحرانسازی و سقوط وثوق شکل گرفت.
کمیتهای مجهول بهنام مجازات!
در ذیقعده سال 1334ق، ابوالفتحزاده نامی همراه رفیق صمیمی خود منشیزاده، کمیته مجازات را تشکیل دادند. علوی در کتاب خود ــ که اصل آن در سال 1336ق، یعنی دوره اوج بحران ایران، قحطی و بازداشت اعضای کمیته مجازات در برلین منتشر شده بود ــ از این تشکیلات تروریستی، به عنوان «کمیته مجازات، کمیته مجهولی در طهران» یاد میکند.
میرزا ابراهیمخان منشیزاده، فرزند کریمخان منشیاوف ایروانی، از افسران قزاقخانه و از خانوادهای شیرازیالاصل بود که در دوره صفوی، از شیراز به ایروان رفته بودند. کریمبیک وقتی
ناصرالدینشاه از سفر سوم خود از اروپا بازمیگشت، از او درخواست تابعیت و مهاجرت به ایران کرد و شاه هم درخواستش را پذیرفت. میرزا کریم بعد از ورود به تهران، مدتی بلاتکلیف بود تا اینکه به واسطه نامهنگاری کامرانمیرزا نایبالسلطنه به شاه، در قزاقخانه مشغول به کار شد. پس از مدتی به دلیل نارضایتیاش از روسها در قزاقخانه، کمیتهای به نام «حمیت و غیرت» پایهگذاری کرد. اعضای کمیته شبنامههایی علیه روسها توزیع میکردند و از مردم میخواستند علیه آنان به پاخیزند. فرمانده وقت قزاقخانه، از مسئله مطلع شد و حقوق اعضای کمیته را قطع کرد. پس از آن حدود هفتاد تن از اعضای کمیته، از قزاقخانه استعفا کردند، اما پس از مدتی و با وساطت کامرانمیرزا، به کار خود باز گشتند. با مرگ کریمبیک، فرزندش میرزا ابراهیم وارد قزاقخانه میشود و کار کمیته غیرت را پی میگیرد.
اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» مدعی است: «انجمن غیرت یکی از انجمنهای فرعی فراماسونری در ایران بود که توسط حاج میرزا ابراهیم آقا وکیل افراطی تبریز، ابوالفتحزاده به عنوان نایب اول انجمن، منشیزاده نایب دوم و محمدنظرخان مشکوهالممالک صندوقدار لژ بیداری ایران تشکیل شد. البته حاج میرزا ابراهیم آقا، از اعضای لژ بیداری ایران نیز بهشمار میآمد. در دوره جنگ اول جهانی، گروه یادشده از طریق لژ بیداری ایران، با رهبر دموکراتهای ضدتشکیلی یعنی سیدمحمد کمرهای هم مرتبط میشوند...». ابراهیم منشیزاده نهایتا در اوایل سال 1325ق، از خدمت در قزاقخانه استعفا میدهد و به مشروطهخواهان میپیوندد.
اسداللهخان ابوالفتحزاده فرزند ابوالفتحخان میرپنج، از مهاجرین قفقاز بود که پس از دوره دوم جنگهای روس و ایران و امضای معاهده ترکمانچای، به ایران مراجعت کرد. ابوالفتحزاده هم، افسر قزاقخانه بود و درجه سرتیپی داشت. او در دوره اول مشروطیت، به همراه عدهای از افسران و در همراهی با مشروطه و ضدیت با محمدعلیشاه، از قزاقخانه استعفا داد. ابوالفتحزاده پس از فتح تهران، سر و سری با بهائیان پیدا میکند و در حدود سال 1328ق، به اروپا میرود. او پس از مراجعت از سفر، مأمور مالیات ساوجبلاغ و شهریار میشود، اما به دلیل بدرفتاری با رعایای منطقه، عزل میگردد. ابوالحسن علوی، از همکاران تقیزاده در کمیته برلین، درباره ابوالفتحزاده نوشته است: «در همین موقع بود که معلوم شد که او جزء بهائیها شده و شب و روز برای پیشرفت کار آن دسته کار میکرد...».
محمدنظرخان مشکوهالممالک فرزند اعتماد نظام، فراشباشی کامرانمیرزا نایبالسلطنه بود. محمدنظرخان و پدرش تا سال1326ق در خدمت کامرانمیرزا بودند تا اینکه در سال 1329ق، مشکوه رئیس اجرای مالیه تهران شد و در شمار کارمندان مورگان شوستر قرار گرفت. او تا سال 1335ق در استخدام اداره خزانهداری بود، ولی از همین سال وارد کمیته مجازات شد. برخی انگیزه او را از عضویت در این گروه ترویستی، مخالفتش با حسن مشار، از یاران وثوقالدوله، میدانند؛ چراکه حسن مشار در مقام وزیر مالیه، موجب اخراج مشکوه شده بود.
کریم دواتگر اهل زنجان بود، ولی در تهران با محافل افراطی ارتباط داشت. همین گروهها، او را به ترور آیتالله شیخفضلالله نوری تشویق کردند. وی بعد از مجروح کردن شیخ، گلولهای هم به خود زد، اما از مرگ نجات یافت و شیخ هم او را بخشید. او اندکی بعد از تشکیل کمیته مجازات و با معرفی ابوالفتحزاده، وارد آن تشکیلات میشود. دواتگر نه مانند دیگر اعضای کمیته، از تحصیلات متعارف بهره داشت و نه به شغلی مشغول بود و نه فردی مانند کامرانمیرزا از او حمایت میکرد. در واقع کریم استخدام شد تا رعب و وحشت ایجاد کند! چرا که همه اعضا، با او و اعمالش در دوره مشروطه آشنایی داشتند.
رشیدالسلطان از دیگر اعضای کمیته مجازات بود. او فرزند حسینقلی خلخالی، حاکم خلخال بود. پس از مرگ پدر در سال 1331ق، منصب او را به فرزندش رشیدالسلطان دادند، اما در این دوره خلخال از جمله مناطقی بود که به تصرف نیروهای روسیه درآمد. رشیدالسلطان که نتوانست بحرانهای داخلی را مهار کند، به تهران آمد و با وقوع جنگ جهانی اول، همراه اردوی مهاجرین به قم، اصفهان و کرمانشاه رفت. هرچند با ناکام ماندن دولت موقت کرمانشاه، او هم مثل بسیاری دیگر وارد تهران شد و به عضویت کمیته مجازات درآمد. رشید سلطان عامل اصلی ترور اسماعیلخان، رئیس انبار غله تهران بود، اما قتل را به گردن کریم دواتگر انداختند! او کسی بود که به دستور ابوالفتحزاده، کریم دواتگر را از پا درآورد.
احمد محمودی مشهور به کمالالوزاره، دیگر عضو مؤثر و تعیینکننده کمیته بود. او فرزند محمودخان مشاورالملک قمی بود. کمالالوزاره تحصیلاتش را در دارالفنون به پایان رسانده و در دورانی که نوز در اداره گمرکات ایران کار میکرد، ریاست گمرک اغلب بنادر بحر خزر را بهدست آورد. وی طی مدتی مدید، معاونت اداره مالیاتهای مستقیم و مفتشی اداره وظایف را تصدی میکرد. کمالالوزاره پس از عزل مرنارد، به ریاست اداره مالیاتهای مستقیم منصوب شد و در همین زمان بود که به کمیته مجازات پیوست. در سال 1336ق، که مردم از قحطی در کوچه و خیابان جان میدادند، وی ریاست انبار گندم را به عهده داشت.
سیدشکرالله روحانی، مسئول توزیع اعلامیههای کمیته مجازات بود. او منشی مخصوص کامرانمیرزا نایبالسلطنه بود. سیدشکرالله زمانی که به خدمت اداره مالیه درآمد، وارد کمیته مجازات شد.
حسینخان لـله، بیتردید عضو مهم کمیته مجازات بود. حسینخان، شاگرد آبدارخانه سردار افخم بود. وقتی لـله فرزند سردار افخم از دنیا رفت، این منصب به او رسید. ازآنجاکه سردارافخم از کارکنان کامرانمیرزا محسوب میشد، حسینخان لـله هم با دستگاه کامرانمیرزا در ارتباط قرار گرفت. او در دوره مشروطه، یکی از قاتلان
آیتالله سیدعبدالله بهبهانی بود. حسینخان لـله در کمیته مهاجرت، با کریم دواتگر و احسانالله خان نیز همراه بود.
علیاکبر ارداقی، در ارداق قزوین به دنیا آمده بود و در پانزدهسالگی به تهران آمد و به تحصیل مشغول شد. بعدها همراه برادرش قاضی ارداقی، به صف مشروطهخواهان پیوست. بعد از سقوط مشروطه اول، این دو برادر دستگیر و در باغ شاه زندانی شدند. قاضی به دستور محمدعلیشاه کشته، ولی علیاکبر به رشت تبعید شد. هنگامی که مشروطه دوم شکل گرفت، ارداقی به عضویت وزارت عدلیه درآمد، که توسط محمدرضا مساوات اداره میشد. وی از طریق کریم دواتگر به کمیته مجازات پیوست.
میرزامحمدحسین عمادالکتاب سیفی قزوینی، دیگر عضو کمیته مجازات بود. او پیش از مشروطه، از کاتبان وزارت انطباعات و از خوشنویسان دوره خویش بود. عمادالکتاب و ابوالفتحزاده از ابتدای مشروطه، از یاران مصمم
حیدرخان عمواوغلی بودند؛ بهطوری که وقتی حیدرخان به سوی کالسکه محمدعلیشاه نارنجک پرتاب کرد، به خانه ابوالفتحزاده رفت!
بیتردید افراد بسیاری در همان مدت محدود، به عضویت این گروه درآمدند، اما برجستهترین چهره پشتپرده کمیته مجازات،
اردشیر ریپورتر بود. او به شدیدترین لحن ممکن، از این گروه در برابر تیم وثوقالدوله حمایت میکرد. خطاست اگر تصور کنیم کلیه کسانی که در کمیته مجازات جمع آمده بودند سوء نیت داشتند یا اهل دسیسه بودند. واقعیت این است که اکثر این افراد، فرودست بودند و آلت فعل واقع شدند. هدف اصلی کمیته مجازات، به مراتب فراتر از کشتن تعدادی از افراد بود.
آغاز ترورها و بحرانسازیها
کمیته مجازات برای آغاز بحرانسازی، ابتدا تصمیم گرفت قائممقامالملک رفیع را به قتل برساند؛ چرا که او در دوران قدرت گرفتن حسینخان لـله در رشت، برای حفظ اموالش به روسها پناهنده شده بود. مأمور این کار، کریم دواتگر بود، اما او با همه تلاشش نتوانست کار خود را به نتیجه برساند. سپس دواتگر و دوستانش، به سراغ اسماعیلخان، رئیس انبار غله تهران، میروند. اسماعیلخان در دستگاه مرنارد بلژیکی، ریاست مالیه سیستان را عهدهدار بود و از نزدیکان وثوق بهشمار میآمد. نخستین ترور، در 28 بهمنماه 1295 اتفاق افتاد. اسماعیلخان به این دلیل به قتل رسید که گفته میشد در دوره قحطی و گرسنگی تودههای مردم، بهویژه در تهران، مقادیر فراوانی غله به سربازان انگلیسی و هواداران بریتانیا رسانده است؛ لذا مرگ اسماعیلخان، موجب خوشحالی مردمی شد که از پشت پرده ماجرا خبر نداشتند؛ چرا که گروه ضدتشکیلی آن قدر علیه وثوق تبلیغات کرده بود که کمتر کسی به واقعیتها توجه میکرد. حقیقت این بود که کمیته مجازات، به کمالالوزاره، رئیس اداره مالیاتهای مستقیم وزارت مالیه، وعده داده بود که به محض به دست گرفتن قدرت، او را به جای اسماعیلخان رئیس انبار غله خواهد کرد. پس از قتل رئیس انبار غله، شورای کمیته تصمیم گرفتند وثوقالدوله را به قتل برسانند. برای این کار، ابوالفتحزاده در نظر گرفته شده بود. اگرچه این عملیات هیچگاه عملی نشد، ولی نشان میداد که اهداف کمیته، بالاتر از آنچه تصور میشد، بوده است. از طرفی در شرایطی که منشیزاده و دیگران، از تأسیس کمیته اهداف خاصی را دنبال میکردند، دواتگر و بسیاری از اسلحهبهدستان نمیداستند که چرا باید به این اقدامات مبادرت ورزند! لذا کریم، که جوانی عام بود و به راه و رسم تشکیلات واقف نبود، خودسرانه به عضوگیری برای کمیته میپرداخت؛ از جمله این موارد، عضویت فردی به نام بهادرالسلطنه بود که بعدها از ترس کشته شدن، تشکیلات کمیته مجازات را در دوره دوم کابینه وثوقالدوله لو داد! گذشته از این، دواتگر جوان عیاشی نیز بود. او به خاطر پول و باجگیری، در میگساریهای شبانه، شروع میکرد به افشاگری در مورد تشکیلات. کریم دواتگر با رجال سیاسی قدرتمندی همچون مورخالدوله سپهر هم، در ارتباط بود. مورخالدوله هم از رجالی بود که علیه وثوقالدوله فعالیت میکرد. او با اعزازالسلطنه، فرزند کامرانمیرزا نایبالسلطنه، نیز مراوده داشت. مورخالدوله نقل میکند: «کریم دواتگر برایش توضیح داده مردی به نام کنت ریچ از طرف انقلابیون روسیه در رشت به تهران آمده و به او گفته حاضر به هر نوع همکاری است. پس از آن مورخالدوله از سیدمحمد کمرهای میخواهد که با هم به مساعدت روسهای انقلابی برخیزند، اما کمرهای نمیپذیرد...». 24 ساعت بعد از ملاقات و تهدید کمرهای توسط کریم، خبر قتل او پخش میشود. چندی پس از قتل کریم دواتگر، رشیدالسلطان و سیدمرتضی دستگیر میشوند و به قتل دو تن یادشده اعتراف میکنند. از همین زمان بود که نام کمیته مجازات، بر سر زبان مردم افتاد. نفر بعدی که هدف ترور قرار گرفت متینالسلطنه بود. سابقه اختلاف گردانندگان کمیته مجازات و متینالسلطنه نیز قدیمی بود. متینالسلطنه در مجلس دوم، به فراکسیون اعتدالی پیوست و مواضعی نرم اتخاذ کرد و هنگام ماجرای اولتیماتوم، در زمره کسانی بود که میگفت برای ممانعت از حمله روسها به کشور، باید بخشی از اولتیماتوم را پذیرفت. او هم با مورگان شوستر و عملیاتش مخالف بود و میگفت: باید به خدمت شوستر در ایران پایان داده شود. همین نیز موجب شد تقیزاده درباره او، در نامهای به شیخ ابراهیم زنجانی بنویسد: «هیئترئیسه را وجود متینالسلطنه فاسد کرده، بلکه مجلس را و مملکت را نیز...». متینالسلطنه با وثوق، وزیرخارجه وقت، همسو بود. حقیقت این است که متینالسلطنه چون از پشت پرده تحولات کشور آگاهی داشت و میدانست دست کمیته مجازات از آستین چه کسانی بیرون میآید، به قتل رسید. با قتل متینالسلطنه، وثوقالدوله دانست که هدف بعدی و اصلی کمیته، قتل اوست؛ لذا در 5 شعبان 1335ق و چهار روز بعد از قتل متینالسلطنه، هیئت دولت را به منزل خود دعوت کرد و اطلاع داد که تصمیم دارد استعفا دهد. دو روز بعد، استعفای وثوق پذیرفته شد. درحالیکه چند روزی از سقوط کابینه وثوق میگذشت و درست در روز معرفی کابینه علاءالسلطنه به شاه، میرزا محسن مجتهد اراکی به دست کمیته مجازات ترور میشود. در واقع کمیته مجازات برای اینکه رعب و وحشت را بهخوبی بین مردم و رجال کشور پراکنده سازد، روز روشن و در وسط بازار تهران و مقابل دیدگان دهها عابر، برادر صدرالعلما را در راه منزلش به قتل رساند! پس از آن کمیته مجازات شایع کرد که او از انگلیسیها پول میگرفت، اما بعدا مشخص شد که میرزا محسن مجتهد اندکی قبل از ترور خود، در چند نوبت قاصدانی به نزد کمرهای فرستاده و از او تأمین خواسته بود. بدیهی است که وقتی کمرهای درمییابد میرزا از ارتباط او با کمیته مجازات مطلع است، درصدد حذف او برآید. قتل میرزا محسن مجتهد ضمن اینکه رعب را به اوج خود رساند، مردم را نسبت به منویات کمیته مجازات و اینکه قصد ترور خائنین به کشور را دارد، مشکوک ساخت؛ چرا که کمیته مجازات تلاش میکرد با ارعاب، از رجال کشور باجگیری کند.
نصرتالدوله فیروز نیز یکی از مهمترین کسانی بود، که مورد تهدیدات کمیته مجازات قرار گرفت. اما او در مقابل تهدیدهای مخالفین خود گارد مسلحی تشکیل داد تا از جان خود محافظت کند. عمادالکتاب نیز در اعترافات خود، به این مسئله اشاره کرده است. او میگوید: «کمیته میخواست از سران کشور باج دریافت کند، اما با تمام تلاش و کوشش نتوانستند از مشیراعظم، مجدالسلطنه و یمینالملک مبلغی دریافت کنند...».