دو سال بود که از جنگ جهانی اول میگذشت و امپراتوری عثمانی رو به ضعف گذاشته بود و مردم محلی هر منطقه علیه ترکان عثمانی سر به شورش برمیداشتند. در این میان توماس ادوارد لورنس انگلیسی، که تا پیش از جنگ جهانی اول، در یک سایت باستانی در سوریه مشغول حفاری بود، وارد این درگیریها شد و جانب اعراب را گرفت
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ کشورهای مختلف برای ایجاد شبکه جاسوسی در کشورهای دیگر از ابزارها و شیوههای مختلفی استفاده میکنند. این امر بهویژه در تاریخ در مورد کشورهای استعمارگری صدق میکند که گاه فاصله زیادی با سرزمین مستعمره خود دارند. این شبکه جاسوسی در اشکال مختلف، از استفاده از نیروهای داخلی این کشورها تا استفاده از شهروندان و هموطنان خود، نمود پیدا میکند. یکی از این کشورها که همواره تلاش کرده است سیاست و برنامه خود را در لفافه و به صورت غیرمستقیم در کشورهای مستعمره عملی و محقق کند انگلستان است. لندن با توجه به سابقه استعماری و تجربه حضور در کشورهای مختلف از این راهکارها به تناوب استفاده کرده و هر کدام از ابزارها را در جایی بهکار برده است. با توجه به اینکه کشورهای خاورمیانه حساسیت خاصی نسبت به ورود اتباع بیگانه به کشورشان داشتند انگلستان پروژه نفوذ امنیتی خود را با استفاده از شخصیتهای بهظاهر غیر سیاسی کلید میزد. در مورد خاصه سرزمین حجاز و بعدا کشور عربستان بریتانیا نقشه و طرح خود را توسط شخصی به نام توماس ادوارد لورنس کلید زد و پیش برد. او که به ظاهر و در ابتدای امر شخصیتی علمی و پژوهشی داشت، این مسئولیت خطیر امنیتی را عهدهدار شد. اما او، که بعدها به لورنس عربستان شهره شد، که بود و و چگونه وظیفه خود را در ارتباط با جامعه پیچیده عربستان به سرانجام رساند؟
تولد و دوران کودکی جاسوس عربستان
توماس ادوارد لورنس، پژوهشگر و باستانشناس مشهور بریتانیایی، در آگوست سال 1888م در ولز به دنیا آمد. او سپس همراه خانواده به آکسفورد نقل مکان کرد؛ شهری که شهرت آن بیشک به واسطه دانشگاهش است. او از همان ابتدا بسیار کنجکاو و به شکل عجیبی باهوش بود. لورنس دوران کودکی بسیار پرمشقتی را از سر گذراند؛ زیرا مادر او زنی بسیار سختگیر و جدی بود و هیچ ابایی از نشان دادن خشونت نداشت. زندگی آنان به حدی رقتبار بود که یک بار برادرش آرنولد گفته بود که توماس در دوران کودکی زندگی خانوداگی بسیار سختتری حتی نسبت به دوران جنگ جهانی اول سپری کرد. مادر او بهقدری به او سخت میگرفت که او در نهایت خانه را ترک کرد و به یک کلبه که در گوشهای از ملک خانوادگی پدری قرار داشت نقل مکان کرد. در واقع مادر توماس میخواست به واسطه استعداد و توانایی سرشار توماس از او یک فرد بیعیب و نقص و کامل بسازد و بدینترتیب آینده او و خانواده را به نوعی تضمین کند.[1]
لورنس در دوره کودکی
دوران تحصیل لورنس
توماس تحصیل خود را در دوران دبیرستان در شهر آکسفورد ادامه داد و بعدا در رشته تاریخ در دانشگاه نامی این شهر پذیرفته شد. او پایاننامه خود را درباره جنگهای صلیبی نوشت و درحالیکه در سوریه و در یک سایت باستانی مشغول حفاری بود، با آغاز جنگ جهانی اول به استخدام ارتش بریتانیا درآمد تا در بخش نقشهکشی فعالیت کند. او در اینجا بود که ذوق و استعداد وافر خود را بار دیگر به رخ کشید به خصوص که دو برادر خود را نیز در جنگ جهانی اول از دست داد. در واقع از دست دادن دو برادرش ویل و فرانک، که بهزعم خود او جانشان را در راه آزادی از دست داده بودند، باعث شد افکار و اعمال او بیشتر رنگ سیاسی به خود گیرد و به صورت عملی و با جدیتی بیش از پیش به کنشگری سیاسی بپردازد.[2]
حضور لورنس در جنگ جهانی اول
حضور لورنس در فعالیتهای سیاسی به صورت خاص به سال 1916م برمیگردد. دو سال بود که از جنگ جهانی اول میگذشت و امپراتوری عثمانی نیز که خود را درگیر جنگ کرده بود، رو به ضعف گذاشته بود و مردم محلی هر منطقه علیه ترکان عثمانی سر به شورش برمیداشتند. این مسئله در مورد مردم منطقه حجاز نیز مصداق پیدا میکرد و آنها علیه حکومت مرکزی، که به سرکوب اعراب میپرداخت، سر به طغیان برداشتند و تلاش کردند استقلال خود را باز یابند. در این میان توماس ادوارد نیز وارد این درگیری شد و در حمایت از اعراب منطقه به فعالیت مشغول شد.[3] اما اینکه چرا وی در این درگیری جانب اعراب را گرفت تا حدودی میتواند نقش وی را در معادلات امنیتی مشخص سازد.
در جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی با آلمان همپیمان بود و انگلستان که با آلمان در جنگ بود از جنبشی که اعراب منطقه به راه انداخته بودند حمایت کامل میکرد؛ به همین دلیل ادوارد لورنس نیز کاملا در این مسیر و هماهنگ با اهداف سیاست خارجی دولت بریتانیا قدم برداشت. وی را دولت انگلستان مأمور کرده بود تا نزد شاهزاده فیصل، پسر شریف حسین، حاکم مکه رود و با او علیه امپراتوری عثمانی همکاری کند. از همان ابتدای امر بود که او تلاش کرد خود را با بستر و شرایط اجتماعی جامعه عربی هماهنگ سازد. در واقع زیرکی او باعث شد به ظرف زمان و مکان بیتوجه نباشد؛ در نتیجه لورنس لباس غربی خود را از تن درآورد و لباس و چفیه عربی به تن کرد و سبک زندگی عربی در پیش گرفت؛ سپس در یک نبرد چریکی و پارتیزانی، اعراب منطقه را بسیج و در جهت شورش علیه امپراتوری عثمانی مدیریت کرد. نقش او در این نبرد و تاکتیکهای نظامی که با نبوغ و خلاقیت خود ابداع میکرد سبب شد اعراب به پیروزیهایی چشمگیری دست پیدا کنند. بسیاری از تاکتیکهای جنگی لورنس حتی امروز در نبردهای منطقه خاورمیانه مورد استفاده قرار میگیرد. از جمله این موارد میتوان به وسایل انفجاری دستساز یا بمبهای کنار جادهای و نابودی استراتژیک و سیستماتیک خطوط ارتباطی دشمن اشاره کرد که در جنگهای پارتیزانی کاربرد بسیار دارد و از آنها استفاده میشود.[4]
لورنس در میان اعراب
رسانهای شدن شخصیت لورنس
همین امر سبب شد توجه بسیاری به او جلب شود و لوول توماس، روزنامهنگار آمریکایی، از او یک بت بسازد و او را در مرکز توجهها قرار دهد. این روزنامهنگار در کمپ فیصل همراه با لورنس بود، از او فیلم تهیه کرد و بعدها با صداگذاری آن را در لندن و نیویورک به نمایش درآورد. نکته جالب اینجاست که لورنس خود از این کار بسیار ناراحت شد و بعدها لوول توماس را مردی بینزاکت توصیف کرد که از تصویر وی سوءاستفاده کرده است. حقیقت ماجرا این بود که لورنس به دلیل حساسیت بالای مأموریت امنیتیاش بههیچوجه دوست نداشت در کانون توجه قرار گیرد و ممکن بود به همین دلیل نتواند وظیفه خود را خوب به سرانجام برساند. البته این پایان ماجرا نبود و با انتشار زندگینامه لورنس با عنوان «هفت رکن حکمت» در سال 1962م بر شهرت او افزوده شد.[5]
این سکه روی دیگری نیز داشت؛ در واقع رسانههای غربی تمام تلاش خود را کردند تا وی را به عنوان یک قهرمان به الگویی برای اعراب منطقه بدل سازند. این امر سبب میشد نه تنها چهره مناسبی از شهروندان بریتانیا در جنگ به تصویر کشیده شود، بلکه اعراب محلی منطقه برای مقابله با آلمان و متحد آن، یعنی امپراتوری عثمانی، تهییج شوند. در نهایت این تصویرسازی به کار نیروهای انگلیسی آمد و لورنس به عنوان یک قهرمان ملی برای اعراب معرفی شد.
پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی
در نهایت، نبردی که لورنس نقش پررنگی در آن داشت با پیروزی انگلستان و دول متفق پایان یافت و بدین ترتیب جنگ جهانی اول به فروپاشی امپراتوری عثمانی منتهی شد. جالب اینجاست که شکست عثمانی و فروپاشی این امپراتوری به استقلال کشورهای عربی منجر نشد. لورنس در مذاکرات صلح پاریس در سال 1919م و پس از آن در سال 1921م در قاهره شرکت کرد که در هر دو کنفرانس بحث استقلال کشورهای عربی مطرح شد، اما در نهایت این طرحها به نتیجه خاصی منجر نشد. لورنس حتی تلاش کرد در ملاقات با وینیستون چرچیل، نخستوزیر وقت بریتانیا، در سال 1920م وی را برای اعطای استقلال به اعراب و ایجاد یک اتحاد و پیوند محکم با سرزمینهای عربینشین تشویق کند، اما تلاش او در نهایت به نتیجهای نرسید.[6]
در پایان این کنفرانسها بود که دو قدرت استعمارگر، یعنی فرانسه و انگلستان، سرزمینهای عربی را میان خود تقسیم کردند و در قالب طرح قیمومیت هر کدام از سرزمینهای عربی به یکی از این دو کشور واگذار شد. این توافقات در قالب قرارداد سایکس ـ پیکو عملی و محقق شد. براساس این قرارداد، عراق نصیب انگلستان شد و سوریه و لبنان که حوزه شامات را دربر میگرفت تحت سرپرستی فرانسه درآمد. به زبان ساده باید گفت که دو قدرت اروپایی، یعنی لندن و پاریس، منطقه خاورمیانه را میان خود تقسیم کردند و جز برآورده شدن خواست و منافع این دو قدرت اروپایی مسئله دیگری بهویژه استقلال اعراب مد نظر قرار نگرفت.[7]
با پایان یافتن این وقایع، لورنس در سالهای بعد چندین بار با نام مستعار وارد دستگاه نظامی و امنیتی بریتانیا شد، اما هر بار با فاش شدن نامش از سمت خود کنارهگیری کرد. عمر لورنس عربستان زیاد به درازا نکشید و وی در نهایت در 46 سالگی و در سال 1935م بر اثر حادثه تصادف با موتورسیکلت خود در اردوگاه بووینگتن در انگلستان درگذشت. به پاس خدمات وی برای دولت سلطنتی انگلستان در سالهای خدمتش، سر وینیستون چرچیل، نخستوزیر، و ادوارد مورگان فوستر، رماننویس و منتقد ادبی، در مراسم خاکسپاری وی حضور یافتند.[8]
لورنس با موتورسیکلت، در لباس نظامی افسر ارتش بریتانیا