من بهشتی، هاشمی و باهنر را میکشم!
برخی یاران و مسئولان نظام اسلامی تا پیش از تقابل علنی ابوالحسن بنیصدر با نظام، به مدد علائمی که در کردار وی وجود داشت یا اخبار محرمانهای که درباره او شنیده میشد، به ماهیت فکری و عملی او پی برده بودند. حسن غفوری فرد مدعی است که در آن مقطع، درباره اهداف بنیصدر خبری محرمانه دریافت کرده است:
«من خیلی قبلتر از 14 اسفند و قبل از شروع جنگ، از یک منبع مؤثّق که اسمش را نمیتوانم ببرم، شنیدم که بنیصدر گفته بود که من
بهشتی و
هاشمی و
باهنر را میکشم! از کسی که شنیدم، صددرصد مطمئن است. متأسفانه الان نمیشود نامش را بگویم! البته نوشتهام و گفتهام بعد از مرگم بگویند. البته چند نفر اسم برده بود و به احتمال خیلی خیلی زیاد، حضرت آقا هم جزء اسامی ترور بودند. این مهم نیست که چند نفر بود، مهم این است که طرح قتل سران انقلاب را از خیلی قبل داشت و من این را یقین دارم. در آن دوره یک خوشبینی خیلی زیادی هم، به سازمان مجاهدین خلق بود، البته اینکه آنها پول میدادند یا نه را نمیدانم، ولی رجوی آزاد در مجامعی که هیئت دولت بود، میرفت و میآمد؛ مثلا در مراسم ختم
آیتالله طالقانی، که در دانشگاه تهران گرفته بودند، رجوی بالا در جایگاهی که برای مسئولان قرار داده بودند، نشسته بود. او شروع کرد درگوشی با آنها صحبت کردن! من همان وقت نامهای به مهندس
بازرگان نوشتم و گفتم: من کاری ندارم که رجوی چهکاره است، ولی در یک جلسه عمومی نباید دو نفر باهم درگوشی صحبت کنند! آن هم یک مقام مملکتی، با آدمی که یک چریک است. من از روز اول هم معتقد بودم که این منافقین حتما مقابل انقلاب میایستند. ما از بنیصدر، مواضع قاطع در مقابل چریکها نمیدیدیم. او میگفت که موضع قاطعانه با موضع قاتلانه فرق میکند؛ یعنی سعی میکرد که موضعش برای آمریکاییها و اروپاییها خوشایند باشد؛ درحالیکه همان افراد، سالها به ایران خیانت کردند. بنیصدر تا حد زیادی هم، با امام مخالف بود. درهیچجای دنیا به گروههای مسلحانه آزادی نمیدهند، بلکه آنها از فعالیت سیاسی محروم هستند، اما صحبتی که بنیصدر کرده که من فلانی و فلانی را میکشم و... صددرصد است. من یقین دارم که بنیصدر، برنامهریز انفجار و ترورهای 6 و 7 تیر و 8 شهریور بوده است. شب 15 خرداد، که متن پیام امام اعلام شد، بنیصدر غیبش زد، درحالیکه رئیسجمهور بود، هرچند فرمانده کلقوا نبود. بعد هم که در مجلس عدم کفایت سیاسی بنیصدر بررسی شد، حضور پیدا نکرد که از خود دفاع کند، درحالیکه سخنران قابلی بود...».
اگر بنیصدر را عزل کنید، شما را از بین میبریم!
رفتار بنیصدر در دوره ریاست جمهوری، برای نیروهای منتسب به خط امام قابل قبول نبود. آنان به احترام رهبر انقلاب، تا مدتی سیاست سکوت و انتظار را در پیش گرفتند تا اینکه نهایتا، طرح عدم کفایت سیاسی وی برای ریاستجمهوری، در خرداد 1360 و در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید. روایت زندهیاد آیتالله محسن مجتهد شبستری دراینباره، به ترتیب پیآمده است:
«در حادثه 14 اسفند 1359 که در دانشگاه تهران رخ داد، بنیصدر همه نهادهای انقلابی را تضعیف کرد و افراد او کسانی را بازداشت میکردند؛ یعنی در حین سخنرانی بنیصدر، کارتهای شناسایی آنها را از جیبشان در میآوردند که این آقا پاسدار کمیته است و این آقا پاسدار سپاه و این شخص عضو بنیاد مستضعفان و قس علی هذا! این مطالب از تریبون مراسم اعلام میشد. در آن دوران اوضاع کشور، واقعا نگرانکننده بود و اختلاف رئیسجمهور با دیگر مسئولان کشور، بهخصوص با شهید بهشتی (رضوانالله علیه) و دیگر سران حزب جمهوری اسلامی هر دم بیشتر میشد. هم آقا، هم آقای هاشمی رفسنجانی و به طورکلی رؤسای حزب جمهوری، با او اختلاف داشتند. بنیصدر روزنامهای به نام انقلاب اسلامی منتشر میکرد و در آن به طور مرتب، بر ضد رهبران حزب جمهوری اسلامی مطلب مینوشت. حزب جمهوری نیز به مقابله با او برخاسته بود و براثر این اختلافها، شیرازه کشور در حال پاشیده شدن بود! میدانستیم که حضرت امام(ره) از این وضع ناراحت هستند و یک بار شنیدیم تهدید کرده بودند به هر کس آنچه را که دادیم، پس میگیریم! در عین حال، امام با توجه به اوضاع کشور، دعوت به صبر، آرامش و وحدت میکرد، اما وقتی معلوم شد که پند و اندرزهای امام تأثیری ندارد، نمایندگان مجلس شورای اسلامی بر آن شدند که به عدم کفایت سیاسی بنیصدر رأی دهند، ولی چون بنیصدر جانشین فرمانده کل قوا بود، جسارت نمیکردند و مترصد بودند امام او را از فرماندهی کل قوا عزل کند. سرانجام بر اثر تخلفات بنیصدر و تشدید تنشها، امام بنیصدر را از فرماندهی کل قوا خلع کرد و همان روز نماینده آبادان و دکتر زرگر به تکاپو افتادند و موضوع را با من نیز در میان گذاشتند؛ سپس طرح عدم کفایت سیاسی نوشته شد و زیر آن امضا گردید. اولین امضا متعلق به آقای کیاوش بود و دومین امضا، امضای من بود. البته پیش از نوشتن این طرح، چون زمزمه خلع بنیصدر از ریاستجمهوری به گوشها رسیده بود، کسانی از منافقین دائم به خانه من تلفن میزدند و تهدید میکردند که چنانچه راجع به عزل بنیصدر، اقدامی به خرج دهید، شما را از بین میبریم! نمیدانم از کجا باخبر شده بودند که ما درصدد این کار هستیم. آقای کیاوش از دیگران نیز امضا گرفت و تعداد آن از120 نفر گذشت. بدین ترتیب طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس اول، فوریتش مطرح شد. مردم در آن چند روز، در اطراف مجلس تظاهرات میکردند و خواهان برکناری بنیصدر بودند. پس از تصویب فوریت طرح روز 31 خرداد 1360، جلسه علنی مجلس جهت استیضاح بنیصدر تشکیل شد. فقط معینفر به عنوان حمایت از بنیصدر سخنرانی نمود، خیلی بد و تند صحبت کرد و سپس نطق را به نشانه اعتراض پاره کرد و نشست. اکثر قریب به اتفاق نمایندگان جز یک نفر، که رأی مخالف داد و چند نفر محدود هم رأی ممتنع دادند، بقیه به استیضاح رأی مثبت دادند و به این ترتیب، رئیسجمهور از مقام خود عزل شد و امام نیز تأیید فرمود...».
جلسه ملتهب بررسی کفایت سیاسی
نخستین مجلس شورای اسلامی، با ابوالحسن بنیصدر کاملا ناهمفکر بود. بااینهمه افرادی از هواداران وی یا وابسته به گروههای موسوم به ملی نیز، در آن حضور داشتند. آنان موجب گشتند جلسه بررسی کفایت سیاسی رئیسجمهور، با التهاب فراوان برگزار شود. حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری در خاطرات خود، فضای حاکم بر مجلس در آن روز را این گونه توصیف کرده است:
«بهدنبال درگیریهای مختلف از طرف جریان بنیصدر با نیروهای خط امام و کوتاهی ایشان در امور جنگ، که منجر به عزل ایشان از ناحیه حضرت امام از فرماندهی کل قوا شد، مجلس طرح عدم کفایت سیاسی رئیسجمهوری را در دستور کار خود قرار داد و نامهای خطاب به رئیس مجلس با 120 امضای نمایندگان، مبنی بر عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور تنظیم شد. مردم همه این ایام اطراف مجلس تظاهرات میکردند و خواهان برکناری بنیصدر بودند و فشار زیادی روی ما بود. تا اینکه روز 31 خرداد 1360، جلسه علنی مجلس تشکیل شد. دستور کار مجلس رسیدگی به استیضاح بنیصدر بود. مجلس یکپارچه بود، فقط عدهای از نهضت آزادیها و چند تا از طرفداران بنیصدر، از او جانبداری میکردند. مجلس خیلی شلوغ بود، تا اینکه معینفر پشت تریبون رفت و به دفاع از بنیصدر پرداخت و البته خیلی تند و بد صحبت کرد؛ سپس نطقش را به منزله اعتراض پاره کرد و نشست. رادیو هم این مراسم را مستقیم پخش میکرد. پس از رأیگیری نهایی، 177 نفر موافق عزل بنیصدر، یک نفر مخالف و دوازده نفر هم ممتنع رأی دادند...».
هممحفلِ اصحاب ترور
بنیصدر هنگامی از رویای حمایت همهجانبه مردم برخاست که برای او همپیمانی عملی جز تروریستهای مجاهدین خلق باقی نمانده بود. هم از این روی، چارهای نیافت جز آنکه با ایشان «هممحفل» و «همسرنوشت» شود. این همکاری، واپسین برگ از حیات سیاسی وی را رقم زد. در مقاله «نقش ابوالحسن بنیصدر در ترورهای دهه 60 »، مندرج بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده است:
«اندکی قبل از اعلام علنی مبارزه مسلحانه علیه نظام از سوی سازمان منافقین، بنیصدر با مسعود رجوی، سرکرده منافقین، دیدار میکرد. مرحوم حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی با اشاره به یکی از این دیدارها، در خاطرات روز سهشنبه، 15 اردیبهشت 1360 مینویسد: خبر دادند که روز یکشنبه، آقای بنیصدر در خانه خواهرش، دو ساعت با مسعود رجوی ملاقات داشته است. همکاری رئیسجمهور با سران گروهی که درصدد مبارزه مسلحانه با جمهوریاند و تحت تعقیب مقاماتاند، عجیب و غیر قابل تحمل است؛ مخصوصا که امام فرموده با آنها درگیر شود... بعد از اینکه بنیصدر با فرمان امام خمینی در 20 خرداد 1360 از فرماندهی کل قوا عزل شد، منافقین با صدور اطلاعیهای حمایت خود را از بنیصدر اعلام کرده و خواستار حراست از جان رئیسجمهور شدند. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: مجاهدین خلق ایران با اخطار قاطع انقلابی علیه هرگونه سوء نیّت به جان رئیسجمهور، از تمامی خلق قهرمان ایران، آمادگی و حضور دائم در صحنهها و مقاومت پیگیر را طلب نموده و در این شرایط حمایت از شخص رئیسجمهور و حفاظت از جان او را یک وظیفه مبرم انقلابی در سراسر کشور تلقی میکند... این سازمان همچنین در روزهایی که مسئله کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس مطرح شده بود، بار دیگر اعلامیهای تهدیدآمیز صادر کرد و طی آن، به نمایندگان درباره عواقب عزل بنیصدر هشدار داد و نوشت: سازمان مجاهدین خلق ایران به تمامی نمایندگان که در مجلس حضور مییابند، نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رئیسجمهور در فضای هیستریک ارتجاعی حاکم، زنهار میدهد... از این به بعد با ورود سازمان منافقین به فاز نظامی، علاوه بر شهادت مردم بیگناه، بسیاری از سران نظام نیز هدف قرار گرفتند. در همان تابستان 1360، سه ترور بسیار مهم در مسجد ابوذر، دفتر حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری، با فواصل زمانی نزدیک به هم صورت گرفت، که حداقل دو مورد آخر از طریق نفوذیهای سازمان منافقین به انجام رسید. اما حلقه مفقوده ترورهای دهه 1360، ابوالحسن بنیصدر است که شواهد حاکی از این است که وی نیز در ترورهای دهه 1360 نقش داشته است...».