کلید خوردن ماجرا
برای اولینبار در 29 آذر 1337، وزارت دربار با صدور بیانیهای اعلام کرد: «به فرمان شاهنشاه ایران، یادبود دو هزار و پانصدمین سال بنیاد شاهنشاهی ایران به دست کوروش بزرگ، تجلیل خواهد شد».(1) در همان ایام کمیتهای با سرپرستی وزیر دربار، جهت مطالعه طرحهای لازم تشکیل شد. در 27 بهمن همان سال، دبیرخانه مرکزی کمیته تشکیل شد و شاه طی حکمی،
شجاعالدین شفا، بانی چنین فکری را به عنوان دبیر آن منصوب کرد. تلاش دبیر کمیته مرکزی بعد از آن، معطوف به استخدام نویسندگان خارجی و داخلی برای نوشتن کتابهایی بود که 2500 سال شاهنشاهی ایران خصوصا زندگی کوروش را تئوریزه کنند. در این راستا لمپ نویسنده آمریکایی، مشغول نوشتن کتاب «کوروش کبیر» شد؛ همچنین چندین کمیته به نام کوروش کبیر، در کشورهای مختلف تشکیل و دانشگاه تهران موظف به نوشتن دایرهالمعارف تمدن ایران شد.(2) سال 1339 تصمیم گرفته شد جشنهای شاهنشاهی برگزار شود، اما پیش از پایان سال 1339 وزارت دربار در اطلاعیه خود، زمان برگزاری این جشن را سال 1342 اعلام کرد.(3) بااینهمه در تاریخ یادشده نیز، این جشن برگزار نشد و بعد از سرکوب قیام 15 خرداد و تبعید امام خمینی از ایران، شاه احساس قدرت بیشتری کرد. وی در 25 آبان 1343 اعلام کرد: «ما در چند سال دیگر، دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی کوروش بزرگ را جشن خواهیم گرفت».(4) دیری نپایید که وزارت دربار در اطلاعیه دیگری آورد که نظر به اهمیت موضوع و ضرورت برگزاری جشن به ترتیبی که درخور تاریخ کهنسال و پرافتخار شاهنشاهی ایران باشد، به فرمان شاهنشاه آریامهر تاریخ برگزاری آن، رسما به آبانماه سال 1346 موکول گردید.(5) اما در سال 1348، شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی ایران به ریاست جواد بوشهری فعال و مقدمات کار و برنامهریزی آغاز شد. سرانجام دربار تصمیم گرفت جشنهای شاهنشاهی را در سال 1350 برقرار کند؛ به همین جهت طی اطلاعیهای اعلام کرد: «به فرمان شاهنشاه آریامهر جشنهای بیستوپنجمین سده شاهنشاهی ایران به مدت هشت روز، از 20 مهرماه 1350 برگزار خواهد شد».(6)
این جابهجایی پیاپی و عقب انداختن موسم برگزاری جشن، نمایانگر برنامه گسترده و دامنهدار رژیم پهلوی برای برگزاری آن بود و چون برنامههای پیشبینیشده تا هنگام تعیینشده، بهدرستی انجام نمیشد و شرایط لازم به دست نمیآمد و همچنین به دلیل فراهم نشدن پول کافی، ناگزیر میشدند که مراسم را عقب اندازند.
انگیزه و اهداف جشنهای بیستوپنجمین سده
شاه بعد از تثبیت اقتدار خویش، تصمیم گرفت تا پایههای حکومتش را از لحاظ نظری نیز تثبیت کند. عظمتخواهی، ریشهسازی، پیشینهیابی و ایدئولوژیسازی شاه با برقراری جشنهای 2500 ساله، اهداف زیر را پی میگرفت:
یک) مشروعیتسازی برای حکومت شاهنشاهی
همانطور که ذکر شد، شاه به دلیل فقدان مشروعیت، درصدد موجهسازی حکومت خویش بود. در همین راستا، درصدد بود تا با پل زدن بین خود و پادشاهان باستانی ایران، به سلطنتش جنبه وراثت بدهد، همانگونه که پدرش هم با برگزیدن نام خانوادگی پهلوی، اینطور وانمود میکرد که سلسلهاش با تبار پادشاهان دوردست تاریخ اتصال دارد.(7)
فرح نیز در تبیین هدف شاه، در مصاحبهای با تلویزیون فرانسه گفته بود: «ما در حقیقت دو هزار و پانصدمین سال دوام موجودیت خود را جشن میگیریم.»(8)
شاه علاوه بر فقدان مشروعیت، در مقابل روحانیت و مرجعیت شیعی قرار گرفته بود که خود را وارث پیامبر(ص) میدانستند و مشروعیت رژیم را پیوسته به چالش میکشیدند. شاه وقتی میدید که حکومت دیگری به رهبری
آیتالله بروجردی و بعدا امام خمینی در ایران برقرار است که بر قلوب مردم حکومت میکند و خود را وارث محمد(ص) میدانند، سخت برآشفته میشد! به همین جهت همواره درصدد یافتن یک پیامبر ایرانی بود که او را در مقابل پیامبر اسلام(ص) علم کند. او ابتدا سعی در احیای زرتشت میکرد، ولی موفقیتی بهدست نیاورد؛ ازاینرو شجاعالدین شفا، تئوریسین تاریخی حکومت، احیای کوروش را مطرح کرد. به همین جهت روزنامههای وابسته به رژیم، کوروش را «نه به عنوان یک فاتح، بلکه به عنوان یک آیینگذار» معرفی میکردند و منظور آنها از آیین، آیین شاهنشاهی بود که آن را به عنوان یک دین ترسیم میکردند. آنها مینوشتند جشن شاهنشاهی، احترام به آیینی است که پاسدار حاکمیت ملی ایران است.(9) شاه با تکریم و تعظیم کوروش به عنوان اسوه ایرانی، تلاش کرد خود را وارث وی قلمداد کند. او در نطقی در 25 آبان 1343 گفته بود: «منظور من آن است که 2500 سال شاهنشاهی ایران دوام کرده تا به من رسیده، از این روست که دلبستگی به رژیم شاهنشاهی جزء منش و خوی مردم گردید».(10) شاه در بهمن 1347 نیز طی مصاحبهای اعلام کرده بود: «من به عنوان وارث و نگهبان یک تاج و تخت 2500 ساله، مسئولیت سنگینی در مقابل تاریخ ایران دارم»(11) بگذریم از اینکه بر خلاف تصور شاه و اطرافیانش، بنیانگذاری شاهنشاهی ایران در زمان کوروش دوم ملقب به کبیر، که خود هفتمین شاه هخامنشی بهشمار میآمد، نبود، بلکه حداقل تا جایی که حافظه تاریخ یاری میدهد، قبل از سلسله هخامنشی دو سلسله دیگر مادها و ایلامیها نیز، به عنوان سلسلههایی ایرانی در این کشور حکومت کرده بودند. از سوی دیگر حتی اگر به فرض محال، زمان کوروش دوم هخامنشی را هم آغاز پادشاهی ایران بپذیریم، از آن زمان تا دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، حداقل چند صد سال در تاریخ ایران، از سلطنت پادشاهان ایرانی، چنانکه مد نظر شخص محمدرضا و برگزارکنندگان جشنهای 2500 ساله بود، اثری وجود ندارد! چنانکه از ورود اسلام به ایران تا تشکیل حکومت محلی طاهریان در سال 205ق، چیزی حدود 180 سال فاصله وجود دارد و سلسلههای ترکتبار و بهخصوص مغولان و تیموریان را نمیتوان جزء میراث و افتخارات شاهنشاهی 2500ساله شاه و اطرافیانش برشمرد!
دو) احیای ارزشهای آریایی، جهت تأیید روش حکومت پادشاهی
هدف دیگر رژیم پهلوی، احیای ایرانِ قبل از اسلام بود. شاه بیهوده تلاش میکرد که ایران قبل از اسلام را به عنوان دارنده بهترین تمدن و فرهنگها «چه در اصول مذهبی و فلسفی ایران کهن و چه در آیین کشورداری شاهنشاهی» معرفی کند.(12) هرچند مذهب ایرانی با ورود اعراب به ایران، در مقابل اسلام بهسرعت رنگ باخت و آیین کشورداری آن هم، همیشه مملو از ظلم و ستم پادشاهان بود و به همین جهت مردم بهتنگآمده از نظام شاهنشاهی ساسانی، در مقابل اعراب مسلمان بهسرعت تسلیم شدند و همکاری کردند. بااینحال شاه تلاش میکرد چشمان خود را بر روی مظالم پادشاهان ببندد و آن را بهترین شیوه حکومتداری معرفی کند.
درواقع، شاه با پیوند زدن حکومت شاهنشاهی با نژاد آریایی، درصدد یافتن ریشههای تاریخی حکومتش بود؛ چنانکه شورای جشنهای شاهنشاهی ایران ذیل وزارت فرهنگ و هنر، با ارائه برنامههای خود، کاملا این هدف رژیم را از برگزاری این جشنها مشخص میکرد:
1. شناساندن این اصل که شاهنشاهی، زاده و پرورده اندیشه و زندگانی جامعه ایرانی است؛
2. نشان دادن اعتقاد و دلبستگی مردم به نظام شاهنشاهی؛
3. نشان دادن کوشش و فداکاری ملت ایران، در راه نگاهداری و ادامه شاهنشاهی؛
4. شناساندن خدمات شاهنشاهان ایرانی؛
5. معرفی تحولات بزرگ جامعه ایرانی، به رهبری شاهنشاه ایران؛
6. آثار بزرگ شاهنشاهان ایرانی؛
7. نشان دادن کوشش ایرانیان، برای اشاعه آیین پادشاهی.(13)
براین اساس، همه چیز برای توجیه، تعظیم و تکریم نظام شاهنشاهی صورت میگرفت. آنان سخت میکوشیدند تا نظام شاهنشاهی را یک اندیشه ایرانی معرفی کنند. تهیه و انتشار دهها کتاب با موضوع عصر پهلوی، جشن شاهنشاهی، تاریخ شاهنشاهی، تمدن ایران قبل از اسلام و آثار باستانی، همه نشان از این هدف دارد.
سه) کسب وجهه بینالمللی
هدف دیگر شاه از برقراری جشن 2500ساله، خودنمایی، برتریجویی و توجیه نظری حکومت پادشاهی در ایران، برای مردم و رؤسای کشورهای خارجی بود. شاه در برابر هماوردان سرشناس و باشخصیتی که از پایگاه مردمی فراوانی برخوردار بودند، مانند جمال عبدالناصر، سوکارنو، قوام نکرومه، فیدل کاسترو و...، سخت خود را ناتوان و ناچیز میدید و هیچ امتیاری نداشت تا در برابر آنان به خود ببالد. او دیرزمانی بود که تلاش داشت این «عقده حقارت» خود را به گونهای جبران کند. رفرم «انقلاب سفید» و نامیدن خود به عنوان رهبر این انقلاب و به یدک کشیدن عنوان «آریامهر» و...، نتوانست شخصیت جهانی برای او بیافریند و محبوبیت مردمی برای او به ارمغان آورد. دوران شاه، درواقع دوران انقراض نسل پادشاهان بود و محمدرضا میخواست بر این باور غلبه کند. به همین دلیل شاه در پی سالیانی دراز سرخوردگی و درماندگی، بر این امید بود که با گره زدن رژیم خود به کوروش و داریوش و راه انداختن جشنهای دوهزاروپانصدمین سال شاهنشاهی، خود را در برابر دید جهانیان، به شکل امپراتوری مقتدر و بیهمتا به نمایش گذارد و برای خود اعتباری بهدست آورد. این واقعیت به قلم هویدا، چنین بازگو شده است: «از اوایل دهه 1960 (1339)، این فکر بر سر شاه افتاده بود که برای تثبیت پیوندش با سلاطین قبل از اسلام، به برگزاری مراسم پرزرق و برقی نیاز دارد و بعد هم که در تدارک جشنهای 2500ساله در تخت جمشید برآمد، احساس میکرد که با اجرای این مراسم خواهد توانست تداوم شاهنشاهی در طول تاریخ ایران را به نظر سران دنیا برساند و به تمام پادشاهان، رؤسای جمهور و حکام جهان ــ که توالی نوع حکومت امروزشان، هرگز به دوران باستان نمیرسید ــ ثابت کند که پس از 2500 سال، محمدرضا پهلوی وارث بر حق کوروش، بنیانگذار شاهنشاهی ایران است...».(14) بنابراین شاه با دعوت سران کشورهای دنیا، با به رخ کشیدن قدرت تاریخی ایران، درصدد جلب «حمایت خارجیان بود و میخواست به خارجیان نشان دهد که دنبالهروی کوروش است و این جشنهای 2500 ساله، نشانه دوام و همیشگی بودن استبداد ایرانی است».(15) اقدامات بینالمللی رژیم شاه در جشنهای 2500 ساله، بیشتر در جهت این هدف خارجی شاه بود.