جریان بهائیت، آزادی را مساوی با پیروی از اوامر خود میداند و با وجود آنکه رهبران آن، پیروان خود را از آزادیخواهی نهی و آن را مساوی با حیوانیت قلمداد کردهاند، اما با پیروزی انقلاب اسلامی، این مفهوم را به مثابه ابزاری برای مقابله با آن برگزیدهاند
آزادی مفهومی است که در مکتبهای مختلف و جریانهای سیاسی، تعاریف و تفاسیر گوناگونی از آن شده است. در این میان جریان بهائیت، آزادی را مساوی با پیروی از اوامر خود میداند و با وجود آنکه رهبران آن، پیروان خود را از آزادیخواهی نهی و آن را مساوی با حیوانیت قلمداد کردهاند، اما با پیروزی انقلاب اسلامی، این مفهوم را به مثابه ابزاری برای مقابله با آن برگزیدهاند. این تشکیلات به بهانههای مختلف، مانند انتخابات ریاستجمهوری 1388ش، افزایش قیمت بنزین در سال 1398ش و فوت مهسا امینی، به نام آزادی مردم ایران را دعوت به اغتشاش کرده است. در این مقال گوشهای از نظرات و عمکرد این جریان را در حول و حوش موضوع و کلمه «آزادی» مورد واکاوی قرار دادهایم.
مفهومشناسی آزادی، از زبان رهبران بهائی
حسینعلی نوری معروف به بهاءالله که مؤسس بهائیت است، آزادیخواهی را به آتش فتنهای خاموشنشدنی تشبیه و مظاهر آن را حیوانی و فریبکارانه دانسته است، که به خروج انسان از دایره وقار و ادب منجر میشود: «قطعا عواقب آزادی به فتنه و آشوبی ختم میشود، که آتش آن فرو نمینشیند. بدانید که مظاهر آزادی، مطالع آزادی، نتایج آن حیوانی است و سزاوار است انسان پیرو سنتهایی باشد که از گمراهی نجاتش دهد و به فریبکاران زیان رساند. قطعا آزادی، انسان را از جایگاه ادب و متانت خارج میکند و او را از فرومایگان قرار میدهد...».[1] او پیروی از اوامر خود را مصداق آزادی معرفی میکند: «بگو آزادی در پیروی از فرمانهای ماست. اگر شما از عارفین نباشید، اگر مردم پیروی کنند، آنچه را که ما نازل کردیم برای ایشان از آسمان وحی، هرآینه خود را در آزادی محض خواهند یافت. خوشا به حال کسی که مراد خدا را دانست، در آنچه که نازل شد از آسمان خواست مسلط بر جهانیان...».[2]
عباس افندی در کنار جمعی از پیروان و اطرافیان خویش
بعد از مرگ حسینعلی نوری، جانشینان او به فراخور زمانه و منافعشان، تفاسیر مختلفی از آزادی ارائه دادند. یکی از معاشرین عبدالبهاء، سیدحسن تقیزاده، نکات قابل توجهی را از دیدارهای خود با افندی بیان میدارد. او در سال 1290ش در پاریس، ملاقاتی را با رهبر دوم بهائیت داشته است که در طی آن، ضمن توصیف خانه پرتجمل افندی، نظر وی در مورد آزادی و اعتراف وی در مورد اینکه منافعشان با آزادی تأمین نمیشود را بیان میدارد: «ما اصولا آزادی را دوست داریم، برای اینکه نعمتی از نعم الهی است و نزد خدا مطلوب است، ولی نه برای اینکه آزادی به پیشرفت و انتشار امر ما کمک میکند، بلکه بالعکس، امر ما در محیط غیرآزاد بهتر پیشرفت مینماید...».[3] همانطور که افندی اذعان میکند، امر بهائیت در محیط غیر آزاد، به نحو مطلوبتری رشد میکند و به همین دلیل در دوران دیکتاتوری رضاخان و پسرش محمدرضا، آنان وضعیت مطلوبی در ایران داشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بیتالعدل ناگهان مدافع آزادی شد! طوری که تشکیلات بهائیت به نمایندگی از اسرائیل و آمریکا، با علم کردن شعارهایی چون: دفاع از حقوق بشر، دفاع از اقلیتها و دفاع آزادی و حقوق زنان، قطعنامههای بسیاری را علیه ایران در سازمانهای بینالمللی به تصویب رسانده و با استفاده از اهرم رسانه، به ایجاد شبهه و ترویج تفکرات خود در میان ایرانیان اقدام کردهاند. به گفته افراد نجات یافته از این جریان، تشکیلات بهائیت، تنها دوازده روز پس از شکلگیری حکومت منتخب مردم در ایران، دشمنی خود را با آن آغاز کرد! آنان در وقایع دهههای گذشته نیز، چون فتنه 1388، اغتشاشات آبان 1398 و اغتشاشات دو ماه اخیر، سخنپراکنیهای بسیاری کردهاند؛ برای نمونه در فتنه 88، با دستوراتی که از طرف بیت العدل برای آنها صادر شد، به شکل علنی وارد میدان شدند. در زمان اعتراض مردم به گرانی بنزین (در پاییز 1398)، تشکیلات بهائیت با ارسال پیامهای تحریکآمیز، در حقیقت ضمن ایراد انتقادات صریح به ساختار و اساس جمهوری اسلامی، خواستار بیتفاوت نبودن بهائیان و همراهی با جریانهای برانداز شد. در جریان اغتشاشات شهریور و مهر 1401، یکی از پیجهای تشکیلات بهائیت، با انتشار پستی از زنی سر برهنه و ایستاده بر برج آزادی، اغتشاشگران را به تلاش برای آزادی ایران فراخواند.[4] مرتضی اسماعیلپور، فعال رسانهای بهائیت، به بهانه درگذشت مهسا امینی، با انتشار ویدئویی از خود در فضای مجازی، مردم ایران را به اعتراضات سراسری فرا خواند. او در پیام خود، سه اصل مبارزاتی علیه جمهوری اسلامی را خرابکاری شرافتمندانه، دفاع مشروع و ایجاد ترافیک در خیابانها اعلام کرد![5] لذا عناصر بهائی که در فتنههای گذشته نیز، نقش لیدری آشوبها و جریانهای برانداز در برخی نقاط کشور را به عهده داشتند، سعی کردند عناصر وابسته به خود را بار دیگر به صف براندازان بیفزایند. طبق گزارش رسمی وزارت اطلاعات، تاکنون سه نفر از عناصر سرکرده این جریان دستگیر شدهاند. در ادامه برای روشنتر شدن مفهوم آزادی در فرقه بهائیت، بازتاب شعار آزادی از سوی این فرقه را در دو بخش عقیده و بیان، در کارنامه این تشکیلات مورد بازخوانی قرار میدهیم.
ممنوعیت نشر حقیقت، در تشکیلات بهائیت
با وجود اینکه در تعالیم بهائیت، اصلی به نام نیل به حقیقت وجود دارد و رهبران بهائی همواره عنوان میکنند که از امور بدیهی برای نیل به حقیقت، دسترسی به مطالب صحیح و واقعی در هر امری است، اما بسیاری از روایات تاریخی دست اول بابی و بهائی، به سفارش و تأیید بیتالعدل حذف و سانسور میشود، که حتی اعتراض برخی از بهائیان را نیز در پی داشته است؛ برای نمونه دکتر خوان ریکاردوکول، استاد محقق علوم اسلامی و تاریخ خاورمیانه، نسبت به ممنوعیت بیتالعدل از چاپ کتاب خاطرات روزانه آرایشگر مخصوص بهاءالله و از نزدیکان او، که حاوی حقایقی در مورد بهائیت بود، اعتراض میکند. وی در نامهای به بیتالعدل در 9 ژانویه 1983 (19دی1361) مینویسد: «من بر این عقیدهام که سیاست اتخاذشده از سوی بیتالعدل جهانی، خط و مشی زیانبار و مصیبتباری است و گذشت زمان، غلط بودن آن را اثبات خواهد کرد. اطمینان دارم که در آن زمان، آن مرجع عالی، براساس اطلاعات و ملاحظات آتی خود، سیاست کنونی را کنار خواهد زد. عمیقا عقیده دارم که حذف قسمتی از یک متن، اصل یا ترجمه آن، موقتا یا دائمی، اقدامی غیرصادقانه است؛ همچنین احساس میکنم ممانعت یک مؤسسه و نهاد عمومی از دسترسی عموم مردم و محققان به اسناد و اطلاعات بیش از سی سال، به لحاظ اخلاقی غلط و ناصحیح میباشد...».[6] از سوی دیگر بهائیان با نویسندگانی که ردیهنویس بودند و به نگارش تاریخ و عملکرد این جریان میپرداختند، به شیوهای خشونتآمیز برخورد میکنند. مواجهه عباس افندی با میرزا مهدیخان زعیمالدوله تبریزی، نویسنده کتاب «مفتاح بابالابواب»، به شکل تهدید و تطمیع وی بود؛ به طوریکه عباس افندی در مقابل تلاشهای ابوالفضل گلپایگانی، مبلغ بهائیت، برای نوشتن جوابیهای بر این کتاب، مخالفت کرد و مدتی بعد زعیمالدوله به طور مشکوکی از دنیا رفت.[7]
در بهائیت همه تعلیمات زیبا، تنها در حد یک شعار است!
افرادی که در خانوادهای بهائی بزرگ شده یا تحت تبلیغات این فرقه قرار گرفته و دورههای کلاسهای آن را سپری کردهاند، باید تسجیل شوند. تسجیل شدن، در واقع یک نوع تظاهر به آزادی انتخاب است؛ چون هیچ جوانی که در خانواده بهائی رشد کرده، جرئت ندارد بگوید من نمیخواهم بهائی بشوم و در صورت سرپیچی از این دستور، به طور کامل با یک وتو از همه رانده میشود و این فشار آنقدر ادامه پیدا میکند تا جوان بالاخره سر تعظیم فرود بیاورد! مهناز رئوفی، از اعضای برگشته تشکیلات بهائیت، در این خصوص در خاطراتش مینویسد: «در بین بهائیان با دختران و پسرانی آشنا شدم که حاضر نبودند تسجیل شوند. مسئولیت همه ما در قبال چنین مواردی این بود که آنها را به تسجیل شدن تشویق کنیم و به حدی عرصه را به آنان تنگ میکردیم که دیگر راهی جز تسلیم نداشتند، اما این اجبارها به حدی ماهرانه انجام میشد که قابل تشخیص نبود. آنها بهشدت معترض بودند که در بهائیت، همه تعلیمات زیبا فقط یک شعار است و این دروغ محض است که بهائیان مختارند که در پانزدهسالگی دین خود را انتخاب کنند...».[8]
فضلالله مهتدی (صبحی) که سالها از نزدیک شاهد رفتارها و عملکرد رهبران جریان بهائیت بود، اطاعت کورکورانه را رمز موفقیت افرادی میداند که به جرگه بهائیت پیوستهاند: «هر کسی اطاعت کورکورانه نداشت، طرد میشد و مصیبت او آغاز میشد؛ زیرا در یک بایکوت شدید قرار میگرفت. کسی که توسط بهائیان مطرود میگشت، به حال خود واگذاشته نمیشد، حتی توسط خانوادهاش، پدر و مادر و بستگانش هم، مورد تحریم واقع میشد، هیچ کس حق رفتوآمد و صحبت با وی را نداشت، جز برای ثواب که دشنامی دهند و آب دهانی اندازند...».[9] فاطمه محبتی، یکی دیگر از بهائیان بازگشته، در مورد رفتارهای تشکیلات بهائیت، در مورد افرادی که قصد خروج از این جریان را دارند، به نکات در خور توجهی اشاره میکند: «در ابتدای امر برای جذب فرد خارجشده، با محبت و سازش صحبت میکنند و با وعدههای دروغین سعی در بازگرداندن فرد دارند، اما درصورت عدم تحقق این امر با شکنجههای روحی و تهدید، فرد را مورد آزار و اذیت قرار میدهند... زمانی که خانواده من متوجه این موضوع شدند، برادرم برای نابودی من سعی در از بینبردن من کرد که خوشبختانه موفق به انجام این کار نشد... آزادی بیان در این تشکیلات تنها در حد شعار پوچ و خیالی است...».[10]
یکی دیگر از افراد برگشته از بهائیت به نام بهزاد جهانگیری، در مورد رفتارهای بهائیان در قبال او و همسرش، که مسلمان شده بودند، مینویسد: «مدتی بعد از مسلمان شدن ما، رفت وآمدها با ما بسیار خوب شده بود و نسبت به زمان بهائی بودن، رفتارها خیلی بهتر شده بود، اما بعد از گذشت مدتی که ازمسلمان شدن ما اطمینان حاصل کردند، دیگر ما را تحویل نمیگرفتند. خانواده همسرم زمانی که نماز میخواندیم، به ما توهین میکردند. وقتی دیگر کاملا مطمئن شدند که ما زبانی مسلمان نشدهایم، دشمنیها شروع شد و از سوی تشکیلات مورد طرد و تهدید قرار گرفتیم؛ بهطوریکه وقتی همسرم بعد از چهار سال، (که چند بارداری ناموفق داشت) مجددا باردار شد و این بار توانست تا ششماهگی فرزند خود را نگه دارد، خانواده همسرم ما را به منزل خود بردند و خواهرزادهاش با پریدن بر روی شکم وی، سبب ازبین رفتن کودک ماشد! بعد از این اتفاق، خداوند دیگر به ما بچه نداد. بهائیت تا این اندازه نسبت به ما کینه و عداوت پیدا کرد؛ چون فهمیدند اسلام آوردن ما زبانی نیست...».[11]
بیتالعدل جهانی، جای زنها نیست!
فرقه بهائیت در حالی خود را مدافع حقوق زنان معرفی میکند که حتی بعد از دهها سال از تأسیس بیتالعدل، حتی یک زن در میان اعضای اصلی آن دیده نمیشود! بالاترین مؤسسه و نهاد بهائیان، بیتالعدل است که منحصر به مردان است و تمام اعضای آن از زمان تأسیس تا به امروز، همگی مرد بودهاند. شوقی افندی، جانشین عباس افندی، در پاسخ به سؤال افراد بهائی، در مورد علت عدم حضور زنان در بیتالعدل، در نامهای مینویسد: «درباره عضویت در بیتالعدل جهانی، عبدالبهاء در لوحی اظهار داشته که عضویت در آن، منحصر به مردان است و حکمت عدم حضور زنان در بیتالعدل جهانی، در آینده روشن خواهد شد. ما بیان دیگری جز این نداریم...». وی در جای دیگر مینویسد: «مردم باید بپذیرند که زنان جایی در بیتالعدل جهانی ندارند، همانطور که حضرت آقا فرمود، حکمت این حکم در آینده روشن خواهد شد، ما فقط باید این را بپذیریم و باور کنیم که درست است...».[12]
عباس افندی
کلام آخر
علیرغم فضاسازیهای بسیاری از عناصر بهائی درباره عدم وجود آزادی در نظام جمهوری اسلامی و دفاع و شعاردهی مکرر ایشان در دفاع از آزادی همهجانبه در جامعه، بهائیان کارنامه بسیار سیاهی در دفاع از آزادی داشته و پیروان این تشکیلات در صورت بیان انتقاد یا مخالفت با تصمیمات بیتالعدل، با واکنش سخت و خشونتطلبانه این جریان مواجه شده و همچنان میشوند. شواهد این امر، فراوان در تاریخ ثبت شده است.
پی نوشت
-------------------------------------------------------------------