کسروی ازآنجاكه از روشنفکران پیش از خود بهره برده بود، در حوزه روشنفکری به رسمیت شناخته شد. این ویژگی باعث شد جامعه روشنفکری ایران نسبت به نوشتهها و اقدامات کسروی واکنش نشان دهد
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ همزمان با ظهور و اوجگیری جریان روشنفکری در دوران مشروطه و پهلوی، برخی از روشنفکران در مواجهه با دین و نقش آن در سیاست و جامعه موضعگیری مخالف و موافق داشتند. احمد کسروی با پیمودن راه افراطگرایی در نگاه انتقادی به دین و برآمدن آنچه پاکدینی میدانست، مخالفان و همراهانی را برای خود ایجاد کرد. بخشی از این همراهان و مخالفان روشنفکران جامعه بودند. این نوشتار تلاش دارد تا دیدگاه و مواضع روشنفکران را نسبت به نوشتهها و اقدامات کسروی بررسی کند.
کسروی؛ در مسیر روشنفکران
جامعه روشنفکری ایران نسبت به نوشتهها و اقدامات کسروی واکنش نشان داد؛ چرا که کسروی در حوزههای مختلف تحت تأثیر روشنفکران پیش از خود قرار داشت. از یکسو بدون اینکه چون آقاخان کرمانی یا آخوندزاده رویکردی لامذهبانه اتخاذ کند، در مباحث تاریخی، مفاهیم مدرن و نقد شعر از آنان الهام گرفت؛ از سویی آشنایی با زبان عربی و ویژگیهای مشترکی با سیدجمالالدین اسدآبادی در فراگیری دروس مذهبی داشت و خود را به عنوان مصلحی مذهبی معرفی میکرد. او گرچه در آغاز کار با گرایشهای مدرن راه نجات و رستگاری ایران را در بهکارگیری ابزار و دانش و روشهای اروپایی میدانست، اما برخلاف تقیزاده، بهشدت «با اروپاییگرایی» مخالفت میورزید. همچنین پیرایش و اصلاح دین و آیین را هدف خود قرار داده و به سیدجمالالدین و روشنفکران مذهبی و روحانیان نواندیش دهههای 1340 و 1350 نزدیک بود.[1]
روشنفکران و دوری از افراطگرایی کسروی
برخی از روشنفکران گرچه با کسروی همسو بودند، به اندازه او در مسیر افراطگرایی قدم نمیگذاشتند. کاظمزاده ایرانشهر به عنوان روشنفکری دینباور، از یکسو، در برابر مادیون و خداباورانِ مخالف تشیع ایستاده بود و از سوی دیگر، با درک سنتی از دین مخالفت میکرد. در نتیجه به رویکرد کسروی به دین، که ضمن انتقادات علیه سنّت، به طور عام و تشیع به طور خاص، سرانجام به خروج از تشیع و اسلام و تأسیس آیین تازه به نام «پاکدینی» راه برد، تمایل چندانی نداشت. در حقیقت کسروی به چند علت از حمایت روشنفکران و اندیشمندان زمان خود برخوردار نشد: اول تعرض او به مفاخر فرهنگی ایران، و دوم تخطئه نهضت چپ انقلابی.[2]
حسین کاظمزاده ایرانشهر
شماره آرشیو: ۱۶۸۰-۴ع
سعید نفیسی یکی دیگر از روشنفکرانی است که درباره کسروی و روحیات او سخن به میان آورده است. به عقیده نفیسی، کسروی سیمای رنجکشیده و عصبانی و مستبد به رأی و مُصر در عقیده را نشان میداد. نفیسی معتقد است چیزی که در مقالات کسروی تازگی داشت، روح پرخاش و بدبینی و گاهی تندگویی نسبت به خاورشناسان بود که تا آن زمان کسی جرئت نکرده بود بر ایشان خرده بگیرد. البته کسروی از خط اعتدال و نگهداشتن تعادل خارج شده بود و از این نکته غافل بود که انسان نباید تعصب بورزد. در حقیقت او مرد مستبد و خودرأیی بود که در این اشتباه پافشاری میکرد و مطلقا برای پی بردن به دلیل مخالف آماده نبود.[3]
سعید نفیسی
شماره آرشیو:4747-۵ع
مخالفت جریان چپ با کسروی
احسان طبری، از نظریهپردازان و مؤسسان اولیه حزب توده، نیز از دیگر روشنفکرانی بود که با کسروی مخالفت میکرد. او از دیدگاه یک متفکر چپ و تئوریسین نظریات مارکسیستی به اندیشههای کسروی مینگریست و نظریات وی را به نقد میکشید. به عقیده طبری، کسروی برای آنکه زمینه را برای سلطه دین اختراعی خود آماده و مهیا کند، به نفی و انکار دستاوردهای تاریخی در فرهنگ ایران دست زد. طرح خیالبافانه از انقلاب دینی بر پایه پاکدینی که به عقیده او شرق و جهان را در بر خواهد گرفت، رد واقعیات اجتماعی و تاریخی بر اساس جستوجوی حقایق، طرح خردگرایی و رد قدرت و تأثیر احساس و تخیل و اراده (عمل)، طرح زبانی مصنوعی (به نام «زبان پاک») و خط مصنوعی یا خط لاتین، نفی دستاوردهای ادبیات فارسی و به آتش کشیدن دیوان شاعران ادب کلاسیک ایران و برقرار کردن جشن کتابسوزان و ایجاد روزی (یکم دیماه هر سال) به این منظور برخی از جنبههای این روش انکار و رد و نفی مطلق کسروی است.[4]
جلال آل احمد نیز معتقد است که کسروی فقط برای جریانی که درصدد تضعیف جریان اسلام بودند جذابیت داشت. او تفکر کسروی را محصول دیکتاتوری رضاخانی بهشمار میآورد و نتیجه آن را مرگ هسته اصلی روشنفکری میدانست. از نظر آل احمد، حکومت دیکتاتوری و نظم نظامی آن آدمهایی طبق دستور و بخشنامهای میسازد؛ ازهمینروست که درباره کسروی و اندیشهاش در توصیفی جالب گفته است: نظام دیکتاتوری از وجود یک دانشمند و محقق، یک پیغمبر دروغی میسازد. به عقیده آل احمد، در آن دوره دیکتاتوری با پروبال دادن به کسروی و آزاد گذاشتن مجله او خواست زمینهای برای رفورم در مذهب بسازد که روحانیت از آن سر باز زد؛ و اگر به خاطر کوبیدن مذهب نبود و به خاطر چیزی به جای مذهب گذاشتن، مجله «پیمان» هم میتوانست مثل هر مجله دیگری در آن دوران دیکتاتوری توقیف شود. با وجود این، آل احمد نیز میپذیرد که کسروی از اشتباه و تندروی برکنار نماند و گاه مدارایی را که در زمینههایی میبایست میداشت (داوری درباره حافظ و مولوی) نداشت.[5]
جلال آل احمد
شماره آرشیو:۱-۴۰-۲۸۷م
روشنفکران و دفاع از ادبیات
بخش دیگری از فعالیتهای کسروی به مواضع او درباره ادبیات ایران بازمیگشت که واکنشهای روشنفکران را در این حوزه به دنبال داشت. در اواخر عمر، نوشتههای کسروی بسیار تندتر شد و کتب و نوشتارهایی حاوی حملات شدید به برخی از شاعران فارسیگو منتشر کرد. حافظ را شاعر یاوهگوی مفتخوار و سعدی را مَردِ ناپاک خواند. این شکل از برخورد کسروی با ادبیات به واکنش ملکالشعرای بهار و مجادله قلمی با او منجر شد. در این مجادله قلمی میان بهار و کسروی، گرایش افراطی کسروی به سرهگرایی و عربستیزی و طرد عناصر عربی و نوآوریهای کاذب و احیانا کجذوقی موضوع اختلافنظر اساسی بود.[6]
محمدتقی بهار در حاشیه سفر استعلاجی به سوئیس
فاطمه سیاح، استاد دانشگاه تهران، نیز به نوشتههای کسروی درباره رمان انتقاد کرد و کسروی در سه شماره ماهنامه پیمان به آن پاسخ داد. مقاله «کیفیت رمان» پاسخی است نقدآمیز به مقاله «رمان» احمد کسروی که در آن دکتر سیاح مهمترین نظریات خود را در باب نقد ادبی و در دفاع از ادبیات داستانی و رمان در سال 1312 بیان کرده است. کسروی مقاله «رمان» خود را در مجله «پیمان» منتشر کرده بود و در آن، رمان را چیزی بیفایده و بلکه مضر خوانده بود.
دکتر سیاح در پاسخ انتقادی خود، این نظر را نقد و با دلایلی علمی و مبسوط رد کرده و از حقانیت رمان و ارجمندی و سودمندی انکارناپذیر آن دفاع کرد. کسروی معتقد بود که تهذیب اخلاقی ملّت ایران منوط به یادگیری از تاریخ است و نه از رمان و ادبیات. بدینسان، او نویسندگان، از الکساندر دوما تا جرجی زیدان و آناتول فرانس و لئو تولستوی، را نیز محکوم میکرد. او بهویژه نگران آن بود که ادبیات کلاسیک و مدرن به خوانندگان خود به اصطلاح مجوز آزادی جنسی میدهد؛ بنابراین، خشمگینانه سعدی را به جرم «تشویق اَعمال همجنسگرایانه»! سزاوار مجازات اعدام میدانست. کسروی با محکوم کردن ادبیات به مثابه هم علت و هم نتیجه انحطاط اخلاقی اروپا، پیشبینی کرد که روزی خواهد رسید که رمانها در آتش پاکسازی سوزانده شوند. حمایت او از کتابسوزی نهتنها اعمال نازیها و کاتولیکها، بلکه توصیه کمتر شناختهشده «بیان»، کتاب مقدس بابیها در نیمه قرن نوزدهم را به یاد میآورد. سیاح در پاسخی سنجیده و موجز به کسروی، استدلال میکرد که ادبیات و هنر را تنها به این علت که بازتاب مستقیم واقعیت اجتماعی نیستند، نباید به عنوان سخن کاذب کنار نهاد. سرانجام از ارزشهای والای اخلاقی رمانهای چالز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس دفاع میکرد و همچنین یادآور میشد که چگونه آثار آنان به ایجاد اصلاحات اجتماعی کمک کردهاند.[7]
فاطمه سیاح
فشرده سخن
کسروی از آنجاکه از روشنفکران پیش از خود بهره برده بود، در حوزه روشنفکری به رسمیت شناخته شد. این ویژگی باعث شد جریان روشنفکری نسبت به نوشتهها و عمل وی حساس شود. روشنفکران ملیگرا دیدگاه انتقادی کسروی به ملیت ایرانی و افراطگرایی در مذهب را تحمل نمیکردند. روشنفکران جریان چپ و بهویژه احسان طبری نیز بر بنیانهای سست اندیشههای کسروی تاختند. در نهایت جریان روشنفکری ادبیات نیز عقاید کسروی را در نادیده گرفتن میراث ادبی ایران و جایگاه رمان سخت به چالش کشیدند. در مجموع میتوان گفت که کسروی از حمایت جریان روشنفکری ایران برخوردار نشد.
[1] . رحیم خستو، «نسل دوم روشنفکران ایرانی: آغاز گرایش ایدئولوژیک و نفی مدرنیته سیاسی»، فصلنامه علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج، ش 8 (پاییز 1388)، صص 140-141.
[2] . علی بنوعزیزی، «روانپریشی فرهنگی: مجادله صدساله با غرب»، دانشنامه ایرانیکا، ج 6، ش 4 (پاییز 1372)، صص 705-709.
[3] . سعید نفیسی، به روایت سعید نفیسی (خاطرات ادبی سیاسی جوانی)، تهران، نشر مرکز، 1385، صص 125-200.
[4] . احسان طبری، آورندگان اندیشه خطا: سیری در احوال صادق هدایت و احمد کسروی، تهران، کیهان، 1378، صص 56-80.