روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر دومین سالگرد رحلت حکیم مجاهد، زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی است. هم او که طی دهها سال، تبیینکننده معارف اسلامی در حوزههای گوناگون و زداینده شبهات بهشمار میرفت. در مقال پیآمده و در استناد به پارهای اسناد، به مبارزات آن بزرگ در حوزه سیاست پرداخته شده است. امید آنکه مفید آید
در تقویت پایههای نظری هیئتهای مؤتلفه اسلامی
زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، در عداد عالمانی است که همچون شهید آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی و دکتر محمدجواد باهنر، نقشی اساسی در تحکیم پایههای هیئتهای مؤتلفه اسلامی داشته است. آن حکیم مجاهد در خاطرات خویش، درباره حضور و نقشآفرینی خویش در این جریان سیاسی، چنین آورده است:
«جمعیتهای مؤتلفه اسلامی به دستور حضرت امام، با اتحاد هیئتهای مذهبی تشکیل شد و نمایندهای از امام خواستند و امام چند نفر را به عنوان نماینده معرفی کردند، از جمله شهید مطهری و شهید دکتر بهشتی که نقش محوری داشتند... در جلساتی که در تهران تشکیل میشد و آقایان آن را اداره میکردند و اداره یکی از آنها هم به عهده من بود، فعالیتهایی برای تغذیه فکری، سیاسی، اعتقادی و مذهبی انجام میگرفت. گروههایی روزنامهها را مطالعه کرده و اخبار مهم آن را استخراج میکردند و بعضی دیگر رادیوها را گوش میدادند. من در قم چند رادیوی عربی را گوش میکردم و مطالبش را یادداشت مینمودم و سپس هفتهای یکبار به تهران میرفتم و مطالب را تحویل شهید باهنر میدادم، تا در آن جلسات مطرح شود. از طرف دیگر، برای تقویت بنیه فکری و اعتقادی افراد کار میشد، از جمله یک بخش مباحثی که من مطرح میکردم، بحث حکومت اسلامی بود و اینکه حکومت مورد نظر اسلام چه مبنای نظری و چه پایههایی دارد. به هر حال، چهار جلسه مهم هیئتهای مؤتلفه بود، که مقام معظم رهبری، شهید باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی و من، هر یک مسئول یکی از آنها بودیم و این چهار جلسه مهم، چهار رکن هیئتهای مؤتلفه بود...».
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی در حال سخنرانی برای دانشجویان بسیجی
شهید آیتالله بهشتی و ارجاع هیئتهای مؤتلفه به آیتالله مصباح
شهید آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی، در عداد عالمانی بود که از سوی امام خمینی، به عنوان شورای روحانی هیئتهای مؤتلفه اسلامی انتخاب شد. آن شهید پس از مدتی و بالاجبار، برای اداره فعالیتهای مرکز اسلامی هامبورگ، راهی آلمان شد. او پیش از عزیمت، اعضای این جمعیت را به دو شخصیت علمی ارجاع داد: شهید دکتر محمدجواد باهنر و آیتالله محمدتقی مصباح یزدی. مصطفی حائریزاده، از اعضای مؤتلفه اسلامی، در این فقره روایتی به ترتیب پیآمده دارد:
«وقتی حضرت آیتالله بهشتی میخواستند به آلمان تشریف ببرند، ما در ایران مبارزات مخفیانهای داشتیم و سال 1342 و 1343 که امام تبعید شده بودند و همه تحت تعقیب بودند، مرحوم بهشتی هم اجبار پیدا کردند، تا به آلمان تشریف ببرند. قبل از اینکه تشریف ببرند، در جلسات مؤتلفه فرمودند: در مدت زمانی که من نیستم، به جهت حرکتهای سیاسی و تشکیلاتی، دو نفر را به شما سفارش میکنم و دیگر با خود شماست که از این دو نفر به نحو لازم و مقتضی استفاده کنید... این دو نفر یکی مرحوم شهید باهنر بود و یکی هم آقای مصباح یزدی، که آنجا برای اولین بار اسم آقای مصباح به گوش من خورد و اصلا آشنایی ما با آقای مصباح، از آنجا شروع شد...».
انتشار مخفیانه اعلامیههای رهبر نهضت اسلامی
حکیم مجاهد در آغاز نهضت اسلامی، در عداد چهرههایی است که اعلامیههای رهبر نهضت اسلامی را، با رعایت اصول اختفاء نشر میداد. این مهم به کمک پارهای از چاپخانهدارانی انجام میگرفت که به امام خمینی و نهضت اسلامی علاقهمند بودند. آیتالله مصباح یزدی در باب دشواریهای این مهم، میگوید:
«بعد از نهضت امام دولت برای جلوگیری از پخش افکار ایشان، ساواک از هرگونه چاپ و نشر مطالب و اعلامیههای ایشان ممانعت میکرد و سانسور شدیدی در این زمینه حاکم بود. چاپخانهها نیز سخت تحت کنترل بودند. در بعضی از چاپخانهها افراد متدینی کار میکردند، که به امام و انقلاب علاقهمند بودند، ولی آنان نیز نمیتوانستند به صورت علنی کاری انجام بدهند و به صورت خیلی مخفیانه و سری کارهایی صورت میدادند. من و آقای هاشمی رفسنجانی، بعضی از این افراد را میشناختیم و نیمهشبها قرار میگذاشتیم که اعلامیههای امام را بگیریم و به آنها برسانیم. آنها نیز به طور کاملا مخفیانه ــ که گاهی حتی خود ما هم درست نمیدانستیم که چه طور عمل میکنند ــ آن اعلامیهها را چاپ میکردند. مثلا شب کارگری در چاپخانه میخوابید و نصف شب حروفچینی میکرد و لابهلای چیزهای دیگری که در چاپخانه چاپ میشد، به طوری که کسی سر درنیاورد، اینها را چاپ میکردند. البته درخود چاپخانهها هم، غالبا عمال ساواک به صورت مخفی کار میکردند و انقلابیون میباید خیلی خیلی با احتیاط کار خود را انجام میدادند... اواخر شب گاهی از طرف بیت حضرت امام، میفرستادند به دنبال ما. گاهی هم جلوتر اطلاع داشتیم و میرفتیم اعلامیه حضرت امام را میگرفتیم و به چاپخانه میدادیم و بعد از چاپ هم، با مخفیکاری خاصی آنها را پخش میکردیم. بهتدریج در این کارها استاد شده بودیم، که چه جور باید مخفی کاری میکردیم...».
اعلامیه «اعلام خطر» و دیدگاه ساواک دراینباره
تلاشهای استاد مبرز حوزه قم در انتشار اعلامیههای نهضت اسلامی، از دیدگاه ساواک پنهان نماند و نهایتا بر این سازمان، منشأ آن مکشوف گشت؛ به عنوان نمونه ساواک در سندی به تاریخ 14 خرداد 1347، در این موضوع گزارش میدهد:
«نامبرده بالا جز شبکهای بوده که در موقع تحویل سال 1345، مبادرت به توزیع اعلامیهای تحت عنوان اعلام خطر در شهرستان قم نموده و به همین جهت تحت تعقیب قرار گرفته و با وجود اینکه تاکنون مکاتباتی در مورد اخذ اطلاعات وی راجع به شبکه مزبور و اساسنامه آن با آن ساواک به عمل آمده، نتیجه مثبتی حاصل نشده است. علیهذا با ایفاد سه برگ فتوکپی نامهای که مشارالیه چند سال پیش جهت آیتالله خمینی ارسال داشته و طی ان صریحا از دولت انتقاد نموده خواهشمند است دستور فرمایید مشارالیه را احضار و کلیه اطلاعات وی را پیرامون شبکه مذکور و نحوه فعالیت اعضای آن و اساسنامه تنظیمی اخذ و نتیجه را ضمن ارسال بیوگرافی ملصق به عکس نامبرده اعلام دارند. ضمنا چون افرادی از قبیل ویژگیهای شخص فوق با داشتن عقاید افراطی و افکار ماجراجونه، پس از هم پاشیدگی جلسات و شبکه آنان مجددا در نقاط دیگر فعالیت مضره خود را با افراد جدیدی آغاز خواهند کرد، لذا ضرورت دارد اعمال و رفتار مشارالیه دقیقا تحت مراقب قرار گیرد و گزارشهای مکتسبه را به مرکز ارسال دارند...».
دعای شهید رجایی در حق حکیم مجاهد
شاگردان مبارز آیتالله مصباح یزدی پس از دستگیری و حضور در زندان، به دلیل آموزههای فلسفی و کلامی استاد خویش، در برابر مروجان مکاتب الحادی و التقاطی، بس قوی ظاهر میشدند و میتوانستند به سؤالات و شبهات آنان پاسخ دهند. خاطرات حجتالاسلام حسین حق بین از مبارزان نهضت اسلامی، آینهای بیزنگار از این مصونیت فکری است:
«فراموش نمیکنم وقتی که 75 شبانهروز، زیر شکنجه شدید ساواک بودیم و 13 شبانهروز به من اجازه استراحت ندادند و وضعیتم به گونهای بود که نیمی از بدنم فلج شد، یک سؤالی که همواره آن ساواکی معروف ــ منوچهری ــ از من میپرسید: این بود که آقای مصباح چه چیزهایی به شما یاد میدهد؟ و نیز 48 ساعت تمام به من غذا نمیدادند و با شدت و غلظت از من میخواستند که اطلاعاتی درباره افکار آقای مصباح به آنها بدهم... نکته دیگر اینکه در زندان، مجاهدین خلق (منافقین)، بندهای 7 و 8 را در اختیار داشتند. مجاهدین خلق با پلیس و ساواک قرار گذاشته بودند که هر زندانی تازهواردی ابتدا پانزده روز به این دو بند سپرده شود، تا اینها روی او کار کنند و بهاصطلاح او را شستوشوی مغزی بدهند. کارهای آنها نیز مؤثر بود، به نحوی که بیشتر کسانی که سال 1354 دستگیر شده بودند، میدیدیم که در سال 1357 همه آنها عضو سازمان منافقین هستند! خلاصه اینها روی ما هم کار کردند و حتی کار ما به بحث با مسعود رجوی کشید، که در آن زمان در زندان اوین بود و بعد به زندان قصر منتقل شد. هرچه با ما بحث میکردند، حریف نمیشدند تا بالاخره نوبت به خود مسعود رجوی رسید، که با او بحثهایی راجع به مرجعیت و آقا امام زمان (علیهالسلام) داشتیم. رجوی هیچ حرفی برای گفتن نداشت. ما از بحث توحید شروع کرده بودیم، تا به بحث امامت رسیدیم. ایشان جوابی برای سؤالات ما نداشت. میگفت: سازمان درواقع واسطه بین امام زمان و خلق است! و دراینباره نیز جواب پرسشهای ما را نداشت، سرانجام هم گفت: فلانی من دیگر فرصت ندارم! غرضم از این حرفها آن است که بگوییم آنچه در داخل زندان به داد بنده و کسانی که من در آنجا با آنها کار میکردم، رسید و مانع گمراهی ما شد، در واقع همان آموزشهای حضرت استاد مصباح بود. ما در زندان اندیشههای ایشان را در میان زندانیان مطرح میکردیم و برای آنان هم بسیار جذاب بود و آب سردی بود بر آتشها فتنه و گمراهی منافقین. خدا مرحوم شهید رجایی را رحمت کند، یک وقتی با ایشان صحبت میکردم و بحثهای جناب استاد مصباح را مرور میکردیم. ایشان مرا خیلی تشویق کرد و فرمود که خیلی مواظب خودم باشم، مبادا که منافقین اطلاعاتی در این زمینهها از من به دست بیاورند، و بعد هم به آقای مصباح دعایی کردند که من هرگز دعای شهید رجایی در حق استاد را فراموش نمیکنم...».
باید شمشیر را مستقیم، به کمر یک اندیشه نادرست زد!
آموزههای دکتر علی شریعتی و سازمان موسوم به مجاهدین خلق، در پایان دهه 1340 و اوایل دهه 1350، در میان جوانان هواخواهان فراوان یافت. در این دوره آیتالله مصباح یزدی، اولویت را در مبارزه فکری و فرهنگی دید؛ چون بر این باور بود که این اندیشهها، در آینده آثار تخریبی فراوان خواهد داشت. روش ایشان، تفاوتهایی با شیوه چهرههایی چون شهید آیتالله دکتر بهشتی، در نحوه مواجهه با این جریانات را نشان میداد. برخی جریانات سیاسی در ربع قرن پایانی حیات آیتالله مصباح، این مسئله را دستخوش رفتارهای تخریبی خویش با آن بزرگ قرار دادند. آیتالله مسعودی خمینی به عنوان شاهدی بر این ماجرا، آن را اینگونه باز گفته است:
«ما هر چه میگفتیم: آقا! حرف شما حسابی است، ولی اینطور از رو شمشیر نبندید، ایشان میگفت: باید این مسائل را بدون مجامله مطرح کرد و شمشیر را مستقیم، به کمر یک اندیشه نادرست زد، وگرنه این افکار، بهتدریج در جامعه رسوخ میکنند و دیگران هم، به دنبال این جریان میروند!... ایشان حاشیه کتاب "نهایهالحکمه" را هم که مینویسد، هیچ مجاملهای ندارد! آقای مصباح به استادش مرحوم علامه طباطبائی، فوقالعاده علاقه داشت، اما در نقد برخی از آرای ایشان هم، مجامله نمیکرد، همینطور آرای شهید مطهری. تفاوت علمی و فکری، ربطی به مخالفتی که شبههبرانگیزان مطرح میکنند، ندارد و دلیل بر روشنفکر بودن یکی و متحجر بودن دیگری نیست. نه آقای بهشتی به معنایی که آنها مطرح میکنند، روشنفکر بود، نه آقای مصباح متحجر. هر دو واقعا اسلامشناس و به دنبال تأسیس حکومت اسلامی بودند. اگر روشنفکری به این معناست که عالمی با فلسفه و مکاتب غربی آشنایی داشته باشد، آقای مصباح که از نظر شناخت فلسفه غرب بینظیر بود! بنابراین هر کسی که این حرفها را میزند، از سر جهل یا غرض است. این دو از اسلام، آن هم اسلام اصیل حرف میزدند، ولی روشهایشان متفاوت بودند! مثلا اینجور نبود که آقای مصباح بگوید: قصاص آری و آقای بهشتی بگوید: نه! فقط روشهای اجراییشان، با تفاوت فرق داشت...».
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی در حال اقامه نماز در واپسین سالهای حیات
هرگز کتمانِ ما انزل الله را برنتافت
دکتر حسن رحیمپور ازغدی بر این باور است که زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، در عداد چهرههایی بود که به گاه احساس خطر در تحریف اندیشه دینی، به تنهایی به میدان میآمد و رسالت خویش را به انجام میرساند:
«در سیره تبلیغی آیتالله مصباح یزدی، یکی از مسائل مهم جسارت و شجاعت ایشان است. در شرایطى که کسى در حد ایشان، معمولا ملاحظه شئونات علمى و اجتماعى خودش را مىکند و وارد حوزههاى فکرى صریح و عریان نمىشود و اکثرا محذورات شرعى، عقلانى و شاید هم ملاحظات دیگری دارند، ایشان وقتى به این نتیجه مىرسد که باید در فلان مورد اظهار نظر کند و بقیه به اندازه کافى اظهار نظر نکردهاند و مثلا واجب کفایى، براى ایشان واجب عینى شده است، آستینها را بالا میزند و به میدان میآید! این خیلی کار بزرگى است و نشان میدهد که ملاحظه اصلى ایشان، ملاحظه الهى است. کتمانِ ما انزل الله را برنمىتابد و ولو هو بشود، مسخرهاش کنند، نظراتش را نپذیرند، دشمنتراشى و مخالفخوانیِ گسترده علیه او بشود و بهاصطلاح از شئونات اعتبارى او کاسته بشود، بااینهمه ملاحظه هیچ چیزی را نمیکند و حق را میگوید! کسانى بوده و هستند که شأن علمى و حوزویشان، از ایشان خیلى پایینتر است، ولى این ملاحظات را کردهاند. من نمىخواهم آنها را متهم کنم، شاید عدهای از آنها، حق یا حجت داشتند، یا تشخیصشان این بوده است. من نمونه انبوه این فحاشىها، اهانتها و جوسازیهایى را که در دهه اخیر علیه آقاى مصباح شد، در مورد کس دیگری جز آقاى بهشتى، در اوایل انقلاب سراغ ندارم. به نظرم علتش هم این است که ایشان یکتنه وارد میدان شده است! خیلىها یا نیامدند، یا صلاح نبود که بیایند! ممکن است کسانى در بخشى از مسائل جزئى و حاشیهای، مثلا در باب نحوه ورود و خروج ایشان به مباحث، نقدى داشته باشند و یا بگویند برای این کار، بدیل بهترى هم وجود دارد. اما به نظر من، حتى اگر بعضی از این انتقادها وارد هم باشند، جزئى هستند و از اهمیت این مسئله که یک عالم فاضل اسلامى نباید بگذارد تا حقایق اسلام در برابر چشمهایش تحریف شوند، چیزی کم نمىکند. نباید اصل مسئله را یا فرع و مضمونش را با فرم مخلوط کرد. اهمیت فعالیتهای روشنگر ایشان در عصر حاضر، بسیار بالاست و جای تقدیر فراوان دارد...».
جهاد تبیین تا پایان حیات
زندهیاد آیتالله محمدتقی مصباح یزدی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، همّت خود را به تأمین پشتوانه نظری نظام اسلامی معطوف داشت و هم از این روی در دهههای 1370 و 1380، از سوی ابواب جمعی سکولاریسم مورد حملات و تخریبهای جدی قرار گرفت. این همه اما در عزم او تأثیری بر جای ننهاد و تا پایان حیات، بر محمل روشنگری باقی ماند. تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مقالهای، این تلاش خستگیناپذیر را به شرح ذیل بیان داشته است:
«آیتالله مصباح یزدی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با یاران خود به ترمیم گروه حقانی در قم پرداخت و همواره با تمام وجود، از نظام جمهوری اسلامی، اصل ولایت فقیه و ولیفقیه دفاع میکرد و در عین حال به تربیت نیرو برای نظام اسلامی پرداخت. همچنین در قالب مؤسسه در راه حق، مبلغینی برای پاسخگویی به تفکرات و اندیشههای التقاطی به نقاط مختلف کشور فرستاد. طرح تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه (1361 ـ 1362)، که از مراکز علمی ـ فرهنگی فعال و مشترک میان حوزه و دانشگاه است، از برکات اندیشه آیتالله مصباح یزدی به حساب میآید. با گسترش دامنه فعالیتهای آموزشی و پژوهشی مؤسسه در راه حق، آیتالله مصباح یزدی بنیاد فرهنگی باقرالعلوم و نیز مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی را تأسیس کرد. علاوه بر این، آن مرحوم در دوره دوم مجلس خبرگان رهبری، نماینده مردم شریف خوزستان در آن مجلس بود و در دورههای سوم و چهارم، نمایندگی مردم تهران را عهدهدار شد. ایشان افزون بر اینکه از جانب مقام معظم رهبری به عضویت در شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع) و شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب بودند، ریاست شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت را نیز برعهده داشتند. همچنین عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضویت در شورای عالی حوزه علمیه قم نیز، در کارنامه آیتالله مصباح یزدی دیده میشود. آن مرحوم همچنین در انتخابات میاندورهای خبرگان در اسفند ۱۳۹۸، از حوزه استان خراسان رضوی نامزد شد و توانست با کسب حداکثر آرای مردم، راهی مجلس خبرگان رهبری شود. سرانجام این عالم مبارز پس از عمری مجاهدت، در 12 دیماه 1399 دار فانی را وداع گفت».