قوام مانند نخستوزیران پیش از خود، بر سر مشکل و بحران چوب نمیزد، که موجب شدت آن شود، بلکه مشکل را با نوازش رام میکرد. او در تعامل با نیروهای خارجی نیز موفق عمل میکرد، وی بیآنکه حامیان آمریکایی خود را آزرده سازد موفق شده بود حسن نظر و پشتیبانی فزاینده شورویها و حزب توده را جلب کند
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ احمد قوام یکی از سیاستمداران تأثیرگذار در دوران معاصر ایران بهشمار میآید که قضاوتهای متفاوت و حتی متناقضی در مورد او و عملکرد سیاسی وی شکل گرفته است. صرفنظر از تواناییهای یک سیاستمدار، دایره روابط او نیز میتواند در نفوذ و یا موفقیت وی در عرصه سیاسی تأثیرگذار باشد. این نوشتار به یاران و اطرافیان احمد قوام و نسبت آنان با سیاست اختصاص یافته است.
قوام و سیاست حفظ دوستی
پیش از ورود به بحث افرادی که به دایره دوستی قوام وارد شده بودند، لازم است درباره شخصیت قوام و نوع نگاه او به روابط و دوستی، مختصری سخن گفته شود. قوام پس از رسیدن به سمت نخستوزیری در سال 1324 با دو بحران اساسی روبهرو بود که هر دوی آنها با سیاست شوروی ارتباط داشت: بحران اول قضیه خروج متفقین و تخلیه ایران و دومین مسئله بحران آذربایجان و قصد خودمختاری آفرینندگان آن بود.[1] قوام به دلیل انعطاف و تساهلی که در تعامل با گروههای تعیینکننده در کشور داشت، از حمایت تمام برخوردار بود. تمام گروهها و دستههای صاحب منافع، حضور قوام را راهی برای رسیدن به خواستههایشان میدانستند. قوام مانند نخستوزیران پیشین بر سر مشکل و بحران چوب نمیزد، که موجب شدت آن شود، بلکه مشکل را با نوازش رام میکرد. قوام در تعامل با نیروهای خارجی نیز موفق عمل میکرد، وی بیآنکه حامیان آمریکایی خود را آزرده سازد موفق شده بود حسن نظر و پشتیبانی فزاینده شورویها و حزب توده را جلب کند. از دیگر ویژگیهای قوام برقراری موازنه مثبت در سیاست خارجیاش بود، اما در این موازنه سعی داشت تا حد امکان نفوذ شوروی و انگلیس را به حداقل برساند و از نیروی سومی بهره بگیرد؛ ازاینرو در جستوجوی قدرت سوم بهتدریج متوجه آمریکا شد.[2]
جمیل حسنلی معتقد است که قوام به یاری شورویها به قدرت دست یافت. قوام هنگام تقدیم برنامه دولت خود به مجلس اظهار کرد که روابط ایران و شوروی باید بر اساس احترام و اعتماد متقابل باشد. به محض تأیید کابینه قوام در مجلس، او تلگرام تبریکی از استالین دریافت کرد. قوام در پاسخ به این تلگرام نوشت که آرزومند است در رأس هیئتی به مسکو برود و در مذاکرات شوروی با ایران شرکت کند. این گونه بود که او همان روز از استالین دعوتنامهای دریافت کرد. با توجه به آنچه گفت شد، قوام در وهله اول میکوشید تا دوستیهای سیاسی و بعضا پایدار در مسیر کاری خود ایجاد کند و با توجه به آن سیاستهای خود را عملی سازد.[3]
رزمآرا و دوستی سیاسی با قوام رزمآرا برای اولینبار توسط ارسنجانی با قوامالسلطنه ملاقات کرد. این ملاقات در محیطی بسیار صمیمانه انجام شد و هر دو برای موفقیت یکدیگر قول و قرارهایی دادند. از آن پس رزمآرا تمام همّت و کوشش خود را مصروف به نخستوزیری رساندنِ قوام میکرد، ولی در همان بدو امر با شکست مواجه شد؛ چرا که مأموران رکن دو ستاد ارتش همواره در تعقیب او بودند و تمام اعمال و رفتارش را به رئیس ستاد گزارش میدادند. در یکی از این گزارشها آمده بود که رزمآرا ساعت 8 صبح از منزل دکتر فریدون کشاورز واقع در خیابان شاه رضا خارج گردید. ارفع عین گزارش را به نظر محمدرضا پهلوی رساند. او روزبهروز شاه را نسبت به رزمآرا ظنین و بدبینتر میکرد. سرانجام قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید و عصر روز 14 فروردینماه سال 1325 رزمآرا راه کاخ وزارت خارجه را پیش گرفت و به ملاقات قوام رفت. در این دیدار او قول و قرارهای قبلی را به خاطر نخستوزیر آورد و گفت: «من هیچ پست و مقامی نمیخواهم، فقط تمنا دارم انتقام مرا از این مرد بگیرید». رزمآرا در پاسخ به پرسش قوام مبنی بر اینکه این مرد کیست، پاسخ داد سرلشکر حسنخان ارفع. نخستوزیر فورا جواب مثبت داد و گفت: «همین یکی دو روزه نتیجه را خواهید دید». او راست گفته بود؛ چون نیمهشب 19 فروردین سال 1325 سرلشکر ارفع از مقام ریاست ستاد ارتش برکنار و به دستور قوامالسلطنه دستگیر و در بازداشتگاه دژبانی زندانی شد.[4]
احمد قوام در چهارمین موعد صدارت!
قوام و تلاش برای موازنه قدرت
بخشی از فرایند موفقیت قوام در عرصه سیاسی به تلاشهای وی در راستای برقراری موازنه در مجلس برمیگشت. نمایندگانی که در سال 1326 راهی مجلس پانزدهم شدند همگی از دیدگاههایی برخوردار بودند که سنخیتی با تفکر چپگرایی و مارکسیستی نداشت. اکثریت آنان حکومت کمونیستی را برای منافع خود و بعضا برای کشور خطرناک میدیدند.[5] از نخستین روزهای گشایش مجلس چهره آن نمایان گردید. اولین کشمکش بر سر تصویب اعتبارنامهها آغاز شد. با تلاشهای قوام، ریاست فراکسیون دموکرات به بهار و ریاست مجلس به سردار فاخر حکمت رسید. هر روز که به عمر مجلس پانزدهم اضافه میشد، فراکسیون دولتی تقلیل پیدا میکرد و بر تعداد مخالفان قوام افزوده میشد. قوام به دلیل شتابی که برای تضعیف حزب توده و شاه داشت، افراد متفاوت و مخالف بسیاری را به درون حزب آورده بود؛ برای نمونه، اشراف زمینداری چون حکمت، امینی و فرمانفرما و روشنفکران رادیکالی چون بهار و ارسنجانی و کارخانهدارانی چون نیکپی، نمازی و بسیاری گروههای ناهمگون دیگر در حزب دموکرات گرد هم آمده بودند.[6] به مرور زمان اختلافات در درون حزب دموکرات نمایان شد؛ کسانی که به مواهب قدرت در داخل حزب دست نیافتند یا شور و حرارت خود را برای فعالیتهای حزبی از دست دادند، به رقابت با همکاران یا توطئه علیه آنان و شخص قوام روی آوردند.
دوستی با خارجیها و استحکام سیاست
بخشی از دوستیهای قوام نیز به افراد غیر ایرانی اختصاص یافته بود تا بدینوسیله بتواند سیاست خود را مستحکم کند. قوام با آوالف، مستشار سفارت شوروی دوستی داشت و به وسیله او دل ماسیموف کاردار را که بعدها سفیرکبیر شد، بهدست آورده بود؛ به طوری که ماکسیموف گفته بود که برای نخستوزیری بهتر از قوامالسلطنه کسی را سراغ ندارد. با آنکه حکیمالملک در مجلس اکثریت داشت و با آنکه دکتر طاهری لیدر اکثریت، مصمم بود به هر قیمت از تمایل نمایندگان به قوام ممانعت به عمل آورد، روزبهروز بر عده موافقین قوام افزوده میشد. قوام نیز مجددا به دربار نزدیک شده بود، با ارباب جراید مراوده را تجدید کرد و مخالفین را با وسایل مختلفه به دام انداخت؛ برای نمونه از احمدعلی سپهر خواست که از ضدیت مظفر فیروز که در آن موقع مدیر روزنامه «رعد امروز» بود جلوگیری کند. وی نیز فیروز را همراه خود به خانه قوام برد و او علاوه بر آنکه دست از ضدیت برداشت در زمره طرفداران باحرارت قوامالسلطنه قرار گرفت. علاوه بر این، از اشخاص بسیار مهم و معتدل و محتاط چون مؤتمنالملک پیرنیا تا احزاب افراطی دست چپی همگی چاره رفع بحران را در زمامداری قوامالسلطنه میدانستند.[7]
احمد قوام، نخستوزیر، در ملاقات با لوی هندرسون سفیر آمریکا در ایران
شماره آرشیو: 5066-7ع
روابط سیاسی و سودای نخستوزیری دوباره
قوام مدتی در اروپا بود و با دوستان خارجنشین خود اوقات را میگذراند. در اوایل سال 1329 به تهران بازگشت و غالبا ملتزم بستر بیماری بود. در همین سال وثوقالدوله، برادر او، درگذشت. قوام از این حادثه به دلیل اینکه وثوقالدوله از نزدیکترین افراد به وی بود، سخت مکدر شد و غالبا وقت خود را در مصاحبت با دوستان میگذرانید. در سال 1331 بین مصدق و محمدرضا پهلوی اختلافاتی بروز کرد.[8] مصدق خواهان وزارت جنگ بود ولی شاه از واگذاری آن خودداری کرد و مصدق از نخستوزیری استعفا داد. شاه برای اینکه حریفی قوی در مقابل مصدق علم کند، سراغ قوامالسلطنه رفت. در این کار تلاش اشرف پهلوی برای جلب رضایت قوام چشمگیر بود. در حقیقت اشرف پهلوی به یکی دیگر از نزدیکان قوام تبدیل شده بود. قوامالسلطنه جاهطلب تلاش میکرد نخستوزیر شود، اما با ناکامی در قیام 30 تیر روبهرو شد.[9] شکست قوام در تیر 1331 شکست سیاسی این سیاستمدار به حساب میآمد و پس از آن قوام تا پایان حیات خود به عرصه سیاست بازنگشت.
اشرف پهلوی در ملاقات با احمد قوام
شماره آرشیو: 1342-۱۱ع
فشرده سخن
احمد قوام از جمله سیاستمداران بنام دوران معاصر بهشمار میآید. موفقیت قوام در عرصه سیاسی را میتوان حاصل جمع دو ویژگی وی، یعنی توانایی فردی و حلقه دوستانی دانست که برای خود ایجاد میکرد. دوستانی که در اطراف وی گرد آمده بودند از برادر تا اشرف پهلوی و در خارج نیز برخی از مستشاران و سُفَرا را شامل میشد. قوام همواره تلاش میکرد در کنار تواناییهای فردی، از روابط دوستانه در راستای تحقق بخشیدن به سیاستهای خود بهره ببرد.
پینوشتها:
[1]. هوشنگ طالع، تاریخ تجزیه ایران، دفتر یکم: تلاش نافرجام برای تجزیه آذربایجان، لنگرود، سمرقند، 1385، صص 195-202.