جنگ میان هند و کمپانی هند شرقی به یک معنا برای انگلستان فاجعه بود. در سال 1684م کل واردات کمپانی هند شرقی به هند حدود هشتصدهزار پوند بود، اما در پی جنگ یادشده، کل واردات کمپانی به هشتادهزار پوند در سال 1691 و سیهزار پوند در سال 1692 رسید
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ تاریخ شرق آکنده از نبردهایی است که به شکست از دنیای غرب منتهی شده است. این امر بهویژه در چند سده اخیر مشهود است. بااینحال، در مقاطعی از تاریخ، قدرتهای شرقی توانستهاند بر کشورهای غربی پیروز شوند و آنها را سر جای خود بنشانند. البته شاید تعداد این پیروزیها در برابر شکستها چندان زیاد نباشد، اما بودند کسانی که توانستهاند به این مهم دست پیدا کنند.
عبدالمظفر محیالدین محمد اورنگ زیب نام آخرین فرمانروای مقتدر هند است که پنجاه سال زمام امور شبهقاره هند را در دست داشت و نخستین فرمانروای شرقی بود که استعمار انگلیس به جنگ او رفت و شکست سنگینی را متحمل شد. اورنگ زیب از پادشاهان سلسله گورکانی بود. در اوایل قرن شانزدهم میلادی بابرشاه با شکست دادن ابراهیم لودهی، آخرین شاه سلسله لودهی، دهلی را تصرف و سلسله گورکانیان هند را تأسیس کرد که تا زمان سلطه انگلستان بر این منطقه ادامه داشت. در واقع اورنگ زیب آخرین پادشاهی بود که توانست با اقتدار بر هند حکمرانی کند و دست استعمار را از سرزمین این کشور دور نگه دارد.[1]
اورنگ زیب در چهلسالگی به پادشاهی هند رسید و بر تخت سلطنت نشست. او فرزند شاهجهان بود که چهار پسر داشت. شاهجهان، داراشکوه، پسر ارشد خویش را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد. بااینحال، اورنگ زیب علیه این تصمیم قیام کرد و بعد از زندانی کردن شاهجهان و کشتن برادران، خود تخت پادشاهی را صاحب شد.[2]
نبرد میان انگلستان و اورنگ زیب
اروپاییها از قرن پانزدهم میلادی به منطقه شرق آسیا و شبهقاره هند راه پیدا کرده و در جزیره گوا مستقر شده بودند. اولین اروپاییهایی که وارد این منطقه شدند پرتغالی بودند. این پرتغالیها در سال 1498م و به واسطه منافع مادی سرزمین هند، با هدف استعمار این منطقه بدان نفوذ کردند. در سال 1662م، چارلز دوم، پادشاه انگلستان، با کاترین براگانزا، شاهزاده خانم پرتغالی ازدواج کرد و جزیره بمبئی را که در اختیار پرتغالیها بود، به عنوان جهیزیه عروس بهدست آورد. کمی بعدتر و به فاصله اندکی، وی این جزیره را در مقابل مبلغ ناچیزی به کمپانی هند شرقی، که در حاکمیت انگلستان بود، فروخت. این خرید و فروش در زمان سلطنت اورنگ زیب رخ داد.[3]
کمپانی هند شرقی نیز، که پیشتر توانسته بود نیروهای نظامی پرتغال را شکست دهد و آنها را از منطقه بیرون براند، به فکر توسعه دامنه نفوذش افتاد. نیروهای این کمپانی گمان میکردند که میتوانند امپراتوری هند را نیز به همین سادگی شکست دهند و این منطقه را زیر سلطه و نفوذ خود درآورند. به همین دلیل این کمپانی در سال 1685م تلاش کرد با توسل به زور مستملکاتش را در هند توسعه دهد، اما این کار در نهایت به جنگ میان طرفین منتهی شد. کشتیهای جنگی از انگلستان به هند آمدند و به مستملکات اورنگ زیب چه، از طرف شرق در بنگال و چه از سمت و سوی غرب در سورات حمله بردند، ولی نیروهای نظامی هند قدرتمند بودند و توانستند در برابر آنها ایستادگی کنند و انگلیسیها را شکست دهند. البته قدرت هند فقط به بعد نظامی محدود نبود.[4]
اورنگ زیب؛ امپراتور هند که انگلیسیها را دچار فاجعه بزرگی کرد
اقتصاد هند در زمان اورنگ زیب
در زمان سلطنت اورنگ زیب، حکومت هند یکی از دولتهای ثروتمند جهان یا بهزعم برخی ثروتمندترین حکومت جهان بهشمار میآمد. منبع اصلی درآمد حکومت از کشاورزی و مالیات بود و زکات و جزیه نیز در مراتب بعد قرار داشت. شاید یکی از دلایلی که هند توانست در برابر استعمار انگلستان و حمله این کشور به این قدرت شرقی مقاومت کند، توان اقتصادی هند بود. از طرف دیگر، جنگ میان هند و کمپانی هند شرقی به یک معنا برای انگلستان فاجعه بود. در سال 1684م کل واردات کمپانی هند شرقی به هند چیزی نزدیک به هشتصدهزار پوند برابر با دهمیلیون روپیه بود. طبق یک برآورد در پی جنگ میان دولت هند و کمپانی و تعطیلی دفاتر آن در سورت و حقلی، کل واردات کمپانی به هشتادهزار پوند در سال 1691 و سیهزار پوند در سال 1692 رسید.[5]
بهرغم این ضربه اقتصادی به انگلستان، که تجارت خارجی منبع عمده درآمد آن بود، چون که اقتصاد هند در این دوران بر خودکفایی تأکید داشت، در این نبرد به هند ضربه اساسی وارد نشد. در واقع درآمد گمرکات هند در این مقطع زمانی چندان زیاد نبود و کمتر از 1 درصد درآمد سالانه این کشور را دربرمیگرفت. هرچند در این دوران تجارت داخلی و خارجی منبع درآمد بخشی از جامعه هند بود و تجار بسیار ثروتمند، اعم از مسلمانان و هندوها به کار تجارت در ابعاد داخلی و خارجی مشغول بودند، ولی پادشاه و دولتمردان هند، برخلاف انگلستان، به سرمایهگذاری در تجارت خارجی مبادرت نورزیدند و در آن سود شخصی نداشتند و به همین دلیل در نبرد میان دو کشور ضربه اساسی به انگلستان وارد شد و استعمار نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند.[6]
تصویرسازی غربی از اورنگ زیب
در تاریخنگاری رسمی غرب تلاش شده است چهرهای منفی از این پادشاه شرقی بازنمایی شود. در واقع آنچه از رفتار و منش اورنگ زیب در بعد دینی و اجتماعی به تصویر کشیده میشود به شکلی بسیار اغراقآمیز خشن است. به زبان ساده غربیها و بهویژه استعمار انگلستان به دلیل شکست در برابر این پادشاه شرقی تلاش کردند چهرهای بسیار منفی از او در محافل تاریخی بازنمایی کنند؛ برای نمونه گفته میشود او بود که با سیاست دینیاش، بذر جنگهای خونین و فرقهای را در سرزمین هند کاشت و این سرزمین را در آشوبی عمیق فرو برد. از نظر انگلیسیها در نهایت امپراتوری انگلستان بود که به واسطه لرد رابرت کلایو قانون را به مردم هند تقدیم کرد و در واقع انگلستان بود که مردم هند را از دست جهل و تعصب دینی نجات داد.[7]
البته از ذکر این نکته نباید غافل بود که اورنگ زیب فردی متشرع و به قوانین اسلام بهشدت پایبند بود؛ بااینحال، آنچه تاریخنگاری غربی و بهویژه انگلستان از هند دوران اورنگ زیب به دست میدهد چندان با واقعیت همخوانی ندارد. اینها همه ریشه در یک مسئله دارد و آن شکست استعمار انگلیس در برابر هند در این دوران است که صدمات جبرانناپذیری به این قدرت استعماری زد.
نهایت کار اورنگ زیب و سلسله گورکانی
اورنگ زیب در نودسالگی درگذشت و طبق وصیتش در جوار آرامگاه برهانالدین اولیاء در اورنگآباد هند به خاک سپرده شد. نکته جالب اینجاست که اورنگ زیب حتی بعد از مرگش، شخصیتی محترم نزد مردم هند بود و دوران حکمرانی او را عصر طلایی سرزمین هند مینامند. در واقع علاقه مسلمانان هند به اورنگ زیب پس از او نیز تداوم یافت و در دوران جنبش استقلال هند اوج گرفت. با مرگ او عظمت و شکوه هندوستان پایان یافت و کشور دچار هرج و مرج شد. دولت مرکزی بهتدریج نفوذ و قدرت خود را از دست داد و دهها فرمانروایی مستقل در حدود قلمرو امپراتوری گورکانیان بهوجود آمد. در نهایت انگلیس در اواخر قرن هجدهم میلادی سپاهیان فرانسه و آخرین پادشاه گورکانی، بهادر شاه مظفر، را شکست دادند و یگانه قدرت اقتصادی و سیاسی در هند شدند. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه در سال 1857ـ1858م اولین حرکتها علیه استعمار انگلستان شکل گرفت و به طغیانی علیه منافع انگلستان بدل گشت.[8]
در مجموع آنچه درباره مناسبات هند و استعمار انگلستان در دوران پادشاهی اورنگ زیب میتوان گفت این است که به دلیل وجود یک دولت مقتدر سیاسی در هند در این دوران، استعمار انگلستان از حمله به این کشور طرفی نبست و نتوانست در این مقطع زمانی به اهداف خود دست پیدا کند. افزون بر این، توان اقتصادی هند در این مقطع زمانی، که بر خودکفایی و خوداتکایی داخلی تکیه داشت، مانع از این شد که انگلستان بتواند ضربه اساسی به این قدرت شرقی وارد کند و بر عکس، انگلستان بود که به واسطه مراودات گسترده اقتصادی با جهان خارج، از این نبرد ضربه خورد. بااینحال و با گذشت زمان و با به اضمحلال کشیده شدن دولت و حاکمیت متمرکز در هند، این کشور مستعمره انگلستان شد و تمام و کمال در خدمت اهداف و منافع استعماری این قدرت قرار گرفت.
پینوشتها:
[1]. احمد عالمی، آشنایی با کشور هندوستان، خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران، 1391، ص 18.
[2]. محمد هاشم، جهانگیرنامه، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، صص 15-16.
[3]. عباسعلی آذرنیوشه، «نقش کمپانی هند شرقی در تشدید کشمکشهای استعماری»، فصلنامه مطالعات شبهقاره هند دانشگاه سیستان و بلوچستان، ش 20 (1393)، ص 12.