میرزای شیرازی در سال 1290-1291ق به سامرا مهاجرت کرد. با سکونت میرزا در سامرا، حوزه شیعی سامرا در نخستین سالهای قرن چهاردهم بنیان گذاشته شد. هرچند عمر این حوزه بیش از بیست سال نبود، به دلیل حضور فعال استوانههای علمی، رویکرد علمی ویژهای در آن شکل گرفت که به «مکتب سامرا» شهرت دارد
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ در سال 1281ق، بعد از رحلت شیخ کبیر، مرتضی انصاری، مرجعیت عام شیعیان به سیدمحمدحسن شیرازی، ملقب به میرزای اول، رسید. میرزای شیرازی بعد از ده سال مرجعیت در نجف، به سامرا عزیمت نمود. با هجرت این فقیه نامدار به شهر سامرا، حوزه شیعی سامرا در نخستین سالهای قرن چهاردهم (1291ق) بنیان گذاشته شد. بعد از انتشار خبر سکونت میرزا در سامرا، هزاران نفر از طلاب و استادان حوزه علمیه نجف، بهتدریج عازم سامرا شدند. بدینترتیب شهر سامرا، که تا پیش از این، تنها مکانی برای زائران امامین عسکریین بود، به دلیل حضور زعیم شیعیان، میرزای شیرازی، به حوزه علمیهای بزرگ، متشکل از بزرگان علوم دینی تبدیل شد. پس از آنکه سامرا اهمیت علمی یافت، طالبان علوم دینی، از هر مکانی برای تحصیل علم به آنجا میآمدند.
بااینحال عمر حوزه سامرا کوتاه بود و از آغاز تا پایان، بیش از بیست سال نشد، اما به دلیل حضور فعال استوانههای علمی، رویکرد علمی ویژهای در آن شکل گرفت که به «مکتب سامرا» شهرت دارد. این مکتب در تربیت عالمان و مجتهدان، بسیار موفق عمل کرد و افراد بزرگی را به جامعه شیعی معرفی نمود. در این نوشتار، به صورت کوتاه برخی از ویژگیهای مکتب سامرا بیان و چند تن از شخصیتهای بنام آن معرفی شده است.
مختصات آموزشی و فقهی مکتب سامرا
مستندات تاریخی حکایت از این امر دارد که در عصر قاجار، علما و روحانیان ایرانی مقیم عراق اغلب در عتبات عالیات، که شامل چهار شهر نجف، کربلا، کاظمین و سامرا میشد، مقیم بودند. در بین این شهرها، از نظر مرکزیت علوم دینی، شهر نجف و حوزه علمیه آن از اهمیت بیشتری برخوردار بود.[1] بخش عمده شهرت حوزه نجف در این دوران مرهون حضور و تلاش فقهای بزرگی همچون صاحب جواهر (شیخ محمدحسن نجفی)، شیخ جعفر کاشفالغطا و شیخ مرتضی انصاری بود.
شیخ مرتضی انصاری با ابداع شیوه جدیدی در علم اصول و ترویج گرایش به مباحث عقلی و فلسفی سبب تجدید حیات حوزه نجف و پیوستن بسیاری از طلاب و عالمان دینی به این حوزه شد. در این میان، میرزای شیرازی نیز یکی از افرادی بود که در حوزه علمیه نجف از محضر صاحب جواهر، شیخ حسن کاشفالغطا و شیخ انصاری کسب علم کرد.[2] او یکی از سه دانشآموخته در محضر شیخ انصاری بود که گویند شیخ درس را برای آنها بیان میکرد. پس از رحلت شیخ انصاری، با اصرار فقها و مراجع، میرزا به کرسی تدریس و زعامت شیعیان نشست.[3]
میرزا پس از تدبیر بسیار هوشمندانهاش در ماجرای قحطی نجف، در سال 1290-1291ق به سامرا مهاجرت کرد و درآنجا رحل اقامت افکند. با سکونت میرزا در سامرا، کرسی درس وی تشکیل و مکتب سامرا نیز بنیان نهاده شد و سپس در شکل مکانی ـ فکری امتداد یافت.[4] به سخن دیگر، مکتب سامرا نامی است که بر اساس مکان پیدایش این جریان فکری، بر آن گذاشته شده است و افرادی این مکتب را ادامه دادهاند که اگرچه حضور سکونتی در سامرا نداشتهاند، جهتگیریهای فکری ایشان به واسطه روابط علمی و کسب دانش از آن جریان، در آن امتداد بوده است.
این مکتب در حقیقت همان روشی است که میرزای شیرازی با تأثیرپذیری از استادان خویش در تدریس و نگارش فقه و اصول برای خود برگزیده بود و حتی قبل از عزیمت به سامرا، در نجف اشرف بدان روش سلوک مینمود و وجه نامگذاری به مکتب سامرا، صرفا آن است که در دوران هجرت به آن دیار، روش و مکتب یادشده به صورت ویژه خود، ترویج یافته است. از منظر آموزشی، نظام آموزشی مکتب سامرا بر ژرفاندیشی در مسائل و نظریهپردازی، اهمیت تفکر مستقل، آموزش همراه با پژوهش، اهمیت تقریرنویسی و نگارش، استادپروری و تقویت شاگردان استوار بود.[5] افزون بر بخش آموزشی، در تبیین فقهی مکتب سامرا توجه به سیاست و امور اجتماعی، تلاش برای تقریب مذاهب، مبارزه با استعمار، اجرای احکام در دو حوزه احوالات شخصیه و حوزههای اجتماعی و سیاسی با هدف توسعه عدالت و تقویت مسلمانان از اصول اساسی این مکتب بهشمار میآمد.[6]
ورود علما به ساحت سیاست
تا پیش از مهاجرت میرزای شیرازی به سامرا، مراکز علمی جهان اسلام، دانشوران و صاحبنظران، بیتوجه به جهان خارج و تحولات سریع و شتابان، سر در کار خود فرو برده بودند. درسها هیچگاه از حدود بحث الفاظ و تعلیقات بر متون قدیم و مجادله درباره امور احتمالی فراتر نمیرفت و از جهان و کارهای جهان واقعی، از سیاست، جغرافی، ریاضیات و شیمی خبری نبود.[7] حوزه علمیه نجف در زمان میرزا، با وجود داشتن قدمت و پیشینه علمی، با مسائل و تحولات سیاسی ـ اجتماعی و همچنین دانشهای جدید بیگانه بود و چه بسا ورود روحانیان را به این حوزهها، بدعت و آلوده شدن دین به سیاست میدانست.[8] برخلاف حوزه علمیه نجف، در حوزه نوپای میرزای شیرازی در سامرا، افزون بر تدریس معمول دروس حوزوی، فروع سیاسی اسلام و عهدنامه مالک اشتر و نهجالبلاغه نیز مطالعه و تدریس میشد.
یکی از مهمترین دستاوردها و پیامدهای مهاجرت میرزای شیرازی به سامرا، توجه و اهتمام ویژه ایشان به امر سیاست بود که تبلور و تجلی آن در حادثه رژی یا نهضت تنباکو مشاهده میشود. میرزای شیرازی، فعالیت و اعلام موضع سیاسی را هم جزء وظایف فقها میدانست و میتوان مدعی شد در عصر خود علاوه بر زعامت فقهی شیعه، مرجعیتی سیاسی نیز در بین مردم داشت؛ بهطوری که حکم تحریم توتون و تنباکوی ایشان به منظور حفظ عزت مسلمین، از اعتقاد این عالم دینی به لزوم در خدمت گرفتن سیاست برای تحقق اهداف دینی کاملا پرده برداشت. در نهضت تنباکو، وی قدرت چندجانبه مرجعیت شیعه را به همگان نشان داد. این حادثه که از آن با عنوان نقطه عزیمت علما به ساحت سیاست و همچنین به قول کسروی «آغاز بیداری و نخستین تکان در توده ایران»[9] میتوان یاد کرد، از مهمترین حوادثی است که در تاریخ ایران با نام مجتهد بزرگ مکتب سامرا، میرزای شیرازی، عجین شده است و نام آن بلافاصله حضور و فعالیت مؤثر ایشان را به ذهن متبادر مینماید.
از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی دیگر این مجتهد بزرگ میتوان به مواردی مانند «دفاع از شیعیان افغانستان» و «تربیت و اعزام مبلغان ویژه برای مناطق حساس و زیر سلطه مانند هند، کشمیر، افغانستان، قفقاز، عراق و...» اشاره کرد.
دانشآموختگان/ شخصیتهای بنام
در تاریخ ایران شاید در میان علما کمتر کسی را بتوان یافت که به اندازه میرزای شیرازی به پرورش شخصیتهای مؤثر و نامآور در حوزه درس خویش توفیق یافته باشد. شیخ آقابزرگ تهرانی، در کتاب ارزشمند «طبقات اعلام اشیعه نقباء البشر» 372 تن از دانشآموختگان مکتب میرزای شیرازی را همراه شرح حال آنان معرفی کرده که بسیاری از این شاگردان دارای مقام علمی بالا و برخی از مراجع بزرگ و نامآور زمانه خود بودهاند.[10] از جمله شاگردان میرزای شیرازی که سهم بسزایی در رویدادها و تحولات سیاسی ـ اجتماعی زمانه خود داشتهاند، به شخصیتهایی مانند میرزای نایینی، ملامحمدکاظم خراسانی (معروف به آخوند خراسانی)، ملاعبدالله مازندرانی، آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی، آیتالله محمدتقی شیرازی (معروف به میرزای دوم)، شیخ فضلالله نوری، آیتالله سیدحسن مدرس، سیدعبدالحسین لاری، شیخ عبدالکریم حائری، سیدمحمد فشارکی اصفهانی، میرزا محمد ناظمالاسلام کرمانی، سیدعلیاکبر فالاسیری، سیدمحمد بروجردی هاشمی و شیخ محمد ساروی میتوان اشاره کرد.
در این مقال، پرداختن به کارنامه سیاسی ـ مذهبی تکتک افراد نامبرده ممکن نیست، ولی برای نمونه، میرزای نایینی، نویسنده کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله»، در باب مشروعیت مشروطه، تئوریپرداز این جریان است. ملاعبدالله مازندرانی، از حامیان دارالتقریب مصر بود. آخوند خراسانی از پیشقراولان نهضت مشروطه ایران و بیداری است. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم است و شخصیتهای دیگر نیز هرکدام سهمی مؤثر و شایان توجه در مسائل دوران خود داشتهاند. چنین ظرفیت عظیمی از دانشآموختگان، بیتردید سهم بیبدیل میرزای شیرازی را در پرورش نخبگان مذهبی این عصر و در عین حال دستاورد عظیم مهاجرت به سامرا و اقامت در آن شهر را تبیین میکند.
فرجام سخن
مکتب سامرا را میتوان آغازی بر جریان تحول حوزه علمیه شیعه بهشمار آورد؛ حوزهای که چه از نظر شیوه تعلیم و تربیت و چه محتوای آموزشی و پژوهشی مقتضی با زمان حرکت میکند و در آن افرادی رشد میکنند که تاریخ شیعه در سالهای بعد متأثر از آنها خواهد بود؛ زیرا بعد از فوت میرزا حسن شیرازی، حوزه سامرا به دست میرزای دوم، یعنی میرزا محمدتقی شیرازی، رسید و بعد از او به دست شاگردان ایشان مثل سیدمحمد فشارکی و شیخ عبدالکریم حائری؛ این امر در واقع، به این معناست که حوزه علمیه قم به نوعی تداوم مکتب فقهی سامرا بهشمار میآید که چند دهه بعد، پیروان آن، انقلاب اسلامی 1357ش را محقق ساختند.