در هنگامه انقلاب اسلامی محمدرضا پهلوی از هیچ تلاشی برای ماندگاری قدرت خود فروگذاری نکرد. او در آخرین تلاش، بختیار را به نخستوزیری منصوب کرد و شورای سلطنت تشکیل شد، اما امام چگونه این شورا را در بدو تشکیل از کار انداخت؟
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ در هنگامه انقلاب اسلامی محمدرضا پهلوی از هیچ تلاشی جهت ماندگاری قدرت خود فروگذاری نکرد. او در آخرین تلاش، بختیار را به نخستوزیری منصوب کرد و شورای سلطنت تشکیل شد. حامیان سلطنت تلاش میکردند از این طریق به مصالحه با مخالفان برسند. در نوشتار زیر این موضوع مهم بررسی شده است که چگونه امام شورای سلطنت را در بدو تشکیل از کار انداخت.
شورای سلطنت و شکست در بسیج اجتماعی
محمدرضا پهلوی هر چه به روزهای منتهی به انقلاب اسلامی نزدیک میشد نجات خود را نه در اتخاذ هرگونه تصمیم یا موضع قوی بلکه در جلسات مشاوره مستمری که با سفرای آمریکا و انگلستان تشکیل میداد میجست.[1] مرگ دو تن از محارم او، یعنی اسدالله علم و منوچهر اقبال، نیز به سردرگمی شاه افزوده بود. رجوع مکرر محمدرضا پهلوی به سفرای آمریکا و انگلیس نشان میدهد نظامی که بنا نهاده بود تا چه حد وی را از وجود حامیانی که به سخنانشان اعتماد داشته باشد محروم کرده بود. در نهایت نخستوزیر جدید، یعنی بختیار، به منظور انتقال قدرت که نیروهای خواستار اصلاحات و غیرانقلابی بیشتر بدان تمایل داشتند، با شاه مذاکره کرد. در نتیجه محمدرضا پهلوی روز 22 دیماه 1357 موقتا کشور را ترک کرد و به جای خود یک شورای سلطنتی، که بختیار نیز یکی از اعضای آن بود، تشکیل داد.[2] بختیار دستور آزادی همه زندانیهای سیاسی و انحلال ساواک را صادر و شروع کرد به بررسی مجدد تمامی قراردادهای خارجی. او از فروش نفت به اسرائیل و آفریقای جنوبی جلوگیری و اعلام کرد که هزینههای مربوط به بودجه نظامی و کارخانههای اتمی را کاهش چشمگیری خواهد داد، اما هیچکدام از این اقدامات موجب جذب مخالفان در دولت وی نشد. حتی جبهه ملی، که او خود روزی در آن عضویت داشت، اکنون او را به عنوان یک خائن طرد کرده بود.[3] بدینترتیب بسیج اجتماعی مورد نظر شاه و بختیار برای حمایت از شورای سلطنت شکل نگرفت.
امام خمینی و استراتژی رویارویی
شتاب گرفتنِ مبارزه مردم با حکومت، نویدبخش پیروزی نهضت اسلامی بود و در پیش گرفتن تدابیری برای اداره جامعه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران را ضرورت میبخشید. امام خمینی لزوم تشکیل نهادی را که ادارهکننده امور باشد بهتر احساس کرد و زمانی که در پاریس بود در ملاقات با نیروهای انقلابی درباره چگونگی اداره مبارزه سیاسی داخل کشور و تشکیل گروههایی برای آینده نهضت اسلامی، که دورنمای پیروزی آن روشن بود، با آنان گفتوگو کرد. فعالان انقلاب در داخل کشور نیز ضرورت تشکیل شورا و نهادی متشکل از نیروهای انقلاب را برای گسترش نهضت و هدایت آن احساس کردند. نخستین نهاد برآمده از قیام مردم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی که به دستور امام خمینی برای ساماندهی امور انقلاب، بهویژه با توجه به تعطیلی بسیاری از دستگاههای رسمی ـ اداری تأسیس شد، شورای انقلاب بود.[4]
اعضای شورای انقلاب
شورای انقلاب برای مقابله با اقدامات بهظاهر آشتیجویانه عوامل حکومت و طرفداران سلطنت برای مهار بحران ایجادشده در رژیم و سوق دادنِ افکار عمومی به سمت برخی حرکتهای انحرافی تشکیل شد. همزمان با فعالیتهای آن، بختیار نیز بر فعالیتهای خود افزود. مقابله با اینگونه حرکتها ضروری و مستلزم ائتلاف، اتحاد و سازماندهی نیروهای مبارز به رهبری امام خمینی و تشکیل بجای نهادهایی مانند شورای انقلاب بود.[5] شورای انقلاب را باید نهادی کلیدی برای پیشبرد استراتژی رویارویی امام خمینی در نظر گرفت که در دوران انتقال قدرت از شاهنشاهی به جمهوری اسلامی تشکیل شد. شورایی که امام خمینی فرمان به تشکیل آن داد مسئولیتهای گستردهای داشت که شامل تصمیمگیری در مسائل امنیتی و سیاسی برای دوران انتقال قدرت، تشکیل دولت موقت، تدوین قانون اساسی و تنظیم انتخابات بود. این شورا در کنار رهبر اسلامی و دیگر نهادهای انقلابی، سهم بهسزایی در تشکیل ساختارهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران داشت.[6] بدینترتیب استراتژی رویارویی امام خمینی، یعنی تشکیل نهادی در برابر قدرت بختیار، از اصلیترین عوامل ناکارآمدی شورای سلطنت بود.
جامعه و انتخابِ قدرت ماندگار
همانطور که گفته شد تشکیل شورای سلطنت با دستور محمدرضا پهلوی و شورای انقلاب به دستور امام خمینی دو نهادی بودند که هر کدام تلاش میکردند تا زمان و قدرت را به نفع خود مدیریت کنند. در حقیقت قدرت دوگانه تشکیل شد و آمریکا به شورای سلطنت امید بسته بود، اما جامعه ایران دیگری را برگزید. در یک صبح وقتی هایزر به محل کار خود میرفت و چشمانش را به روزنامههای صبح تهران دوخت بود، با خبری شوکهکننده روبهرو شد: تهرانی از شورای سلطنت استعفا کرد. البته هایزر هنوز امید داشت که ارتش از بختیار حمایت کند. او از این خشنود بود که قرهباغی با صدور بیانیه «سِفت و محکمی»، نیروهای مسلح را پشت سر بختیار قرار داده و گفته است که بههیچوجه کودتایی در کار نیست.[7] قرهباغی در این بیانیه هشدار داده بود که اگرچه تا الان افسران به سربازان خود دستور دادهاند در این موقعیت از خود صبر و بُردباری نشان دهند، اما از حالا به بعد چنین اعمالی تحمل نخواهد شد. هایزر از انتخاب جامعه ایران هراس داشت؛ چرا که رئیس شورای سلطنت استعفا داده بود و هر لحظه امکان داشت که جامعه با صدایی رسا نیازمندی ایران به امام خمینی و شورای متشکل از یاران ایشان را فریاد بزند. بختیار مرتبا به مرکز ستاد میرفت و با فرماندهان و افسران ارشد ملاقات میکرد.[8]
جلالالدین تهرانی و اردشیر زاهدی
شماره آرشیو: 1979-115ز
در نزد آمریکاییها اگرچه رئیس شورای سلطنت برای ملاقات با امام خمینی استعفا داد، قرهباغی خود را بهعنوان رهبرِ نیروهای مسلح نمایش داده بود و به نیروهای نظامی کمک میکرد تا متحد شوند و شجاعت خود را حفظ کنند و این خشنودی بزرگ ناامیدی آنها از شورای سلطنت را تحملپذیر کرده بود، اما هایزر از نفوذ امام در افکار عمومی غافل بود. نیروهای مسلح کشور هنگامِ درخواستِ امام برای اولینبار بهعنوان فرماندهی کل مبنی بر حفظ انتظامات جواب مثبت دادند.[9] بعضی از امیران ارتش برای حفظ جان خویش وارد مذاکره شدند و بختیار را رها کردند. یکی از آنها حسین فردوست بود؛ رفیق دوران کودکی محمدرضا پهلوی که از دیپلماتهای آمریکایی خواست پیروزی انقلاب را به رسمیت بشناسند. سولیوان متعاقبا با ریشخند و تمسخر گزارش داد: «فردوست سوار بر موج شد»؛ غافل از اینکه جامعه ایران به فرمان امام خمینی عمل میکرد.[10]
بختیار و برخی از افراد نزدیک به او گمان میکردند که با یاری شورای سلطنت و سر دادنِ وعدههای فراوان میتوانند کنترل سیاست ایران را بهدست گیرند. این در حالی بود که پیروان امام خمینی برای بازگشت ایشان از پاریس غریو شادی سر میدادند. بختیار ابتدا با بستن فرودگاه تهران جلوی این کار را گرفت، اما خیلی زود مجبور شد تصمیم خود را تغییر دهد و فرودگاه را باز کند که در نتیجه آن، در 12 بهمن امام خمینی در میان خوشامد انبوه مردم ایران به کشور مراجعت کرد. چهار روز بعد امام خمینی مهدی بازرگان را به عنوان نخستوزیر واقعی کشور منصوب کرد. همین اقدام به ایجاد وضعی منجر شد که در بعضی از انقلابهای دیگر به نام قدرت دوگانه موسوم است. چند روزی امور در حال تعلیق بود. در حقیقت شاهی که پایداری و ماندگاری خود را در کشورهای خارجی میجست نمیتوانست به شورای سلطنت امید بندد[11] و فروپاشی همه ارکان نظام سابق و انتخاب درست جامعه ایران آغازگر تاریخ متفاوت ایران شد.
فشرده سخن
شورای سلطنت به عنوان یک نهاد مشاورهای با هدف ماندگاری سلطنت تشکیل شد و اعضای آن از طرف محمدرضا پهلوی انتخاب شدند. این شورا مسئولیتهایی مانند مشاوره در امور سیاسی و اجرایی را به عهده داشت تا از این طریق بتواند به حفظ نظام سیاسی کمک کند. به علت شرایط آشفته سیاسی و اجتماعی در آن زمان و ناپایداری فضا، حکومت بختیار توان اجرایی نداشت و بسیج اجتماعی در حمایت از او شکل نگرفت. امام خمینی برای مقابله با بختیار و حامیان سلطنت بلافاصله نهاد شورای انقلاب را تشکیل داد تا به مقابله با اقدامات ضدانقلابی بختیار بپردازد. فروپاشی سلطنت و ناکارآمدی شورای سلطنت نتیجه هوشیاری امام خمینی و اتخاذ استراتژی ایجاد قدرت دوگانه بود. در نتیجه جامعه مشخص کرد که کدام قدرت برتری دارد و آن چیز جز قدرت اسلام که امام خمینی بر آن تأکید داشت، نبود. شورای انقلاب سهم بسیاری در ایجاد و تنظیم ساختارهای سیاسی به منظور ثبات جمهوری اسلامی داشت.
پینوشتها:
[1]. مهران کامروا، انقلاب ایران: ریشههای ناآرامی و شورش، ترجمه مصطفی مهرآیین، تهران، کرگدن، 1398، صص 42-45.
[2]. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال، تهران، نشر نی، چ سوم، 1365، صص 169-175.
[3]. حبیب لاجوردی، خاطرات شاپور بختیار (نخستوزیر ایران (1357))، تهران، نشر زیبا، 1380، صص 80-92.
[4]. داود قاسمپور، دانشنامه جهان اسلام: ش، شرقشناسی - شهادت (1)، ج 27، تهران، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، 1399، صص 706-707.
[5]. غلامرضا بهداروندیانی و جواد منصوری، تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی (از پیروزی انقلاب تا تصرف سفارت آمریکا)، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398، صص 67-68.
[6]. مجید سائلیکردهده، شورای انقلاب اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 33-40.
[7]. رابرت هایزر، مأموریت مخفی در تهران (خاطرات ژنرال هایزر)، ترجمه دکتر سیدمحمدحسین عادلی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چ چهارم، 1376، ص 296.
[8]. ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، انتشارات هفته، 1361، ص 168.
[9]. حسن روحانی، خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین دکتر حسن روحانی؛ انقلاب اسلامی (1341-1357)، ج 1، تهران، چ پنجم، 1391، ص 462.
[10]. خاویر گرِرو، دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، کتاب پارسه، 1397، ص 301.
[11]. غلامرضا بهداروندیانی و جواد منصوری، همان، صص 70-86.