امام خمینی(ره) پس از بازگشت به کشور در 12 بهمن 1357، مدرسه رفاه را بهعنوان اولین اقامت خود در نظر گرفتند، اما چرا از روز 13 بهمنماه مدرسه علوی بهعنوان دومین محل اقامت امام در نظر گرفته شد؟
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره) پس از چند سال تبعید و دوری از کشور سرانجام در روز 12 بهمن 1357 به کشور بازگشتند و پس از سخنرانی تأثیرگذار خود در بهشتزهرای تهران، مدرسه رفاه را بهعنوان اولین اقامت خود در نظر گرفتند، اما بنا بر برخی ملاحظات سیاسی و امنیتی صلاح بر این شد که از روز 13 بهمنماه مدرسه علوی بهعنوان دومین محل اقامت امام در نظر گرفته شود. جستار اصلی این پژوهش درباره چرایی اهمیت مدرسه و انتخاب آن است.
مدرسه رفاه و مدرسه علوی؛ نجات امام از دست نهضتیها
امام خمینی(ره) پس از ورود به ایران در 12 بهمن 1357، و سخنرانی تاریخیشان در بهشتزهرای تهران، به مدرسه رفاه که پیش از این توسط کمیته استقبال برای استقرار ایشان در نظر گرفته بودند، منتقل شدند. اما اینکه چرا امام نهاد «مدرسه» را بهعنوان محل اقامت خود انتخاب کردند، مسئله هدایت، تعلیم، آموزش و درمجموع «نماد» الگوگذاری را بهمثابه ارجاع مستقیم به ارزشها، به ذهن متبادر میسازد. اما از جهت دیگر، حضور نهضت آزادی و حلقه اعضای آن، که غالبا به لحاظ سیاسی در جناح لیبرال قرار داشتند، صفبندیهای موجود را بهصورت روشن و شفاف بهوجود آورد؛ چراکه اگر امام در همان محلی که این گروه حضور داشت، اقامت میکردند نمیتوانستند از پیامدهای بعدی سیاسی، اجتماعی، و مذهبی اجتناب کنند و مسئله پاسخگویی و مسئولیتپذیری بسیار دشوار و دور از دسترس قرار میگرفت. از طرف دیگر، حضور امام وزن و مشروعیت نهضتیها را افزایش میداد و این مسئله برای رهبر انقلاب، که مدیریت گروهها و هدایت آنها را به عهده دارد، زیانبخش بود.
بدین خاطر، شهید مطهری پیش از همه و با بصیرت سیاسی که در او وجود داشت تغییر اقامت امام را از مدرسه رفاه، به «مدرسه علوی» هموار کرد. در خاطرات آیتالله مهدوی کنی آمده است: «بعد که خدمت آقای مطهری رفتیم ایشان فرمودند من احساس کردم اینها [نهضتیها] دارند امام را دوره میکنند... ازاینرو خواستم که رابطه امام را از اینها قطع کنم و امام به اینها وابسته نشوند که این برای انقلاب مضر است».[1] حمید نقاشیان، که خود در آن زمان شاهد و ناظر وقایع بود، در خاطراتش ماجرای انتقال امام به مدرسه علوی را اینگونه روایت کرده است: «آقایان مطهری و منتظری به محل استراحت امام آمدند و پیش از اجازه ورود به نقاشیان گفتند که ما میخواهیم خطرات اقامت امام را نسبت به محوریت نهضت آزادی و جبهه ملی گوشزد کنیم؛ چراکه این مخاطرات ممکن است گریبانگیر انقلاب و امام و این جایگاه شود. پس از این دیدار، امام متقاعد شدند که تغییر اقامت هیچ مانعی ندارد و فرایند آن به روز سیزدهم موکول شد».[2]
تابلویی که مسیر مدرسه علوی تهران را به مشتاقان امام خمینی نشان میدهد (بهمن 1357)
مدرسه علوی؛ بذرهای اولیه نهاد انقلاب اسلامی
فرایند انتقال امام خمینی در تاریخ شفاهی و از زبان شاهدان تاریخ بهویژه متصدیان کمیته استقبال امام بدین گونه توضیح داده شده است: آنها میگویند این انتقال بهصورت ساده و بهدوراز تکلفات امنیتی انجام شد. ساعت 7 صبح روز 13 بهمنماه 1357، آقای ناطق نوری با ماشین پیکان آبی از درب پایین مدرسه رفاه آمدند داخل راهروی سمت چپی مدرسه رفاه و حضرت امام را سوار اتومبیل کردند و مستقیم رفتند به مدرسه علوی، که اساسا دیگر آنجا شد محل کمیته استقبال رسمی حضرت امام و دیدارها از روز سیزدهم ساعت 7 و 8 آغاز شد. یکی از مزیتهای مدرسه علوی جانمایی آن و بهویژه از لحاظ دیدارهای عمومی، نسبت به مدرسه رفاه بود. مدرسه علوی دو مجموعه بود و یک در ورودی از خیابان ایران داشت و یک در خروجی بهطرف مدرسه رفاه و به همین دلیل مردم بهراحتی میتوانستند از یک در وارد شوند و امام را زیارت کنند و از در خروجی خارج شوند تا دسته دیگر بیاید. رفیقدوست میگوید: «بنابر این شرایط، امام را در دفتر مدرسه مستقر کردیم. این دفتر سرسرایی داشت که امام به آنجا میآمد و به ابراز احساسات مردم پاسخ میگفت و اگر سخنرانی داشت، سخنرانی میکرد».[3]
امام خمینی در دیدار عمومی با مردم در مدرسه علوی تهران (بهمن 1357)
الف) مدرسه علوی؛ حضور نظامیان و اولین اسلحهخانه بعد انقلاب
ازجمله افرادی که به دیدار امام میآمدند، سربازان بودند. فرار سربازان از پادگانها، پس از تسریع شدن حرکت انقلاب، شدت گرفت و در آستانه آمدن امام به ایران شدیدتر از همیشه شده بود. وقتی امام آمدند، هر روز صدها سرباز، تمام وسایل سربازیشان را مانند تفنگ، ، قمقمه و... با خود میآوردند و تحویل میدادند. رفیقدوست میگوید: «آن روزها، ما برای اینکه وسایل را تحویل بگیریم در مدرسه رفاه چادری زدیم و این چادر بهاصطلاح اولین اسلحهخانه بعد از انقلاب شد. سپس با زیاد شدن وسایل تحویلی، اتاقی را در مدرسه علوی به این کار اختصاص دادیم».[4] به علاوه، در همان روزهای اولیه حضور امام، یوسف کلاهدوز به محل آمد و خود را افسر ارتش معرفی کرد و گفت: «ما با شما هستیم و اگر شما اطلاعات یا راهنمایی میخواهید بگویید».[5] رفیقدوست میگوید: «بیشتر اطلاعات مربوط به ارتش را ما از این شهید بزرگوار و دیگر همرزمانش گرفتیم تا اینکه با تلاش این بزرگواران، نیروی هوایی در روز هجدهم [نوزدهم] بهمنماه برای بیعت با امام به مدرسه علوی آمدند. بنا بر درخواست یکی از نظامیان، فیلمبرداری از پشت سر انجام گرفت. احتمالا این درخواست به دلیل هراس از رژیم بود؛ چون بدنه ارتش تسلیم نشده بود و احتمال آزار آنان (نیروی هوایی) بود».[6] با هوشیاری رفیقدوست، عکس و تصویر بیعت نظامیان با امام از پشت سر و با لباس نظامی انجام شد و این حادثه به سرکردگان رژیم ثابت کرد که دیگر امیدی به بقا نیست.
ب) حُکم تشکیل دولت موقت مهندس بازرگان در مدرسه علوی؛ بنای عینی دولت موقت
با تسریع جریان انقلاب و روند سازماندهی اولیه امور انقلابی، نیاز به وجود «دولت»، که یکی از اساسیترین اجزای لازم حکومترانی، برقراری وحدت و همبستگی است، احساس میشد. امام خمینی(ره) بارها در سخنرانیهای خویش با اشاره به بخشنامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر و دستورهای پیغمبر(ص) و دستورهای امام(ع) در جنگها و سیاسات، بر لزوم همبستگی دین و سیاست و تعیین حکومت، استاندار، فرماندار، و قواعد ارتش تأکید کردهاند؛[7] ازاینرو، همزمان که جمهورِ مردم را به حضور آگاهانه در کف خیابان برای از بین بردن بنیاد فساد سلطنتی، که جز حشاشهای، چیز مختصری از آن باقی نمانده بود (منظور دولت شاپور بختیار)، تشویق میکردند، وجه ایجابی یک حکومت اسلامی را نیز از یاد نبرده بودند و بدان اشاره میکردند؛ بنابراین، طی حُکمی در تاریخ 15 بهمنماه 1357، مهدی بازرگان را مأمور تشکیل دولت موقت کردند.
امام خمینی در مراسم انتصاب مهدی بازرگان به نخستوزیری دولت موقت انقلاب اسلامی،
در سالن آمفیتئاتر مدرسه علوی تهران (15 بهمن 1357)
امام خمینی در این حُکم «بازرگان را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص [بازرگان در آن مقطع رهبر نهضت آزادی ایران بود]، که بنا بر پیشنهاد شورای انقلاب صورت گرفته بود، مأمور به تشکیل دولت موقت، فرایند برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی نمود».[8] امام پس از این انتصاب و با اعلام کردن اینکه رژیم سلطنتی از همان کودتای رضاخانی غیرقانونی بوده است در جمع بیش از چهارصد تن از خبرنگاران داخلی و خارجی افزودند: «دولت موقت واجبالاتّباع است. ملت باید از او [دولت بازرگان] اتّباع کند؛ [چراکه] یک حکومت عادی نیست، یک حکومت شرعی است؛ باید از او اتّباع کنند. مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام علیه شرع است».[9] بنابراین، برای اولین بار در چهارچوب فقه سیاسی امام خمینی، هرگونه قیام علیه حکومت جدید، قیام علیه خدا بهشمار میآمد و قیام علیه خدا نوعی کفر محسوب میشد. از سوی دیگر، امام مبنای حاکمیت را ولایتی که از طرف شارع مقدس برخوردار است، قرار میدهد تا حکومت توأمان وجه شرعی و سیاسی خود را حفظ کند.
ب) مدرسه علوی و رهبریت انقلاب؛ فرمان شکستن حکومتنظامی
رژیم پس از مشاهده دولت موقت، وقتی هجوم مردم و نیز بیعت نیروی هوایی با امام خمینی را مشاهده کرد، با اعلام حکومتنظامی آخرین تیر ترکش خود را رها نمود. این اتفاق در 21 بهمن 1357 رخ داد. هنگامیکه حدود ساعت 12 از رادیو اخبار پخش میشد، یکباره اعلام شد که دولت از ساعت 16:30، حکومتنظامی اعلام میکند و کسی حق ندارد از این ساعت از منزل بیرون بیاید. رفیقدوست، که شاهد اولیه این لحظات تاریخی است، میگوید: «در این لحظه بحث مفصلی شکل گرفت تا اینکه مرحوم شیخ حسن صانعی داخل اتاق امام رفتند و بعد از اندکی بیرون آمدند و گفتند که امام فرموده حکومتنظامی را رعایت نکنید».[10] ازاینرو، مخالفت با رژیم سلطنتی به آخرین مرحله خود نزدیک شد و سرانجام در روز 22 بهمن 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
زندهیاد آیتالله حاج شیخ حسن صانعی در کنار امام خمینی (مدرسه علوی تهران؛ بهمن 1357)
نتیجهگیری
در روزهای 13 بهمنماه تا 9 اسفند سال 1357، علاوه بر اینکه بذرهای اولیه یک نهادهای انقلابی در مدرسه علوی جوانه زد، این مدرسه در راستای سازههای مفهومی سیاسی، نظامی، فرهنگی قرار گرفت و از کارکرد تعیینکنندهای در مسیر تشکیل حکومت اسلامی برخوردار شد. درواقع، امام خمینی در مدرسه علوی پایههای اولیه جمهوریت و اسلامیت را پیریزی کردند و با تشکیل دولت موقت، رژیم سلطنتی را به قعر تاریخ فرو فرستادند.
پینوشتها:
[1] . خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تدوین غلامرضا خواجه سروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ سوم، 1396، صص 196-197.
[2] . اکبر قاسملو و معصومه آقاجانپور، تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393، ص 165.
[3] . محسن رفیقدوست، خاطرات محسن رفیقدوست، تدوین داوود قاسمپور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 148-149.