با بازسازی حوزه قدیم و تأسیس حوزه جدید، مرحوم حائری با بسیاری از شاگردانش ازجمله امام خمینی(ره)، که در آن هنگام بیستساله بود، رهسپار قم شد و حوزه علاوه بر پرورش و تربیت طلاب مستعد علوم دینی، یکی از مهمترین ارکان واکنش علما در مقابل سیاستهای رضاشاه گردید. یکی از این اقدامات صورتبندی ایدئولوژیک طرح حکومت اسلامی در برابر حکومت پادشاهی و دیکتاتوری رضاشاهی بود
به گزارش روابط عمومیپژوهشکدهتاریخ معاصر؛ یکی از مسائل بسیار مهم برای روحانیت، ایجاد تحولات فرهنگی و کنشهای سیاسی در سطح کشور و همچنین تعاملات و تقابلات اجتماعی آن در برابر قدرت سیاسی است که در این راستا این قشر را ناگزیر از برخورد با نظام حاکم میکند. با تأسیس حوزه علمیه قم و همزمان مشی تجددگرایانه رضاشاه، محدودیتهایی بر نهاد آموزشی، فکری و سیاسی جامعه، و بهویژه حوزه تحمیل شد، اما با پایان یافتن دوره استبداد رضاشاهی و آغاز حیات سیاسی جدید، حوزه کوشید با طرح دولت دینی و تأمل در دانش سنتی، به بازسازی نظریه حکومت اسلامی، مشارکت و تأثیرگزاری در سیاست اقدام کند. بنابراین، اگر کوشش مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی و مقاومت فرهنگی او جهت حفظ کیان حوزه علمیه نبود، اصل و اساس اسلام در معرض خطر قرار داده میشد و راه برای سکولاریسم و آثار غیردینی فراهم میشد؛ ازاینرو، این جستار بر آن است نخست اهمیت تأسیس حوزه علمیه قم را در دوره رضاشاه نشان و سپس به این پرسش پاسخ دهد که تأسیس حوزه چه آثار سیاسی و فرهنگی داشت؟
تاریخچه حوزه علمیه
پیش از تأسیس حوزه علمیه قم، حوزه علمیه اراک از شهرت و رونق بسیار برخوردار بود. هنگامیکه آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از شاگردان میرزا حسن شیرازی، در سال 1318ق نجف را به مقصد اراک ترک گفت و حوزه علمیه اراک را پایهگذاری کرد، زمینه و رشد حوزه جهت فراگیری علوم دینی احساس شد. بنابراین، بار دیگر هنگامیکه به دعوت مردم اراک به آن شهر بازگشت، ریاست حوزه علمیه آن دیار را در اختیار گرفت. شهرت حوزه اراک سبب شده بود طلاب شهرهای اطراف برای ادامه تحصیل، به این حوزه روی آورند.[1] آیتالله حائری در رجب سال 1340ق/ فروردین 1301ش، به درخواست علمای قم به آن شهر هجرت و حوزه علمیه آن شهر را تأسیس کرد.[2]
قم یکی از اولین مراکز علمی شیعه بود و مدارس آن شهرت زیادی داشت، اما با گذشت زمان این مدارس بدون استفاده مانده و تخریب شده بودند و صرفا جنبه زیارتی شهر باقی مانده بود. ازآنجاکه آیتالله بافقی آشنایی و دوستی دیرینهای با آیتالله حائری یزدی داشت، اصرار و تلاش فراوانی در این راه نمود تا ایشان را راغب به ماندن کند. او گوشزد و تأکید نمود که چرا باید مراکز علوم دینی، که زمانی محل تحصیل و تدریس علمای بزرگی چون میرزای قمی، ملافیض کاشانی، فیاض لاهیجی و صدرالمتألهین بوده است، اکنون به حالت تخریب درآید و آثاری از آن مدارس علمی وجود نداشته باشد؟! مرحوم حائری به قرآن استخاره نمود و آیه 93 سوره یوسف آمد که «این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا میشود و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید». بنابراین، در شهر قم ماند و بنای تأثیرگذارترین نهاد غیردولتی را در راه اعتلای علم و دانش اسلام برعهده گرفت.
آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری
هنگام اقامه نماز عید فطر در صحن حضرت معصومه(س) در قم
بدینترتیب، با بازسازی حوزه قدیم و تأسیس حوزه جدید، مرحوم حائری با بسیاری از شاگردانش ازجمله امام خمینی(ره)، که در آن هنگام بیستساله بود، رهسپار قم شد و حوزه علاوه بر پرورش و تربیت طلاب مستعد علوم دینی، یکی از مهمترین ارکان واکنش علما در مقابل سیاستهای رضاشاه گردید. یکی از این اقدامات صورتبندی ایدئولوژیک طرح حکومت اسلامی در برابر حکومت پادشاهی و دیکتاتوری رضاشاهی بود.
حیات سیاسی؛ مخالفت با دیکتاتوری سلطنت و صورتبندی طرح حکومت اسلامی
تأسیس حوزه علمیه قم مصادف شد با «هیاهوی سردار سپه و ندای جمهوریتخواهی و تلگرافهایی که از سراسر کشور در پشتیبانی از او در برقراری حکومت جمهوری ارسال میشد. رضاخان وانمود میکرد که بیطرف است، اما حضور فعال ارتش در اردوی جمهوریخواهان آشکار بود».[3] مقاومت زیرکانه مرحوم مدرس و شکست مفتضحانه رضاخان باعث شد داستان جمهوری فروکش کند و داستان تغییر سلطنت و به دست گرفتن قدرت، بلند شود. از آنطرف، در 13 تیرماه 1302ش، متجاوز از سی تن از علمای بینالنهرین به ایران تبعید شدند که دو نفر از آنها صاحب مرجعیت بودند: مرحوم آقا میرزا حسین نائینی و مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانی. دو مرجع یادشده، در قم میهمان حاج شیخ عبدالکریم یزدی بودند.
بعد از قضایای جمهوری، رضاخان تصمیم گرفت نظر مساعد علما و مجتهدان را درباره حاکمیت جدید کسب کند و به همین خاطر اراده بر آن شد که به خانه مرحوم حائری برود و گفتوگو را آغاز کند. مهدی حائری در خاطرات خود آورده است: «مرحوم پدر گفته بودند ما قبل از اینکه رضاخان بیاید در منزل ما و سهنفری راجع به این مسئله پادشاهی و جمهوری با او صحبت کنیم، بایستی که مطالبی که میخواهیم بگوییم قبلا هر سه آگاه باشیم که چه میخواهیم بگوییم».[4] او در ادامه افزوده است: «حتما او از ما میخواهد که تأییدش کنیم و آنوقت ما باید ببینیم در مقابل این استدعا و در مقابل این تقاضا چه جوابی به او بگوییم».[5] تصمیم بر آن میشود که به رضاخان بگویند اگر بخواهد دیکتاتوری کند یا یکهتاز شود، چه ریاستجمهوری باشد، چه پادشاهی، مخالفاند.[6] بنابراین، مراجع مهم علمای شیعه و مؤسس حوزه علمیه، جمهوریت مردم را که بر محوریت «حق» قرار دارد، در مقابل دیکتاتوری و مظاهر خودرأیی ــ که نه مسئولیت سیاسی دارد و نه به کسی و نهادی پاسخگوست ــ قرار میدهند.[7]
حیات فرهنگی
سیاستهای ضد دینی و فرهنگی رضاشاه، اعم از کشف حجاب، سبک لباس و مداخله در حوزه قم، فضای نامناسبی را برای دینداران ایجاد کرده بود؛ ازهمینرو سبب واکنشهایی از سوی آنها شد. یکی از این واکنشها، یا به زبان صحیح ادای فریضه «امر به معروف و نهی از منکر»، از آن آیتالله محمدتقی بافقی بود. ایشان در نوروز 1307ش، هنگامیکه عصمتالملوک دولتشاهی، همسر رضاشاه، و چند تن از اعضای خانوادهاش بدون حجاب در حرم حاضر شدند، به آنها تذکر داد که اگر مسلمان هستید، حجاب واجب است، و اگر هم مسلمان نیستید، حضور شما در حرم صحیح نیست.[8] رضاشاه، که با تلگراف مأمورانش از این ماجرا باخبر شده بود، به قم آمد و شخصا فقیه عالیقدر را به باد ضرب و شتم گرفت؛ افزون بر این، مصوبهای تنظیم کرد تا اگر از طرف وعاظ و علما علنا اظهارات بیرویه صورت گیرد، مرتکب را فورا تعقیب کنند.[9] اما اینگونه اقدامات نهتنها حوزه و آیتالله بافقی را ساکت نکرد، بلکه این فریضه را بر هر فرد مسلمانی واجب و اعلام نمود که هیچکس و هیچ نهادی حق ندارد از اجرای آن جلوگیری کند.
علاوه بر این، قبل از واقعه گوهرشاد، کشف حجاب دوشیزگان شیرازی و پایکوبی آنان، که همراه با ارکستر و آهنگ بود، واکنش حوزه علمیه قم، مشهد و تبریز را برانگیخت. سیدحسامالدین فالی [فال اسیری]، از علما و روحانیان متنفذ شیراز، ضمن اعتراض شدید، این عمل را تقبیح کرد،[10] اما مهمتر از آن، فشار میرزا مهدی بروجردی، مدیریت حوزه علمیه و واکنش مرحوم حائری است که در 11 تیر 1314ش، نسبت به کشف حجاب علنی صورت گرفت. مرحوم حائری تلگراف معروف خود را به شخص رضاشاه ارسال کرد. ایشان در این تلگراف آورده بود: «اوضاع حاضره که برخلاف قوانین شرع مقدّس و مذهب جعفری علیهالسلام است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است... حتم و لازم است که جلوگیری فرمایید».[11] نامه ارسالی از سوی متولی حوزه، هنوز در چهارچوب موضع ارشادی بود. نگرانیهایی از این نوع به دنبال این بود که اهمیت و فوریت دیانت، حفظ کیان اسلام و خنثی نمودن دسیسه دشمنان داخلی و اسلامیت را گوشزد کند تا حکومت ملت دینپرست ایران را به مزداپرستی و هزاره فردوسی رهنمود ننماید.
آیتالله سیدحسامالدین فالاسیری
نتیجه
حوزه علمیه قم، در نبود احزاب و نهادهای نظارتی مؤثر مردمی، نقش ضربهگیر را در مقابل تهاجمات سیاسی و فرهنگی دستگاه رضاخان برعهده گرفت و نقش حوزه را نه صرفا محدود به کارکرد دینی، بلکه ساختاری اجتماعی در حوزه عمومی مطرح کرد.
پینوشتها:
[1]. علی شیرخانی و عباس زارع، تحولات حوزه علمیه قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 31.
[2]. محمدحسن رجبی، زندگینامهی سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 115.
[3]. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران؛ از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، چ چهارم، 1373، ص 132.
[4]. خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، نادر، چ سوم، 1387، ص 19.
[7]. محمدحسن آصف، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 223.
[8]. روحالله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع تا تشکیل حوزه علمیه قم (مقدمهای بر تاریخ انقلاب اسلامی)، کتاب اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 451.
[10]. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران؛ استمرار دیکتاتوری پهلوی، ج 6، تهران، نشر ناشر، چ چهارم، 1374، ص 281.
[11]. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 37.