به مناسبت سالمرگ محمدرضا پهلوی؛

چرا شاه بیماری خود را از اطرافیان پنهان می‌کرد؟

داروهایی که شاه مصرف می‌کرد به شدت بر بنیه جسمی او تأثیر گذاشته بود و باعث شده بود تا روحیه و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. به‌گونه‌ای که در سخنرانی و مصاحبه‌هایی که بعد از آن داشت، هرگاه از مرگ صحبت می‌کرد، صدایش به لرزه می‌افتاد و به صورت زمزمه صحبتهای خود را ادا می‌کرد.
چرا شاه بیماری خود را از اطرافیان پنهان می‌کرد؟

شاه در سال 59 بر اثر بیماری سرطان درگذشت. بیماری شاه چندین سال پیش از انقلاب توسط پزشک مخصوص او دکتر ایادی و پیگیریهای صورت گرفته در فرانسه تشخیص داده شد؛ اما بر اساس مصلحت ایادی تا سال 56 تمام واقعیات به شاه گفته نشد. شاه می‌دانست به بیماری خطرناکی مبتلا شده است؛ اما از جزئیات آن چیزی نمی‌دانست. علاوه بر این، هیچ‌یک از دوستان و نزدیکان شاه نیز از بیماری او اطلاع نداشتند. طبق برخی از منابع موجود، خود شاه هم بعد از اطلاع از نشانه‌های بیماری خود، تأکید و اصرار خاصی در مخفی ماندن آن از دیگران داشت. این موضوع متأثر از دیدگاه خاص خود شاه بود و ریشه در عوامل مختلفی داشت. با این مقدمه در ادامه به بررسی این پرسش پرداخته می‌شود که علت اصرار شاه در مخفی ماندن بیماریش از دیگران چه بود و آیا در صورت مرگ شاه، پیش از پیروزی انقلاب، چقدر شاه، دربار و جامعه آماده انتقال حکومت بودند؟
 
سابقه ضعف و بیماری در محمدرضاشاه
محمدرضاشاه پهلوی از همان دوران کودکی با ضعف جسمی و بیماریهایی مواجه بود. مادرش تاج‌الملوک در خاطرات خود به ضعف جسمی او اشاره کرده و گفته است که محمدرضا از نظر هیکل و قدرت از بچه‌های همسن و سال خود ضعیف‌تر به نظر می‌آمد.1 علاوه بر این، شاه به گفته خودش در دوران کودکی به بیماری حصبه نیز دچار شد تا جایی که زندگی او را با تهدید جدی مواجه ساخت. «هر یک از این بیماریها ولیعهد را تا آستانه‌ مرگ پیش برد و باعث هراس و نگرانی خانواده‌ سلطنتی و وحشت خودش شد. در مدت ابتلا به بیماری حصبه، ولیعهد هفته‌ها با مرگ دست به گریبان بود. بعدها شاه ادعا کرد که بهبود غیرمنتظره‌ او در اثر مداخله‌ نیروهای ناشناخته‌ آسمانی بود!».2 درواقع نجات شاه از این بیماریها باعث شد وی تا حدودی در مورد خود دچار توهم گردد. شاه در تشریح این موضوع در مصاحبه‌ها و نوشته‌های مختلف، به باورهای مذهبی و ماورایی اشاره کرده و علت نجات خود را ناشی از برخی الهامات غیبی دانسته است. او به «نجات یافتنش از خطرات زمینی باور داشت».3 موضوعی که بعدها در زمان ابتلای وی به بیماری سرطان، باعث شد تا اعتماد به نفس خود را که ریشه در مسائل روانی داشت، تا حدود زیادی از دست بدهد.  
 
 ابتلای شاه به بیماری سرطان در دهه 50
شاه در اوایل سال 1353 با نشانه‌هایی از بیماری مواجه شد. وی در آن سال در تعطیلات نوروزی در کیش بود که توسط دکتر ایادی پزشک مخصوص شاه، متوجه بیماری خود می‌شود. بعد از آن دکتر ایادی از پرفسور برنار فرانسوی، متخصص خون دعوت کرد تا برای معاینه شاه به ایران سفر کند. در نهایت طبق معاینات صورت گرفته و آزمایشهای انجام شده، مشخص شد که شاه به نوعی از سرطان لنفاوی مبتلا شده است. برخی معتقدند شاه همان موقع متوجه نوع بیماری خود شده بود و کاملاً از آن آگاه بود و همین موضوع تأثیر زیادی بر روحیه شاه و اراده او در اداره کشور  و مملکت گذاشت. بر این اساس داروهایی که مصرف می‌کرد به شدت بر بنیه جسمی او تأثیر گذاشته بود و باعث شده بود تا شاه روحیه و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. به گونه‌ای که در سخنرانی و مصاحبه‌هایی که بعد از آن داشت، هرگاه از مرگ صحبت می‌کرد، صدایش به لرزه می‌افتاد و به صورت زمزمه صحبتهای خود را ادا می‌کرد. اما برخلاف این دیدگاه، برخی از افراد و منابع موجود مدعی هستند که این موضوع به پیشنهاد و توصیه ایادی، تا چند سال از شاه پنهان ماند.
 
بر اساس یک دیدگاه «به نظر می‌رسد که سالهای رنج بردن خصوصی شاه، در فاصله زمانی میان اطلاع خودش از بیماری و به‌دست آوردن شهامت لازم برای اطلاع دادن به همسرش، برای شاه ضرورت داشته است تا درک فکری خود از شرایط بیماریش را با اعتقاد پابرجای عاطفیش به حمایت الهی یکپارچه کند. «بیماری والدنستروم» می‌بایست نشانه غیرقابل تردیدی بر از دست رفتن حمایت الهی او بوده باشد.  
بر اساس این دیدگاه «نتیجه آزمایش به آگاهی ایادی رسید و او تاکید کرد که با توجه به روحیه شاه که از کوچکترین ناراحتی جسمانی نگران می‌شد نباید او را از بیماریش آگاه کرد. مسئولیت اخلاقی گروه پزشکان بسیار سنگین بود و قرار شد بیماری شاه به هیچ‌کس فاش نشود».4 هر چه هست، شاه اگر هم از بیماری خود آگاه بود، از جزئیات آن چیز زیادی نمی‌دانست و به طرز عجیبی تأکید داشت که نزدیکانش از جمله فرح، از آن مطلع نشوند. چنانچه فرح، همسر شاه نیز چند سال بعد از تشخیص اولیه، از این موضوع اطلاع یافت. وی در این رابطه در خاطرات خود آورده است: «ماجرای بیماری همسرم را فقط سالها بعد در گزارشی که دکتر ژرژ فنلاندرن تهیه کرده بود، کشف کردم.5
 
چرا شاه بیماری خود را پنهان می‌کرد؟
شاه با آنکه از جزئیات بیماری خود خبر نداشت؛ اما می‌دانست بیمار است و به بیماری خطرناکی مبتلا شده است. با این حال او اصرار زیادی داشت تا بیماری خود را از مردم و نزدیکان خود مخفی نگه دارد. مهمترین دلیل این موضوع در وهله اول متأثر از مسائل روانی و ذهنیت خاص شاه از بیماریش بود. از آنجا که شاه همواره مدعی حمایت الهی از خود بود، انتشار این خبر می‌توانست دیدگاه او پیرامون ارتباطش با نیروهای ماورایی را به چالش بکشاند. بر اساس یک دیدگاه «به نظر می‌رسد که سالهای رنج بردن خصوصی شاه، در فاصله زمانی میان اطلاع خودش از بیماری و به‌دست آوردن شهامت لازم برای اطلاع دادن به همسرش، برای شاه ضرورت داشته است تا درک فکری خود از شرایط بیماریش را با اعتقاد پابرجای عاطفیش به حمایت الهی یکپارچه کند. «"بیماری والدنستروم" می‌بایست نشانه غیرقابل تردیدی بر از دست رفتن حمایت الهی او بوده باشد. و این چیزی است که پذیرش آن برای شاه باید دشوار بود».6
 
آیا شرایط برای انتقال حکومت آماده بود؟
بدون شک پنهان نگاه داشتن بیماری، دلیل محکمی برای آماده نبودن دربار و حتی شخص شاه برای انتقال حکومت بود. گرچه شاه بارها در مصاحبه‌های خود به طور غیرمستقیم از کلمه مرگ سخن گفت؛ اما هیچ‌گاه اقدام مستقیمی در راستای آماده‌سازی شرایط جهت انتقال قدرت انجام نداد. البته شاه در نتیجه اطلاع از مرگ خویش در اقداماتی خاص، نیاز به نهادی کردن حکومت خود را از طریق یک حزب واحد احساس کرده بود.7 اما هیچ‌گاه از نحوه انتقال قدرت صحبت نکرده بود. طبیعی بود در این شرایط دربار نیز برنامه خاصی برای این موضوع نداشته باشد؛ چرا که اسدالله علم دوست نزدیک شاه و از مهره‌های کلیدی دربار نیز در اواخر عمر خود به بیماری شاه پی برد. البته فراهم نکردن زمینه مناسب برای انتقال حکومت، تا حدودی ناشی از ضعیف شدن وضعیت جسمی شاه به خاطر استعمال دارو و تضعیف روحیه او بود که به اعتقاد برخی، قدرت تصمیم‌گیری او را با مشکل مواجه ساخته بود و بعد از انقلاب از آنچه که بود وخیم‌تر شد و در نهایت بعد از چندین نوبت مداوای کوتاه‌مدت در بیمارستانهای آمریکا، مرگ او را در روز 5 مرداد 1359 در قاهره مصر به همرا آورد.
 
سخن نهایی
برخی معتقدند که بیماری شاه یکی از عوامل مهم در کاهش قدرت تصمیم‌گیری و ضعف اراده او در سالهای نزدیک به انقلاب است. گرچه نمی‌توان منکر تأثیر بیماری شاه بر جسم و روح او شد؛ اما واقعیت این است که حرکت انقلابی و اعتراضی مردم سالها قبل، پیش از بیماری شاه آغاز شده بود و در دهه 50 تحت رهبری امام و سایر موضوعات، تا حدودی از دست رژیم خارج شده بود. به نظر می‌رسد شاه به‌رغم بیماری خود تلاش داشت حکومتش را تا آخرین لحظه حفظ کند؛ اما تصور پیروزی انقلاب دور از ذهن او بود. به همین دلیل اقدام خاصی هم در جهت انتقال قدرت انجام نداد. به جرئت می‌توان گفت شدت یافتن اعتراضات مردم و پیروزی انقلاب، بر وخامت بیماری شاه افزود. چرا که به‌رغم بیماری شاه قدرتهای غربی به شدت در تلاش بودند تا برای منافع خود شاه بیمار را حفظ نمایند.

محمدرضا پهلوی و خانواده‌اش در روزهای اقامت در پاناما، روزهای ترس و...

پی نوشت:
 
1. تاج‌الملوک ، همسر رضاپهلوی شاه ایران، خاطرات ملکه پهلوی (تاج‌الملوک پهلوی) مصاحبه کنندگان ملیحه خسروداد، تورج انصاری و محمودعلی باتمانقلیج، بنیاد تاریخ شفاهی (معاصر)، تهران، به‌آفرین، نیویورک: نیما، 1380،  ص 39.
2. ماروین زونیس، شکست شاهانه: ملاحظاتی درباره‌ سقوط شاه، ترجمه‌ اسماعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نور، 1371، ص 11.
3. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، نشر قومس، 1384، چاپ ششم، ص 52.
4.اسدالله علم،  یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ج چهارم، انتشارات معین و مازیار، ص 14.
5. فرح دیبا، فرح پهلوی: خاطرات فرح پهلوی- کهن دیارا، فرزاد، 2003، ص 232.
6. زونیس، همان، صص 276- 277.
7. زونیس، همان، ص 284 . https://iichs.ir/vdcg.z9nrak9yqpr4a.html
iichs.ir/vdcg.z9nrak9yqpr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما