بنیانگذار مجمعی با نام فراموشخانه را ملکمخان دانستهاند، اما پیش از او میرزا فتحعلی آخوندزاده درنتیجه آشنایی با روشنفکران روسی و گرجی، در اندیشه فعالیت سیاسی و اجتماعی در قالب تأسیس محفل فراماسونی افتاده بود
آشنایی ایرانیان با فرهنگ و تمدن غرب، با عدم کارایی ساختار سنتی و پوسیده دوره قاجاریه عجین است. ایرانیان با وقوف به عقبماندگی خود به افزایش روابط خود با غرب روی آوردند و همین موضوع منجر شد به اینکه افکار تجددخواهی بهتدریج در ایران توسعه یابد و افرادی که به غرب مسافرت کرده و شاهد ترقیات و تشکیلات جدید اروپا بودند بهمرور زمان درصدد برآیند تأسیساتی مشابه آن در ایران ایجاد کنند. در این میان، عدهای با این تصور که فراماسونری میتواند دریچهای برای انتقال این تمدن باشد جذب آن شدند. نخستین تشکیلات فراماسونری در ایران که با کسـب اجازه از ناصرالدینشاه و با نام «فراموشخانه» شروع به فعالیت نمود را میرزا ملکمخان بنیان گذاشت. در این نوشتار آشنایی ایرانیان با فراماسونری بهعنوان نخستین لژ بیداری ایرانیان، تشکیلات مخفی و علنی و نیز فرجام آن و اینکه آیا تأسیس فراموشخانه دریچهای بهسوی روشنایی یا تاریکی بود، مورد مداقه و بررسی قرارگرفته است.
آشنایی ایرانیان با فراماسونری
فراماسونها گروههای کوچکی در اروپا بودند که از قرن چهاردهم میلادی با اهداف آزادیخواهانه مخفیانه فعالیت میکردند. ایجاد این گروهها در ایران، محصول حضور استعمارگرایانه قدرتهای اروپایی بود که همراه با تأسیسات و مظاهر زندگی نو، اندیشه تأسیس چنین انجمنهایی را نیز به ارمغان آوردند. فراماسون و فراماسونری در ایران به فراموشخانه ترجمهشده است. بنیانگذار مجمعی با نام فراموشخانه را ملکمخان دانستهاند، اما پیش از او میرزا فتحعلی آخوندزاده درنتیجه آشنایی با روشنفکران روسی و گرجی، در اندیشه فعالیت سیاسی و اجتماعی در قالب تأسیس محفل فراماسونی افتاده بود. او میخواست محفل فراماسونی تشکیل دهد، مدرسه باز کند، روزنامه برپا سازد و مثل روسیان تئاتر ایجاد کند.1
بااینهمه تمرکز بیشتر آخوندزاده بر تعلیم و تربیت بود و ایده و تأسیس یک مجمع فراماسون را ملکمخان به نام خود ثبت نمود. تاریخ برپایی این مجمع را از ۱۲۷۵ تا ۱۲۷۷ ذکر کردهاند،2 اما فریدون آدمیت با نفی هرگونه ارتباط میان انجمنهای فراماسونری در اروپا و ایران مینویسد: چون در آن زمان حزب سیاسی مفهومی نداشت، جمعیتهای مخفی تنها افکار متشکل اجتماعی جدید بودند و هیچ ربطی به فراماسونها در اروپا نداشتند3 این در حالی است که خود ملکمخان هیچ منافاتی میان غربی بودن و مفید واقعشدن انجمن فراموشخانه نمیبیند: «درصورتیکه این مطلب واقعا از فرنگستان آمده باشد بههیچوجه موجب نقض مطلب نمیشود؛ زیرا عینک را هم حکیم فرنگی اختراع کرده است و امروز در چشم مقدسین اسلام و ایران است».4 بگذریم از اینکه خلط میان عینک و ایدههایی که ملکم وارد میکرد زمین تا آسمان بود.
نخستین لژ بیداری ایرانیان
فراموشخانه کار شگفت ملکمخان و با نام او همراه است. ملکمخان بعد از ورود به ایران، اجازه تشکیل جلسات مخفی را از شاه گرفت. میرزا ملکم بدون آنکه ناصرالدینشاه را از واقعیت امر آگاه سازد، با ارائه برخی تدابیر و حیل و تردستی که در فرهنگستان یاد گرفته بود وی را سرگرم میکرد؛ چنانکه شاه میپنداشت در فراموشخانه آنچه به مردم مینمایند و میآموزند همین تردستی و حقهبازی است. اداره اصلی آن را نیز میرزا یعقوب و میرزا ملکم بر عهده داشتند، ولی بهواسطه اینکه طبقه حاکمه و روشنفکران آن زمان بتوانند بدون ترس و واهمه بدان بگروند، میرزا ملکم و پدرش برای مشروعیت بخشیدن به فراموشخانه و خنثی کردن اقدامات مخالفان آزادی، بسیاری از رجال سرشناس ازجمله جلالالدینمیرزا و اویس میرزا، از شاهزادگان قجری، را به عضویت این محفل درآوردند.
میرزا ملکم بدون آنکه ناصرالدینشاه را از واقعیت امر آگاه سازد، با ارائه برخی تدابیر و حیل و تردستی که در فرهنگستان یاد گرفته بود وی را سرگرم میکرد؛ چنانکه شاه میپنداشت در فراموشخانه آنچه به مردم مینمایند و میآموزند همین تردستی و حقهبازی است
جلالالدینمیرزا از شاهزادگان روشنفکر بود و به علت دوستی با آخوندزاده و معاشرت دائمی با روشنفکران توانسته بود افراد فراموشخانه را تحت تأثیر قرار دهد. به نظر میرسد با تبلیغات ملکم و همراهانش، فراماسونری با استقبال جمعی از مخالفان غربزده قاجاریه و بخشی از رجال سیاسی و محصلان دارالفنون مواجه شد.
در این محفل با رویکردی غربی، به ایران و مسائل ایران مینگریستند. بیشتر مسئله استبداد، آزادی، قانون و اصلاحات اقتصادی برای نجات کشور از فقر و فلاکت موردبحث قرار میگرفت. مرام فراموشخانه ظاهرا ترویج و تبلیغ اصول آزادی و انتقاد از استبداد و آشنا کردن روشنفکران با راز پیشرفت مغربزمین بود.5 یکی دیگر از مسائل مهم در این نهاد ذکر پیشرفتهای غرب و پی بردن به راز عقبماندگی ایران بود. جلسات فراماسونها در خانه جلالالدین برگزار میشد و گردانندگان اصلی آن میرزا یعقوب و ملکم بودند. از نظر آنها، فراموشخانه در آن جامعه بسته و سراسر اختناق ناصری و فساد و عقبماندگی که ایران در آن دستوپا میزد، نسیمی بود که بوی افکار نو و ترقی را با خود داشت. نگاه آنان به فراموشخانه نیز مثبت بود. از نظر خودشان، اعضای فراموشخانه بیشتر از بلندپایگانی بودند که به نوعی عبور از سنتها آرزو داشتند و فراموشخانه را پایگاه تحقق آن خواستهها میپنداشتند.6
اصول و اندیشههای فراماسونری ایرانی نیز منبعث از تشکیلات جهانی آن بود. این محفل بهظاهر ادبیاتی زیبا داشت: چنانکه در «قانون اساسی ملکم، موضوع شناسایی حیثیت و عزت آدمی و اصول حقوق مدنی و آزادی انسان تشریح شده است. مبارزه علیه ظلم و استبداد، دفاع از امنیت جانی و مالی، آزادی بیان و قلم و عقیده، آزادی جمعیت، مساوات افراد از لحاظ نژاد و گهر و دین بهعنوان اصول حقوق اجتماعی فرد ذکر گردیده است»،7 اما درکل فراموشخانه باید را در چهارچوب آرا و اندیشههای ملکم دید. در این دوره ملکم معتقد بود که «آیین ترقی در جهان به اتفاق میگذرد»؛ یعنی همه جای دنیا باید به یک دیده به مسیر پیشرفت بنگرند. این اشتباه فاحش که هنوز هم عدهای به آن به مثابه یک راهکار می نگرند، سبب میشد او فراماسونری را محفلی که راه حل درد ایران را در خود دارد بهشمار آورد.
پایان کار فراموشخانه؛ دریچهای بهسوی روشنایی یا تاریکی
با برچیده شدن فراموشخانه، ملکم و پدرش از ایران تبعید شدند. هرچند هنوز درباره علل انحلال آن و اینکه چه حوادثی سبب تعطیل لژها و تبعید آنان شد، اطلاعات مؤثقی در دست نیست، باید اذعان کرد که پنهانکاری و رازآمیز بودن فوقالعاده اعضای فراموشخانه و اعتقاد و ایمانی که در بین پیروان ملکم بهوجود آمده بود، سبب شد ناصرالدینشاه به لژهای فراموشخانه بدگمان شود.
ترکیب اعضای فراموشخانه و پنهانکاری آنها و آنچه پیرامون راز و رمزهایش گفته میشد ناصرالدینشاه را به فرجام کار بیمناک کرد. افزون بر دشمنان درونی ملکمخان، امپراتوری روسیه تزاری نیز با چنین انجمنی که گسترش اندیشههای ضدحکومتی را تبلیغ میکرد مخالفت میکرد.8 با توجه به این مسائل شاه به این نتیجه رسید که تشکیل فراموشخانه و ترویج افکار آزادی مقدمه انحلال سلطنت قاجاریه است.
در مدت فعالیت فراموشخانه مخالفان بیکار ننشستند و پیامدهای آن را به شاه گوشزد میکردند. آیتالله ملاعلی کنی از جمله کسانی بود که آینده فراموشخانه را دریافت و در مخالفت با آن به ناصرالدینشاه اعتراض کرد. مورخی مانند مهدی قلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) نیز ملکم را به جمهوریخواهی متهم میکرد و او را در امورات ایران مسئول میدانست؛ چراکه «بعد از آن اقدام بیموقع، ناصرالدینشاه که در اوایل دستهدسته شاگرد به فرنگ میفرستاد پس از بروز این افکار مانع مسافرت به فرنگ شد و نسبت به تعلیمات اروپایی سرسنگین...».9
این مخالفتها به حدی افزایش یافت که بالاخره ناصرالدینشاه فهمید هدف این محفل حرکت به غرب و بریدن از سنتها و از جمله سلطنت و مذهب است و درنهایت، فرمان انحلال فراموشخانه را در روز 12 ربیعالاول ۱۲۷۸ق صادر کرد: «اگر بعد از این عبارت و لفظ فراموشخانه از دهن کسی بیرون بیاید ــ تا چه رسد به ترتیب آن ــ مورد کمال سیاست و غضب دولت خواهد شد. البته این لفظ را ترک کرده، پیرامون این مزخرفات نروند که یقینا مواخذه کلی خواهند دید».10
گفتنی است که مجامع فراماسونری در سرزمینهای اروپایی ــ که ظاهرا زادگاه آن مجامع بهشمار میآمد ــ برخلاف آنچه در ایران سده سیزدهم قمری تصور میشد، چندان مطلوب نبود و دولتها در مواقعی با دیده شک و تردید به اعمال آنان مینگریستند. درواقع میتوان گفت آنها نهتنها فراماسونری را دریچهای بهسوی روشنایی و تعالی نمیدیدند، بلکه برعکس آن را در طریق ضلالت و گمراهی میدانستند.
فرجامِ سخن
دوره قاجاری به علت وضعیت نابسامان جامعه و استبداد و افزایش تعداد فرنگرفتهها زمینه را برای عضوگیری لژهایی فراهم کرد که دارای گروه و تشکل سیاسی بودند. ملکمخان از نمونه بارز اشخاصی است که با چنین هدفی فراموشخانه را به عنوان نخستین لژ بیداری ایرانیان تأسیس کرد. از این افراد ازآنجاکه در اروپا با فراماسونری آشنا شده و به عضویت لژهای آن در فرنگ، بهخصوص انگلیس و فرانسه، درآمده بودند، معمولا حامی سیاستهای کشورهای غربی بودند.
ملکمخان یکی از این سیاستمداران بود که با شعار غربیسازی جامعه ایران مجموعه اقداماتی را مدنظر داشت که نخستین آنها بنیانگذاری فراموشخانه بود. برخلاف پنداشت ملکمخان، این مجمع تنها رونوشت و الگوی تقلیدی از مشابه این نهادها در غرب نبود، بلکه از نظر محتوا نیز بهشدت به ایدههای غربیسازی وفادار بود که تنها ارمغان آن تاریکی، طریق ضلالت و گمراهی، وابستگی و غربیسازی برای جامعه ایران بود.
مظفرالدینشاه و عدهای از درباریان ــ از جمله امینالسلطان، حکیمالملک، میرزا ملکمخان ــ در سفر به اروپا
شماره آرشیو: 2494-1ع
پی نوشت:
1. فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹، ص 24.
2. محمود کتیرایی، فراماسونری در ایران، چ دوم، تهران، اقبال، ۱۳۵۵، ص 64.
3. فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، ۱۳۸۵، ص 63.
4. حجتالله اصیل، رسالههای میرزا ملکمخان ناظمالدوله، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱، ص 316.
5. همان، ص 24.
6. محمود کتیرایی، همان، ص 69.
7. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، تهران، امیرکبیر، چ چهارم، 1357، ص 647.
8. خان ملک ساسانی، سیاستگری دوره قاجار، تهران، هدایت، ۱۳۴۹، ص 146.
9. مهدیقلیخان هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1344، ص 53.
10. روزنامه وقایع اتفاقیه، پنجشنبه 12 ربیعالاول 1278ق، ص 3.