آشنایی شما با شهید آیتالله دکتر بهشتی، به چه دورهای باز میگشت؟ و در شخصیت ایشان، چه ویژگیهایی را برجسته دیدید؟
در اوایل دهه 1350، ما در قم زندگی میکردیم.
شهید آیتالله دکتر بهشتی در دبیرستان «دین و دانش»، جلسات مذهبیای را برگزار میکردند که من هم در آن شرکت میکردم، اما ارتباط نزدیک من با ایشان، در حزب بود. شهید بهشتی، بسیار انسان دقیق و متعهدی بودند. همواره به اطرافیانشان توجه داشتند و تلاش میکردند حقی از کسی ضایع نشود. ایشان شرح صدر عجیبی داشتند، همواره لبخند میزدند، به نظرات دیگران اهمیت میدادند و از همه مشاوره میگرفتند. برنامهریزی و دقت ایشان، بینظیر بود. در همان شب فاجعه 7 تیر، به آقایان: هادی مروی، شهید شیخ عباس شیرازی و علی رازینی گفته بودند: به زندانیان اوین سرکشی و از وضعیت بهداشت، غذا و لباس زندانیان گزارش تهیه کنند و به ایشان تحویل بدهند. شهید بهشتی به جوانان، اهمیت زیادی میدادند و اکثر نیروهای حزب را همین قشر تشکیل میدادند. بالندگی علمی و معنوی جوانان، از دغدغههای مهم ایشان و مسئولین طراز اول حزب بود.
به نظر شما چرا تخریب وجهه شهید آیتالله دکتر بهشتی و حزب جمهوری اسلامی برای مخالفان نظام اسلامی و خط امام، در درجه اول اهمیت قرار گرفته بود؟
چون حزب جمهوری اسلامی میخواست اندیشههای اصیل و مترقی اسلام و انقلاب اسلامی را در پرتو وحدت بین نیروهای مختلف مؤمن به انقلاب اجرا کند. شهید آیتالله بهشتی هم، بسیار روی این وحدت تأکید داشتند و با رفتاری پدرانه میخواستند از همه نیروها به نحو احسن استفاده کنند. طبعا این رویکرد، برای مخالفان ناخوشایند بود.
یکی از اتهامات منافقین و چپها به شهید آیتالله دکتر بهشتی، «تمامیتخواهی» و «دیکتاتوری» بود. ارزیابی شما از این گونه نسبتها به ایشان چیست؟
یادم هست در تلویزیون، در مناظرهای که شهید آیتالله بهشتی با چپها داشتند،
کیانوری همین مسئله را مطرح کرد که در ایران دیکتاتوری وجود دارد! شهید بهشتی در پاسخ به او گفتند: «شما در هر کوی و برزنی، دفتر دارید و آزادانه روزنامهتان را منتشر میکنید و باز میگویید: در ایران آزادی نیست؟ آیا شما که طرفدار مسکو هستید، اجازه میدهید حزب جمهوری اسلامی، در آنجا دفتر بزند؟...» جالب اینجاست که چپها برای اینکه چهره شهید بهشتی را تخریب کنند، این حرف را به این معنی گرفتند که ایشان میخواهد با تودهایها کنار بیاید! البته حزب بدون اینکه وابسته به شرق یا غرب باشد، در پی تعامل با همه نیروهایی بود که به قانون اساسی پایبند بودند و میخواستند به کشور خدمت کنند. حزب جمهوری اسلامی بسیاری از افراد و احزاب و گروهها را برای شرکت در جلسات خود دعوت میکرد، اما آنها با حزب دشمنی داشتند، که در واقع دشمنی با اصل انقلاب و ارکان آن بود. تهمت دیکتاتور بودن به شهید بهشتی هم، از همین سنخ مسائل بود. آنها چون توان مقابله منطقی با ایشان را نداشتند، به تهمت و افترا متوسل میشدند، درحالیکه شهید بهشتی، یکی از آزاداندیشترین افرادی است که من در عمرم شناختهام!
شما در تجربه سیاسی و مراودات خود، ابوالحسن بنیصدر را چگونه شناختید؟
یک آدم خودشیفته به تمام معنا، که تصور میکرد 80 درصد روحانیان او را قبول دارند!...
چرا چنین تصوری داشت؟
چون پدرش، از روحانیان شناختهشده همدان بود. در انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری، بعضی از روحانیان از او حمایت کردند، ولی این، به معنی حمایت همه روحانیان نبود. او آدم متکبر و خودرأیای بود که میخواست همه از او اطاعت کنند و بههیچوجه، به دنبال تعامل با ارکان نظام نبود! او در بین نیروهای انقلابی و مؤمن به انقلاب جایگاهی نداشت؛ زیرا به ارزشهای انقلابی بیتوجه بود. نهایتا هم که به سمت منافقین رفت و آن فجایع را به بار آورد.
عملکرد حزب جمهوری اسلامی، در انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری چگونه بود و وقتی بنیصدر رأی آورد، حزب چه رویکردی در پیش گرفت؟
حزب جمهوری اسلامی در اولین دوره از انتخابات ریاستجمهوری، با تمام توان وارد شد و آقای جلالالدین فارسی را کاندید کرد، اما جریانی به سردمداری شیخ علی تهرانی، ماجرای تبار افغانستانی ایشان را علم کرد و حزب به ناچار، دکتر حسن حبیبی را جایگزین ایشان کرد. بههرحال کاندیدای حزب، در انتخابات ریاستجمهوری رأی نیاورد، اما حزب در انتخابات مجلس شورای اسلامی توانست با قدرت، اکثریت مجلس را در دست بگیرد. شهادت 27 تن از نمایندگان مجلس در فاجعه 7 تیر، اوج قدرت حزب و نگرانی دشمنان از آن را نشان میدهد.
پس از انتخاب بنیصدر، حزب سعی کرد از رئیسجمهور قانونی و منتخب مردم حمایت کند. اعتقاد حزب این بود که تا وقتی بنیصدر در چهارچوب قانون اساسی حرکت و از ولایت فقیه تبعیت میکند، هرچند نظرات او را قبول نداشته باشیم، باید براساس قانون با او همکاری کنیم. در واقع این بنیصدر بود که در برابر حزب ایستاد و سعی کرد جایگاه آن را تضعیف و چهره شهید آیتالله بهشتی را تخریب کند.
از شب فاجعه 7 تیر 1360، چه خاطرات و نکاتی در ذهن دارید؟
من آن موقع، در امور استانهای حزب مشغول به خدمت بودم و طبعا با وزرا و نمایندگان مجلس ارتباط داشتم؛ به همین دلیل آن شب در جلسه شورای مرکزی حزب ــ که اکثر نمایندهها و بعضی از وزرا حضور داشتند ــ شرکت کردم. آن شب قرار بود آقای کاظمپور اردبیلی، وزیر بازرگانی، درباره گرانی و تورم صحبت کند، اما چون بنیصدر بهتازگی عزل شده بود، با رأیگیری از حضار قرار شد درباره انتخابات ریاستجمهوری پیش روی بحث شود. شهید بهشتی شروع به سخنرانی کردند که ناگهان نور شدیدی در فضا ایجاد و سپس همه جا تاریک شد و من از هوش رفتم! موقعی که به هوش آمدم، دیدم که زیر آوار هستم. من حدود سه ساعت زیر آوار بودم! به نظر من این حادثه، به دست سازمانهای جاسوسی دنیا، یعنی سیا، اینتلیجنت سرویس و موساد، طراحی شده بود و منافقین بدون کمک آنها، قادر به طراحی و اجرای چنین نقشه پیچیدهای نبودند!