پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
نخستین اعتراض صریح و تعیینکننده امام خمینی در قبال سیاست دینزدایی پهلوی دوم، از ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز شد. رهبر نهضت اسلامی، نسبت به این لایحه چه ایراداتی داشتند و این اعتراض چه پیامدهایی داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. پس از رحلت مرحوم
آیتالله العظمی بروجردی، شاه زمینه را برای اجرای منویات آمریکا آماده دید و دست به اقدامی زد، که از همان ابتدا هم مشخص بود که مردم در برابر آن مقاومت خواهند کرد و آن مطرح کردن
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی است. در این لایحه آمده بود که مسلمان بودن، شرط انتخاب نمایندگان مجلس نیست و افراد از هر دین و آیینی، میتوانند نماینده مجلس بشوند! این طرح بیش از همه، به سود فرقه ضاله بهائیت تمام میشد، که مورد تأیید قدرتهای جهانی غرب و مخصوصا اسرائیل بود و بهشدت در ایران تبلیغ میشد و حتی پستهای مهم کشور، در اختیار آنها قرار داشت. دومین ایراد این بود که قسم خوردن به قرآن مجید برداشته شد و به جای آن، قسم به کتب آسمانی قرار گرفت. سومین نکته هم این بود که زنان هم میتوانند در انتخابات مجلس شرکت کنند. حضرت امام (رضوانالله تعالی علیه) در یکی از سخنرانیهایشان اشاره کردند که ما مخالفتی با مشارکت اجتماعی زنان نداریم، ولی ازآنجاکه میدانم قرار است رژیم پهلوی از تصویب این قانون چه استفادههایی بکند، با آن مخالفت میکنیم!
در پی انتشار این لایحه، علما و مراجع قم تشکیل جلسه دادند و قرار شد هریک جداگانه، تلگرافی اعتراضآمیز برای شاه بفرستند. لحن حضرت امام در تلگرافشان، از دیگران تندتر بود. پس از آن امام از علمای بلاد خواستند که هر هفته جلسهای را برگزار کنند و پراکنده نباشند، که همین گردهماییها ریشه رژیم را سست خواهد کرد! ایشان از فضلا و طلاب حوزه قم خواستند که در حد توان، به شهرستانها بروند و مردم را آگاه کنند.
به شما هم چنین مأموریتی داده میشد؟
بله؛ من به تبریز و نزد شهید آیتالله قاضی طباطبائی رفتم و توصیه حضرت امام را برای علمای تبریز نقل کردم. گفتم آیتالله خمینی فرمودهاند: «ولو هیچ کاری هم که نکنید، همین که دور هم جمع شوید و یک چای بخورید و از حال هم خبردار شوید، برای اسلام و حرکت نهضت اسلامی مفید است!...». به نظر من مبنای تشکیل جامعه روحانیت مبارز در تهران، قم و تبریز، همین جلسات است. نامههای ارسالی از سوی علما و مراجع به شاه و
اسدالله علم، مدتها بیپاسخ باقی ماند! امام و مراجع دیگر، بارها در سخنرانیهای خود به این موضوع اشاره کردند. سرانجام علم اعلام کرد: «این لایحه اصلاح و خواسته آقایان برآورده خواهد شد». حضرت امام بلافاصله جلسهای را برگزار کردند و فرمودند: «معنی این حرفها این است که میخواهند سر ما کلاه بگذارند! یعنی مردم را ساکت و بعد کارهای خودشان را شروع کنند. اگر قرار است هیئت دولت قانونی را تصویب کند، لغو آن را هم باید علنا اعلام کند...». پس از اصرار علما بر لغو این لایحه، موج تظاهرات، اعتراضها و سخنرانیها بالا گرفت. مردم کاملا آمادگی داشتند که در صورت عدم لغو این لایحه قیام کنند! روزنامهها و نشریات مدام مینوشتند که علما مرتجع هستند و نمیخواهند کشور پیشرفت کند و از این قبیل! همین مسئله، عامل تشدید هر چه بیشتر حرکتهای علما و مردم میشد. بالاخره رژیم متوجه شد که با این شرایط نمیتواند مقاصدش را پیش ببرد و شاه به علم دستور داد که لایحه را لغو کند. علم طی نامهای از مراجع خواست که موضوع را تمامشده تلقی و مردم را آرام کنند، اما امام فرمودند: «لغو این قانون توسط هیئت دولت، باید در روزنامهها اعلام شود...»، که همینطور هم شد.
پس از لغو این قانون، شرایط جامعه را چگونه دیدید؟
من در آن ایام، در تبریز بودم. مردم شهر را چراغانی کردند و به همه شیرینی دادند. حضرت امام و آقای شریعتمداری اعلامیه دادند که با اینکه ماجرا به پیروزی رسیده، ولی مردم آمادگی خود را حفظ کنند و هوشیار باشند؛ چون احتمال وقوع مسائل دیگری هست.
گذر زمان هم نشان داد که این پیشبینی درست بوده است؟
همینطور است. آمریکا شاه را با کودتا سر کار آورده بود و درنتیجه میخواست که به هر نحو ممکن، او را تقویت کند و جا بیندازد؛ به همین دلیل هنوز یک ماه از لغو تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی نگذشته بود که شاه اعلام رفراندوم کرد و شش ماده را برای روز 6 بهمن 1341، به رفراندوم گذاشت. حضرت امام در جلسه با مراجع وقت فرمودند: «حالا دیگر ما با دولت طرف نیستیم، بلکه با خود شاه طرف هستیم! او قصد دارد اسلام را ریشهکن کند! البته او سرِخود به میدان نمیآید، بلکه قدرتهای جهانی از او حمایت میکنند...».
با همراهی علمای نجف از جمله
آیتالله حکیم، آیتالله خویی و عدهای دیگر، رفراندوم از طرف مراجع تحریم شد. شاه برای اینکه نشان بدهد که مردم قم برخلاف روحانیان، طرفدار او هستند، به قم آمد، اما مردم براساس اعلامیه علما، از خانه بیرون نیامدند! شاه که بهشدت عصبانی شده بود، در سخنرانیاش به علما توهین و کار را بر خود سختتر کرد!
از شرایط رفراندم در 6 بهمن 1341، چه مشاهدات و خاطراتی دارید؟
من آن روز برای اینکه اوضاع صندوقهای رأی را ببینم، با لباس شخصی به چند حوزه سر زدم. مردم حتی از خانهها هم بیرون نیامده بودند، چه رسد به اینکه بیایند و رأی بدهند، اما رژیم اعلام کرد: ششمیلیون نفر رأی دادهاند! همان شب کندی، تلگراف تبریکی برای شاه فرستاد. حتی از مسکو هم، تلگراف تبریک برای شاه آمد. شاه به خیال خودش قدرت پیدا کرده بود، اما مراجع مسئله را پیگیری میکردند. حضرت امام در ماه رمضان اطلاعیه دادند و از علما و وعاظ خواستند که در منبرها مسائل را برای مردم باز کنند. مرحوم آیتالله گلپایگانی در روز شهادت امام صادق(ع)، در مدرسه فیضیه مجلس روضهای برگزار کردند و مأموران رژیم به عناوین مختلف، مجلس را به هم زدند. آنها حتی میخواستند به آیتالله گلپایگانی هم حمله کنند که دوستداران، ایشان را به حجرهای میبرند و مورد حفاظت قرار میدهند، اما مرحوم آقای علوی دامادشان، مورد ضرب و شتم شدید قرار میگیرد!
ظاهرا در آن روز، اتفاق مشابهی هم در شهر تبریز افتاد. ماجرا از چه قرار بود؟
در مسجد جامع تبریز برای شهادت امام صادق(ع)، مجلس عزاداری برگزار شده بود و مأموران رژیم، مسجد را محاصره کرده بودند. یکی از آنها اعلامیهای را که مردم به دیوار زده بودند، پاره کرد، که باعث درگیری طلاب و مردم با مأموران شد. در این حادثه چند نفر مجروح شدند. آن شب چهل، پنجاه نفر از طلاب، چون جایی برای ماندن نداشتند، در مسجد ماندند و مأموران شبانه ریختند و همه را کتک زدند و چند نفر را که از قبل نشان کرده بودند به ساواک بردند! علما به عنوان اعتراض به این اقدام، نماز جماعت خود را تعطیل کردند. علمای تبریز در منزل مرحوم آیتالله امجدی جمع شدند و اعلامیه دادند. حرکت بسیار وسیعی در تبریز شروع شد، که در شهرهای دیگر بهخصوص تهران و قم هم، انعکاس وسیعی داشت.