پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ سلطنت در انگلستان و اختیارات آن در طول تاریخ را چگونه ارزیابی میکنید؟ چه اینکه این روزها و در پی مرگ ملکه این کشور، این موضوع مورد اختلاف قرار گرفته است؟
به نام خدا. ما باید همیشه دنبال تلقی واقعی از پدیدهها و وقایع تاریخی باشیم. این موضوع نیز، از این قاعده تاریخی مستثنا نیست. بهرغم اینکه دولت انگلستان، سالها بر ما سلطه وحشتناک داشته است و البته رجال ما هم دلشان میخواست، نباید در بررسی موضوعات مربوطه دچار سطحینگری باشیم. ما سالها با انگلستان در چالش بودهایم؛ چون بسیاری از رجال ما انگلوفیل یا روسوفیل بودند! تصور کنید در تبریز علمایی چون
ثقهالاسلام تبریزی و دیگر آزادیخواهان را به دار آویختهاند، ولی در تهران ملیجک به جشن رومانفها میرود و به آنها کارت میدهد. در واقع رجال سیاسی ما بیمار بودند و رفتن به سفارتخانههای انگلیس و روس را افتخار می دانستند. خاطرات علیخان ظهیرالدوله را بخوانید؛ نوشته است: «به رشت رفتم و دیدم نصف خانههای آنجا، پرچم روسیه را برافراشتهاند!». این رفتار به خاطر آن بود که مالیات ندهند و مورد آزار قرار نگیرند، یا حاکم منطقه به دخترشان تعرضی نکند! داخل پرانتز بگویم که این استعمارگری انگلستان هم، به خاطر آن است که انگلیس سرزمینی کوچک و در حدود 244 کیلومترمربع است؛ لذا انگلیسیها هیچ چیز ندارند! در زمان جنگ جهانی دوم، برای آنکه با کمبود مواد غذایی مواجه نشوند، چرچیل به مردم گفته بود: گوشت گاو و مرغ خوردن را رها و خرگوش را جایگزین آن کنید! چون خرگوش ظرف یک سال، 200 تا 250 بچه تولید میکند؛ لذا تخم مرغها برای ارتش بود و مردم تخممرغهایشان را تحویل دولت میدادند. تمام کشور انگلستان، تا سال 1330 جیرهبندی غذایی بود، حتی پنج سال بعد از جنگ! انگلیسیها برای پیشبرد اهدافشان در دیگر کشورها، آدمهای نوکرصفت آن جوامع را شناسایی میکردند. ما هم در جامعه خود این چنین افرادی را داشتیم؛ مثل سیدضیاءالدین طباطبائی. چنین افرادی، دشمنی انگلستان را خیلی خطرناک و دوستیاش را بیضرر میدانستد! این افراد ریشه هر حادثهای را در اراده انگلستان میجستند! مثلا میگفتند: اگر حوض یخ ببندد، اراده انگلیسیهاست! یا اگر زن و شوهر از هم طلاق بگیرند، اراده آنها بوده است. این جزئی از اعتقادات آنها شده است.
نهایتا ملکه انگلستان در کشور تحت حاکمیت خود، چقدر قدرت دارد؟
مسلما این نیست که در انگلستان، ملکه همهکاره باشد. انگلستان با آنکه سلطنت کهنی دارد، اما تقریبا چیزی به عنوان قانون اساسی ندارد! درحالیکه کشور ما قانون اساسی دارد. حتی در دوران پهلوی هم، ما قانون اساسی مشروطه داشتیم، منتها به آن عمل نمی شد. اما در انگلستان هر قانون جدیدی که وضع شود، به قوانین قبلی اضافه میشود؛ یعنی قوانینی که دارند، براساس سنت است و قانون بالادستی وجود ندارد! لذا آنچه در مورد ملکه یا پادشاه انگلستان گفته میشود، که تمام کشتیها، مردابها، سواحل صِرفا برای ملکه است، درست نیست. البته اختیاراتی که برای ملکه سیاهه میکنند، زیاد است، اما این اختیاراتی است که از گذشته و در طول دوران پادشاهی انگلستان باقی مانده است. برخی حتی گفتهاند که ملکه انگلیس فقط میتواند توصیه کند. در طول روز، گزارشی یکصفحهای از وضعیت کشور به او میدهند. به واقع بخش مهمی از قدرت در آنجا را پارلمان به خود اختصاص داده است. بااینهمه سیستم سلطنتی، در انگلیس مخالفان زیادی هم پیدا کرده است. در دورانی که به انگلیس رفته بودم، در خیابانی دیدم که فردی به ملکه فحش میدهد، که این زن بیکاره و دزد چرا دهمیلیارد ثروت دارد؟ پلیس دخالت نکرد، تا اینکه این فرد به یک سیاهپوستی که در حال عبور بود گفت: بایست. بعد دستش را گرفت و گفت: این را برای تو میگویم، گوش بده!... البته کینهای که مردم انگلیس از سلطنت دارند، به خاطر ثروت این خاندان است. حتی در این روزهای تدفین ملکه انگلیس و پادشاهی چارلز سوم، فیلمهایی از مردم پخش میشود که شاه جدید را هو میکنند! اگر شاه انگلیس در کشور خود محترم باشد، چرا باید روز اول سلطنت مسخرهاش کنند؟ حتی در انگلستان، چارلز اول را گردن زدند! بعد از آن حکومت دوازدهساله جمهوری بود، تا چارلز دوم را برکنار کردند؛ دورانی که انگلستان جمهوری بود، همزمان با دوران شاه عباس صفوی در ایران است. حتی شاه عباس به انگلیسیها میگفت: «چون شما پادشاهتان را اعدام کردید، ما دیگر به شما ابریشم نمیفروشیم». به همین خاطر هم، هلندیها را جایگزین آنها کرد. بعد از این دوازده سال، چارلز دوم به سلطنت رسید. اما این دوره هم، از بدترین دورههای دولت انگلستان بود؛ چون طاعون بزرگ شیوع پیدا کرد و هزاران نفر را در لندن کشت! بعد از آن هم تمام شهر لندن در آتش سوخت! لذا چارلز دوم هم برکنار شد. حال به همین خاطر، انگلیسیها میگویند: «این پادشاهی چارلز سوم شگون ندارد!». شاید برخی از فحاشیهای مردمی به او در خیابانها، به یاد چارلز اول و دوم و بدبختیهایی است که بر سر مردم انگلستان آمده است.
علت اعدام چارلز اول چه بود؟
چارلز اول به خاطر آنکه ضد پارلمان و دشمن مردم بود، گردن زده شد! پس از او یک وکیل دعاوی به نام الیور کرامول، به مدت دوازده سال جمهوری تشکیل داد. با مرگ او چارلز دوم، که در هلند زندگی میکرد، به انگلستان بازگردانده شد و به تخت سلطنت نشست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به چه دلیل ملکه انگلیس نتوانست یا نخواست که محمدرضا پهلوی را در خاک انگلیس بپذیرد؟
شاه، ملکی در ناحیه استیلمانس انگلستان خریده بود. این ملک بسیار زیبا بود، که سهمیلیون لیره قیمت داشت. مهندس قباد فخیمی در کتاب «سرگذشت نفت ایران» نوشته است که شرکت نفت پول این ملک را پرداخت، ولی به نام ولیعهد. دولت انگلستان، چهار دلیل برای عدم پذیرش محمدرضا پهلوی ارائه داده بود:
1. حضور بیستهزار دانشجو ضد سلطنت در انگلستان؛
2. وجود معاملات انگلستان با ایران؛. مثلا در آن دوره ما چهارهزار تانک چیفتن از انگلیس خریده بودیم، که خوشبختانه 180 تانک به ما تحویل داده شد! چون تانکها به درد ما نمیخورد و انگلیسیها در آن معامله، سر ما را کلاه گذاشته بودند. ژنرالهای عراقی در خاطراتشان گفتهاند که چطور مثل آب خوردن این تانکها را هدف حمله قرار میدادند. یک تیپ عراقی، از پس پنجاه تانک چیفتن برمیآمد.
3. عدم تأمین امنیت شاه ایران در انگلستان. معتقد بودند امکان دارد فدائیان فلسطینی او را ترور کنند. همانطور که میدانید، کارلوس در آن دوره گفته بود: بالاخره از شاه انتقام میگیرم!
4. مردم استیلمانس، از حضور نیروهای امنیتی ایراد گرفتند. آنها گفتند: شما پشت استلیمانس مواضع ضد تانک میگذارید و سنگربندی میکنید، درحالیکه اینجا دهکده توریستی است، ما نمیخواهیم وضعیت زندگی ما دستخوش تغییرات شود. هرچند تمام این دلایل بیشتر به بهانه شبیه بود، ولی این نکات در کتاب خاطرات راجی، سفیر ایران، آمده است.
با این وصف انگلستان، حتی به متحدین دیرین خود هم رحم نمیکند؟
جالب اینجاست که خانم تاچر (رهبر حزب محافظهکار) هم، که در سال1356 به ایران آمد و با شاه ملاقات کرد، مدعی بود که او را تحسین میکند. تاچر حتی میگفت: «من به محض اینکه در انتخابات پیروز شوم، شاه ایران را به انگلستان میبرم!». ولی او وقتی پیروز انتخابات شد، گفت: «خیر، من منصرف شدم!». دولت انگلیس پس از آن، سردنیس رایت را نزد شاه ایران به باهاما میفرستند. جالب است که رایت ریش میگذارد و به باهاما میرود و از محمدرضا پهلوی میخواهد که به انگلستان نیایید! رایت اضافه میکند: «شما با این اصرارتان ملکه را ناراحت میکنید. ایشان برای رفع مشکلتان چهار نامه نوشته، ولی مجلس نپذیرفته است!». پس این نیست که ملکه هر چه اراده کند، انجام شود.
بههرروی شاهان انگلستان، در حد توشیح و تأیید نسبت به آنچه در کشورهای تحت استعمار خود رخ میدهد، مسئول هستند. از آن گذشته این کشور، در ایران سابقه سیاه و غیر قابل دفاعی دارد، که شنیدن آن در این بخش از گفتوگو مغتنم است.
انگلستان جنایات بسیاری در دنیا و بهخصوص در ایران انجام داده و همیشه ما در مقابل آنها مغموم بودیم. انگلیسیها ابتدا در دوران شاه طهماسب به ایران آمدند، ولی همان زمان از ورودشان به کشور جلوگیری شد! شاه عباس گفته بود: روی جای پای آنتونی جنکینسن، نماینده دولت انگلیس، خاک بریزند که نجاستش از بین برود! از طرفی انگلیسیها پس از ورودشان به ایران، طی قرارداد 1907 با دولت روسیه، ایران را به سه قسمت تقسیم کردند. انگلیسیها در سال1915 نیز، با توافقی که با روسها انجام دادند، ایران را به دو قسمت تقسیم کردند. انگلیسیها نهایتا در سال
1919، طی قراردادی ایران را بهطور کامل خریداری کردند.
آنها در آن مقطع با پرداخت 130 هزار لیره به آقای وثوقالدوله به عنوان نخستوزیر و سه وزیر دربار ایران، این قرارداد را به امضا رساندند. انگلیسیها با دسیسههای خود، موجب جدایی هرات از ایران نیز شدند. از دیگر جنایات انگلیس این است که شرکت نفت انگلیس و ایران، پنجاه سال نفت ما را غارت کرد! در یکی از آن سالها، فقط 280 میلیون لیره به خزانهداری بریتانیا مالیات دادند. درحالیکه جمع پولی که به ما در مدت پنجاه سال پرداخت شد، فقط 109 میلیون لیره بود. از طرفی انگلیسیها ایران را وارد پیمانی به نام
بغداد کردند، که هیچ فایدهای برای ما نداشت. انگلیسیها همواره روسیه را نیز علیه ما تحریک کردند؛ لذا وقتی روسها در زمان دولت
شریفامامی به ایران آمدند، ما صاحب کارخانه ذوب آهن شدیم؛ چرا که تا پیش از آن، انگلیسیها اجازه چنین تأسیساتی به ایران نمیدادند. در واقع دولتهای انگلیس، آلمان، آمریکا و فرانسه معتقد بودند که ذوب آهن برای یک ملت روستایی لازم نیست! روسها علاوه بر ذوب آهن، کارخانه ساخت توپ نیز در ایران احداث کردند؛ لذا توپهایی که در جنگ با عراق از آنها استفاده میکردیم، حاصل کارخانه تأسیسی روسها در اصفهان بود.
البته انگلیسیها خواسته یا ناخواسته، در تاریخ کارهایی هم به نفع ما کردهاند؛ مثلا آنها با نیروی دریایی خود به ما کمک کردند که پرتغال را از سواحل ایران بیرون برانیم؛ چرا که در آن مقطع از اروندرود (شطالعرب)، تا چابهار در دست دولت پرتغال بود. البته این کمک انگلیسیها از آن رو بود که میخواستند به خلیج فارس دست یابند. کار دیگر انگلیسیها، به زمان شاه عباس باز میگردد. آنتونی شرلی، رابرت شرلی، تامس شرلی و یک سرهنگ به نام تامس هادفورد، به ایران آمدند، با پول ما اسلحه ساختند و به ما تحویل دادند. در آن مقطع انگلیسیها، سیصد توپ جنگی و شصت هزار تفنگ ساختند و ما به واسطه آنها توانستیم دولت عثمانی را شکست دهیم. در دوران جنگ عباسمیرزا با روسها هم، انگلیسیها بیستهزار تفنگ و چند توپ جنگی به ایران دادند؛ چون آن زمان روسیه متحد ناپلئون بود و انگلیس در حال جنگ با ناپلئون؛ بنابراین این کارشان هم، بیشتر خدمت به خودشان بود. البته ناگفته نماند که ساخت بیمارستان در ایران هم، با مقاصد خاص و از جمله برای مسیحی کردن مردم بود. انگلیسیها مدرسههایی هم در ایران تأسیس کردند، ولی در مجموع سیاست انگلستان با ایران، همیشه سیاست دو دوزه بوده و عمدتا ما را فروختهاند! انگلیسیها همیشه همراه با همسایه شمالی، علیه ما قدم برمیداشتند.
اشاره کردید که چارلزها، در سلطنت چندان خوششانس نبودند. شما سلطنت چارلز سوم را چطور ارزیابی میکنید؟
قبل از هر چیز، اسم چارلز در نظر مردم انگلیس چندان جالب نیست. ای کاش اسم دیگری انتخاب میکرد. از طرفی و به طور مشخص، شخصِ چارلز سوم هم، زیاد در انگلستان محبوب نیست و پرونده درخشانی ندارد. این به خاطر خیانتی است که نسبت به همسرش دیانا انجام داد. او درحالیکه دایانا همسرش بود، با کاملیا رابطه مخفیانه داشت. دایانا هم از سر کینه طلاق گرفت. نقطه ضعف دیگر چارلز، سالخوردگی زیاد اوست. در حال حاضر 74 سال سن دارد و مثل همه پادشاهان فرانسه و انگلیس، از زمانی که متولد شده ولیعهد بوده است؛ لذا همه تصور میکنند بهزودی ویلیام پادشاه میشود. هنر چارلز میتواند این باشد که چندان در امور کشور دخالت نکند؛ کما اینکه ظاهرا چنین تصمیمی هم دارد.