آیت‌الله سید محمدتقی آل هاشم، از اعلام طراز اول و کنونی تبریز و از یاران و معاشران قدیمی شهید آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی است. وی در این گفت وشنود، به فرازهایی از خاطرات خود از استاد شهید اشاره کرده که می‌تواند یاریگر پژوهندگان تاریخ  انقلاب تبریز باشد.
در تبریز، نقش امام در کشور را داشتند
□ جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید آیت‌الله قاضی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ما از تبریز با ایشان آشنا بودیم و ایشان نسبت به ما صداقت و رفاقتی داشتند، فکر می کنم که همواره در خدمتشان بودیم.
 
 

□ ویژگیهای برجسته شخصیتی و اخلاقی ایشان از نظر شما کدامند؟
نخستین فضیلتی که در ایشان به چشم می‌خورد ادب، حجب و کمال ایشان بود. خط زیبایی هم داشتند و در کل، اهل قلم بودند و عربی و فارسی را بسیار زیبا می‌نوشتند.
 
□ جایگاه علمی ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ایشان مجتهد مسلم و عالمی صاحب‌نظر بودند. تألیفات بی‌شمار ایشان گواهی بر این سخن است، مخصوصاً تحقیق بسیار جالبی درباره اربعین سیدالشهدا(ع) دارند. اولین تألیف ایشان پاورقی کتاب تاریخ‌الائمه نوشته ابن الثلج بغدادی است.
 
□ از سوابق تحصیلی و نیز مبارزاتی ایشان چه می‌دانید؟
ایشان فرزند مرحوم آیت‌الله حاج میرزا باقر قاضی طباطبایی بودند و در نوجوانی و دوره رضاخان، همراه پدر به زندان قزل‌ قلعه افتادند. پس از آزادی، در مدرسه طالبیه تبریز به تحصیل پرداخت و پس از طی دوران مقدماتی، به قم رفت و از محضر امام، آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله حجت کمره‌ای و آیت‌الله نجفی مرعشی بهره برد.
 
□ چه سالی به نجف اشرف رفتند و اساتید ایشان چه کسانی بودند؟
ایشان در سال 1369ق. به نجف اشرف رفتند و از محضر آیات عظام حکیم، خویی، سید عبدالهادی شیرازی، شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء، حاج میرزا محمدباقر زنجانی و سید حسن بجنوردی بهره بردند. پس از مدتی به ایران برگشتند و به تدریس و تحقیق مشغول شدند و شاگردان زیادی را تربیت کردند.
 
□ از بازگشت ایشان به تبریز خاطره‌ای دارید؟
بله، روز اولی را که ایشان به مسجد مقبره تبریز تشریف آوردند ، کاملاً به یاد دارم. جد ایشان در این مسجد دفن شدند. خود ایشان هم به اشاره حضرت امام در همین مسجد به خاک سپرده شدند.
مرحوم آقای قاضی متعلق به خاندان بزرگی هستند. جد بزرگ ایشان آیت‌الله‌العظمی سید مهدی علامه بحرالعلوم بودند که از زوار اصفهان به تبریز آمدند و نسبتی هم با خاندان آیت‌الله‌العظمی حکیم داشتند. این خاندان در زمان آقا قویونلو و حسن پاشا به تبریز آمد و در اینجا به شغل قضاوت مشغول شد. اکثر اعضای خاندان مرحوم آقای قاضی، از فقاهت و مرجعیت بهره داشتند و از علمای تراز اول آذربایجان بودند. شهید آیت‌الله قاضی از نسل امام حسن مجتبی(ع) هستند.
□ اشاره‌ای هم به شیوه‌های مبارزاتی ایشان کنید. ایشان در این عرصه چگونه عمل می کردند؟
شهید آیت‌الله قاضی به حکومت پهلوی می‌گفتند حکومت جبار! و بسیار به مبارزه علیه رژیم ستمشاهی تعصب داشتند. در منبر همیشه سخنرانیهای پرشوری داشتند و به همین دلیل هم بارها دستگیر، زندانی و تبعید شدند. مرحوم آقای انزابی هم که از وعاظ مشهور تبریز بودند، همیشه تبعید می‌شدند. هنگامی که ایشان را به تبعید بردند، من نامه‌ای را توسط فرزندشان حاج محمدتقی قاضی برای ایشان فرستادم و ایشان پاسخ دادند که: بسیار آزار دیده‌اند. به نظرم ایشان را با لباس منزل و بدون عبا و عمامه برده بودند! بعد هم که شنیدم ایشان را در تهران به بیمارستان بردند. همیشه در نامه‌هایشان تأکید می‌کردند: به علما و مؤمنینی که در مضیقه هستند رسیدگی کنید و به آنها بگویید ان‌شاءالله فرج نزدیک است و رژیم پهلوی سرنوشتی جز انقراض ندارد!
 
□ از ارتباط شهید آیت‌الله قاضی و امام چه می‌دانید؟
در تبریز همه به آیت‌الله قاضی می‌گفتند: خمینی آذربایجان! چون در تبریز نقش امام را در کشور داشتند. ایشان از شاگردان حضرت امام بودند و از نفس پاک ایشان الهام گرفته بودند و مثل ایشان با کمال شجاعت صحبت می‌کردند. یک بار در سخنرانی‌ای در دانشگاه گفتند: «خدا شاهد است هیچ‌گاه دست از خط امام برنمی‌دارم و در این راه آماده شهادت هستم. انقلاب باید به رهبری امام به راهش ادامه بدهد. مؤمنین! جز از خدا از کسی نترسید و امیدوار به پیروزی باشید.»
ایشان در هیچ شرایطی روحیه خود را نمی‌باختند و همیشه به کسانی که در اطراف ایشان جمع می‌شدند دلداری می‌دادند. یک بار که مأمورین در مسجد مقبره گاز اشک‌آور زدند و مردم پراکنده نشدند، ایشان به فرمانده مأمورین سیلی زدند و گفتند: «به چه حقی مردم را آزار می‌دهید، می‌زنید و زندانی می‌کنید؟» مرحوم قاضی حقیقتاً غیور و شجاع بودند و از هیچ ‌کسی جز خدا نمی‌ترسیدند. ایشان در عین حال که مدرس بزرگی بودند، در مسجد هم سخنرانیهای پرشور می‌کردند، پاسخ مردم را می‌دادند و به کارها رسیدگی می‌کردند، مخصوصاً بعد از انقلاب اداره همه امور به دست ایشان بود.
 
□ تأثیر و نقش ایشان را در مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب و پس از آن چگونه ارزیابی می‌کنید؟
انصافاً ایشان خیلی به انقلاب خدمت کردند. فوق‌العاده به امام علاقه و به خط امام ایمان داشتند. در راه‌پیماییها شبها به ما تلفن می‌زدند و می‌فرمودند: کدام مسیرها را طی کنیم و مردم را به کجاها راهنمایی کنیم و خودشان قرار است در کجا صحبت کنند. من به دوستان، مردم و علما تلفن می‌زدم و اطلاع می‌دادم و در مسجد امامزاده سید حمزه جمع می‌شدیم و از آنجا راه می‌افتادیم. یک بار برف سنگینی بارید و ما به دانشگاه رفتیم و ایشان به آنجا آمدند و سخنرانی کردند. بسیار مهربان، خدمتگزار، مردمدار و با محبت بودند.
 
 

□ آیا خود شما هم در درس ایشان حضور داشتید؟
بله، مقداری از رسائل مرحوم شیخ انصاری و قدری از فقه را در محضر ایشان آموختم و حاشیه کتاب رسائل ایشان را، خود من نوشتم. بسیار محقق و مدقق بودند و بربرخی علوم روز و تاریخ احاطه داشتند. ایشان فقیه و مجتهد بودند و حتی رساله عملیه هم داشتند، منتهی به احترام بزرگان و اساتید چاپ نکردند. همیشه می‌گفتند: «در زمانه ما مجتهدین بزرگی هستند، اما به جدم قسم که رهبر فقط یکی است و آن هم امام!» ایشان از اولین امام جمعه‌های تبریز و نماینده تام‌الاختیار امام بودند.
 
□ خبر شهادت ایشان را چگونه شنیدید؟
ایشان در غروب عید قربان هنگام بازگشت از نماز مغرب و عشا توسط اعضای کوردل فرقان به شهادت رسیدند. به منزل ما تلفن زدند و به بیمارستان رفتم. انگار قیامت شده بود. جنازه ایشان را به راه‌آهن تبریز برده بودند، چون در تبریز دو نماز جمعه برگزار می‌شد. یکی به امامت آیت‌الله حاج میرزا جواد سلطان‌القراء که قبل از پیروزی انقلاب هم نماز جمعه می‌خواندند و یکی هم توسط شهید آیت‌الله قاضی که راه‌آهن را انتخاب کرده بودند تا فاصله شرعی دو نماز جمعه رعایت شود. مرا به جایی بردند که تریبون نماز جمعه بود و چند نفر از علما هم بودند. جنازه روی دست مردم تا مسجد مقبره رفت. در آنجا می‌خواستند پیکر ایشان را در کنار اجداد بزرگوارشان دفن کنند که تابوت از هجوم جمعیت شکست! از امام سؤال شده بود جنازه را کجا دفن کنیم؟ و ایشان فرموده بودند: در مسجد خودشان، یعنی مسجد مقبره.
آنجا مقبره کوچکی بود و تلاش کردیم با کمک مسئولین، علما و مسئولین شهر آنجا را تجدید بنا کنیم و آن را به شکل آبرومندانه‌ای در آوریم. پس از شهادت ایشان نماز ظهر و عصر را در مسجد مقبره امامت می‌کردم و خانواده ایشان که متولی مسجد هستند، مرا منصوب کردند. بدین ترتیب تعمیراتی را در مسجد انجام و سر و وضع آبرومندی به آن دادیم.
در هر حال سخن گفتن درباره مقام شامخ فردی چون شهید آیت‌الله قاضی کار بسیار دشواری است، اما: «آب دریا را اگر نتوان کشید       هم به‌ قدر جرعه‌ای باید چشید». https://iichs.ir/vdca.anek49n605k14.html
iichs.ir/vdca.anek49n605k14.html
نام شما
آدرس ايميل شما