وقتی زمزمه برکناری زاهدی بر سر زبانها افتاد، او عنوان نمود که من با تانک به نخستوزیری رسیدهام و با تانک هم کنار میروم. این جمله به خوبی مبین آن است که زاهدی به قدرتی فراتر از شاه و قانون مینگریست
بعد از کودتای 28 مرداد، بسیاری از عوامل کودتا، به پاس خدمات خود در تحقق کودتا و حفظ شاه، به قدرت رسیدند و پستهای مهم سیاسی و اقتصادی را از آن خود کردند. مهمترین پست سیاسی کشور، یعنی نخستوزیری، از آن سپهبد فضلالله زاهدی شد که به فرمان مستقیم محمدرضا پهلوی و امضای او در مرداد سال 1332، تفویض گردید. با روی کار آمدن زاهدی، به نظر میرسید همه چیز تحت کنترل شاه و مطابق انتظار اوست، اما این تصور اشتباه بود و خیلی زود با تقابل محمدرضا پهلوی و زاهدی، مشخص شد که شاه از به قدرت رسیدن زاهدی، چندان خوشحال و راضی نیست.
زاهدی و نقش او در کودتای 28 مرداد
برخی گفتهاند زاهدی رابطه خوبی با انگلیس نداشت؛ زیرا بعد از برکناری رضاشاه و در زمانی که ریاست لشکر اصفهان را بر عهده داشت، توسط انگلیسیها به فلسطین تبعید شد، اما واقعیت آن است که وی بعد از بازگشت به کشور در سال 1324، به انگلیس و عوامل آن در ایران نزدیک شد و روابط خوبی با آنان برقرار کرد؛ چنانکه انگلیس به او اعتماد و روی او به عنوان یکی از همراهان کودتا حساب باز کرد. کرمیت روزولت درباره نقش زاهدی در کودتا در خاطرات خود آورده است: «افسران و افراد کشوری دیگری وجود دارند که میتوانند نقش مهمی بازی کنند. اینها کسانی هستند که نسبت به آنها شاه و دوستان انگلیسی ما که از دور مراقب و کمک کار هستند اطمینان کافی و کامل دارند... به مجرد اینکه شاه مصدق را برکنار کرد و زاهدی را به جای او استقرار داد باید حمایت کافی برای این اقدامش به عمل آورد».1 گذشته از این زاهدی به دلیل دشمنی خود با مصدق که متأثر از عوامل متعددی بوده و خارج از این نوشته است، علنا در رأس مخالفان مصدق قرار داشت؛ به طوری که حتی مصدق برای دستگیری و تسلیم او یکصدهزار ریال جایزه تعیین نموده بود.2
بااینحال مقارن تحولات 28 مرداد و پس از آن، انگلیس که از نقش زاهدی در کودتا و نگرش سیاسی او کاملا آگاه بود، به حمایت از زاهدی برخاست. بر این اساس کودتاگران داخلی و خارجی زاهدی را گزینه مناسبی برای احراز پستهای سیاسی میدانستند و معتقد بودند: «زاهدی همچنان از محبوبیت زیادی بین افراد ارتش و پلیس برخوردار است و به همین دلیل به هر قیمتی باید با او ارتباط برقرار کرد».3 البته شاه بهرغم اطلاع از جایگاه نظامی زاهدی، نسبت به تفویض مقام نخستوزیری به او تا حدودی بیمناک بود؛ بااینحال بعد از کودتای 28 مرداد، فرمان نخستوزیری زاهدی را امضا نمود؛ امضایی که هنوز مدت زیادی از خشک شدن جوهر آن نگذشته بود که به اختلاف طرفین و برکناری زاهدی منجر شد.
زاهدی از نخستوزیری تا برکناری
فرمان نخستوزیری زاهدی، که در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ امضا شد، روز ۲۱ مرداد، بعد از امتناع دکتر مصدق از پذیرفتن فرمان عزل خود و خروج شاه از ایران، در روزنامههای مخالف مصدق منتشر گردید و عکس این فرمان نیز در تیراژ وسیعی چاپ و در تهران انتشار یافت.4 همانطور که گفته شد شاه از همان ابتدا نسبت به انتصاب زاهدی به نخستوزیری بیمناک بود و از امضای فرمان او اکراه داشت تا جایی که این احساس بهتدریج به تقابل و جنگ قدرت دو طرف تبدیل شد.
بسیاری معتقدند علت بیمناکی شاه نسبت به زاهدی به دلیل قدرت گرفتن او بود؛ زیرا از یکسو زاهدی بیش از حد به آمریکا نزدیک شده بود و از سویی خودسرانه و مستقل عمل میکرد. البته نزدیکی زاهدی به آمریکا، باعث ترس و نگرانی انگلیس نیز شده بود؛ چنانکه بعد از انعقاد قرارداد کنسرسیوم که سهم بزرگی از نفت ایران را به آمریکاییان واگذار کرد و در نتیجه باعث صاحب نظر شدن آنان در صحنه سیاست ایران گردید، انگلیس برای برکناری زاهدی دست به کار شد. «به خصوص آنکه هنوز نفوذ و قدرت آمریکاییان آنقدر نبود که بتوانند نفوذ ریشهدار و دیرینه بریتانیا را تحتالشعاع قرار دهند؛ ازاینرو همین که قرارداد کنسرسیوم به مرحله اجرا درآمد، انگلیسیها فشار آوردند که حکومت زاهدی که وظیفهاش را انجام داده و ضمنا بسیار منفور افکار عمومی بود، از کار برکنار شود و بقیه کارها را هواداران قدیمی سیاست انگلیس در دست بگیرند.»5
فضلالله زاهدی درکنار ریچارد نیکسون در حاشیه سفر وی به تهران (آذر 1332)
البته زاهدی هم بیش از حد به آمریکا نزدیک شده بود و در توجیه این سیاست، معتقد بود سرنوشت ایران به غرب گره خورده است و منافع ایران و غرب با یکدیگر سازگاری دارند؛ بنابراین نزدیکی به آمریکا، اقتضای شرایط داخلی و بینالمللی است.6 گذشته از نگرش زاهدی که لزوم نزدیکی او به غرب بهخصوص آمریکا را بیان میکرد، بعضی از اقدامات قدرتطلبانه او نیز باعث بالا گرفتن اختلافاتش با شاه شد. زاهدی قدرتمند بود و بر تمام ارکان حکومت سلطه داشت، با اسکورت حرکت میکرد، به ستاد ارتش دستور میداد، افسران ارشد و امیران ارتش را بدون جلب نظر شاه به هر شغلی مناسب میدانست منصوب میکرد، وزیران و مقامات بلندپایه دولتی زیر نفوذ او بودند و در مشاغل ارتشیان و نیز در سازمان ارتش تغییراتی داد که گاهی مورد رضایت شاه نبود. در آیینهایی که با حضور او و شاه برپا میشد، حضار پس از گفتن شعار «جاوید شاه» شعار زندهباد زاهدی را سر میدادند و اینها برای شاه خوشایند نبود.7 نکته حائز اهمیت در خصوص قدرتطلبی زاهدی این بود که او از این قدرت تنها برای منافع شخصی خود استفاده نمیکرد، بلکه در مواردی آن را علیه قدرت شاه بهکار میبرد.
بعد از انعقاد قرارداد کنسرسیوم که سهم بزرگی از نفت ایران را به آمریکاییان واگذار کرد و در نتیجه باعث صاحب نظر شدن آنان در صحنه سیاست ایران گردید، انگلیس برای برکناری زاهدی دست به کار شد.
به عبارتی زاهدی آنطور که محمدرضا پهلوی انتظار داشت و میخواست تمکین نمیکرد؛ بنابراین طبیعی بود که شاه بهخصوص بعد از تحولات 28 مرداد، تاب تحمل یک نخستوزیر قدرتمند و در مواردی مخالف با خود را نداشته باشد. آن هم در شرایطی که «قدرت این نخستوزیر در تمام دستگاههای حساس دولتی مشهود بود».8 با وجود این، شاه تا زمانی که به آمریکا نرفته و از نزدیک با مقامات دولت آمریکا مذاکره نکرده بود، جرئت برکناری زاهدی را نداشت؛ زیرا زاهدی را وابسته به آمریکاییها میدانست و از واکنش آمریکا در مورد برکناری او نگران بود؛ زیرا آمریکا مهمترین حامی و پشتوانه زاهدی در پست نخستوزیری بود.
نقش آمریکا در پشتیبانی از زاهدی به حدی بود که وقتی زمزمه برکناری او بر سر زبانها افتاد، عنوان نمود که من با تانک به نخستوزیری رسیدهام و با تانک هم کنار میروم. این جمله به خوبی مبین آن است که زاهدی به قدرتی فراتر از شاه و قانون مینگریست و امیدوار بود به پشتوانه قدرت آمریکا همچنان در مسند قدرت باقی بماند. محمدرضا پهلوی نیز با اطلاع از این موضوع، آگاه بود که تنها راه برکناری زاهدی متقاعد کردن آمریکا به عزل زاهدی است. او میترسید که زاهدی با اتکا به آمریکا، نقش رزمآرا را بازی کند و بهتدریج او را از صحنه بیرون براند.9 ازاینرو شاه ضمن سفر به آمریکا و مشورت با آنان، افرادی را واسطه نمود تا با مقامات آمریکایی ملاقات و در این رابطه صحبت کنند.
ثریا، همسر دوم شاه، در خاطرات خود آورده است: شاه وقتی قصد داشت کسی را از سمتش برکنار کند مستقیما این تصمیم را به فرد مورد نظر ابلاغ نمیکرد، بلکه شخص ثالثی را واسطه این کار قرار میداد. در این مورد اسدالله علم، دوست نزدیک و صمیمی شاه، واسطه این کار قرار گرفت و ضمن ملاقاتهای متعدد با مقامات آمریکایی، زاهدی را قانع کرد داوطلبانه و به این بهانه که خسته شده است و نیاز به استراحت دارد از مقام خود کنار رود و مدتی کشور را ترک کند.10 بدین ترتیب زاهدی در 16 فروردین 1333 مجبور به کنارهگیری اجباری از نخستوزیری شد و به عنوان نماینده دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل به سوئیس رفت و در سال 1342 در یکی از شهرهای سوئیس نیز درگذشت.
سخن نهایی
محمدرضا پهلوی از همان ابتدا که زمزمه واگذاری نخستوزیری به زاهدی مطرح شد نسبت به آن حساس و بدبین بود، اما انگلیس و آمریکا با او مشکلی نداشتند. البته انگلیس نیز بهتدریج نسبت به این انتصاب ناراضی و بدبین شد، اما آمریکا مصمم بود با تقویت دولت زاهدی، خیلی زود مسئله نفت را حل نماید؛ زیرا بهزعم این کشور هر گونه تزلزل یا ضعف از سوی دولت میتوانست مانع از رسیدن به توافقی جامع و کامل گردد؛ ازاینرو، شاهد هستیم که آمریکا با کمکهای اقتصادی و نظامی فراوان در این دوره، از هر روشی برای تقویت دولت زاهدی استفاده نمود. بااینحال بعد از تشکیل کنسرسیوم و حل مسئله نفت، شاه توانست آمریکا را به برکناری او متقاعد نماید و آمریکا که دیگر مشکل نفت را حل کرده و جایگاه خود را تقویت نموده بود، با این تقاضا موافقت کرد.
فضلالله زاهدی در گفتوگو با محمدرضا پهلوی در حاشیه یکی از مراسم سلام در یکی از اعیاد
پی نوشت:
1. گرمیت روزولت، کودتا در کودتا، ترجمه دکتر علی اسلامی، بیتا، ص 18.
2. ثریا اسفندیاری بختیاری و لوئی والنتین، کاخ تنهایی، ترجمه نادعلی همدانی، تهران، مترجم، 1370، ص 165.
3. همانجا.
4. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 1، تهران، نشر علم، چ چهارم، 1376، ص 413.
5. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، صص 125- 126.
6. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، نشر قومس، چ ششم، 1384، ص 249.
7. ابراهیم صفایی، زندگینامه سپهبد زاهدی، تهران، علمی، 1373، صص 207- 208.
8. همان، ص 208.
9. محمود طلوعی، همان، ص 413.
10. همان، ص 421. https://iichs.ir/vdcb9zb8.rhbgspiuur.html