مصدق هنگام جلوس بر جایگاه نخستوزیری در سخنان خود در مجلس شورای ملی گفت: «در این مجلس به شاهنشاه جوانبخت خود قسم خوردهام و یک آدم بیشرافت نیستم که به این شاه جوانبخت... خیانت بکنم»
پس از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در سال 1320 و برکناری رضاشاه از سلطنت، محمدرضا پهلوی در 22سالگی وارث تاج و تخت پدرش شد. از این تاریخ تا زمان وقوع کودتای 28 مرداد 1332 را میتوان دوران «وقفه موقت استبداد مطلقه» و غلبه نسبی «دموکراسی پارلمانی» دانست. شاه بیتجربه در دهه نخست حکومت خود هیچگاه از سوی سیاستمداران کهنهکار و نیروهای متفقین که قسمتهایی از کشور را در اختیار داشتند جدی گرفته نشد.
با سقوط رضاشاه نیروهای سیاسی که مدتها در خفقان و سرکوب نگاه داشته شده بودند فرصت خودنمایی یافتند و حداقل بخشی از آنان مصمم بودند تا مانع از ظهور مجدد یک استبداد سلطنتی شوند. در نتیجه چنین وضعیتی بود که مجلس به منبع واقعی تصمیمگیری تبدیل شد و شاه از سوی این نیروهای سیاسی که کنترل چندانی بر آنها نداشت به حاشیه رانده شد. برخی از رجال سیاسی متعلق به دوران سلطنت رضاشاه از جمله احمد قوام، محمد مصدق، علیاصغر حکمت، حسین علاء، فضلالله زاهدی، سیدحسن تقیزاده و... از جمله چهرههایی بودند که در این دهه به نامهای غالب در ساحت سیاسی ایران بدل شدند.
دکتر محمد مصدق یکی از همین چهرهها بود که در این دوره با تکیه بر تجربه نمایندگی مجلس شورای ملی در دوران رضاشاه، بار دیگر از پلههای سیاست بالا رفت و به هسته اصلی دایره قدرت نزدیک شد. او با ورود به مجلس شانزدهم در سال 1328، رهبری اقلیت مجلس برای ملیشدن صنعت نفت را به عهده گرفت. پس از اینکه با فشار جمعی از نمایندگان مجلس و پیگیریهای دکتر مصدق، قانون ملیشدن صنعت نفت در اسفندماه 1329 به تصویب رسید، حسین علاء از منصب نخستوزیری استعفا کرد و وزارت دربار را به عهده گرفت. مجلس هم در 7 اردیبهشت سال 1330 محمد مصدق را به نخستوزیری برگزید.
به جریان افتادن قانون ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس، محبوبیت مصدق را بهشدت افزایش داد. با تکیه بر این محبوبیت و البته میل مصدق به داشتن اختیارت و اقتدار بیشتر، او در تیرماه سال 1331 از شاه خواست پست مهم وزارت جنگ را به او واگذار کند و از مجلس هم تقاضای اختیارات فوقالعاده ششماهه کرد، اما شاه نمیخواست که همچون ده سال گذشته به عنوان «مقام در سایه» و تحت تأثیر سیاستمداران کارکشته و استخوان خردهکرده شناخته شود. او که «بهتر از هر کسی از نقش تصدی پست وزارت جنگ توسط پدرش در خلع سلطنت قاجار آگاه بود با این درخواست مصدق مخالفت کرد. مصدق نیز از نخستوزیری کناره گرفت و احمد قوام جانشین او شد. با این اتفاق، طرفداران مصدق و آیتالله کاشانی ایران را به حالت تعطیل درآوردند. آنان براساس فتوای کاشانی مبنی بر وجوب شرعی مقابله دینداران با ارتش به پا خاسته بودند».1
پس از قیام مردمی 30 تیر 1331، محمدرضا پهلوی تحت فشار مردم و نیروهای سیاسی حامی مصدق، برخلاف میلش قوام را برکنار و مصدق را بار دیگر مأمور تشکیل کابینه کرد. «این پیروزی، مصدق و جبهه ملی را به نیرویی بهظاهر شکستناپذیر در اذهان تبدیل کرد. صعود رعدآسای مصدق به قدرت، شاه را مصمم کرد تا دیگر به هیچکس اجازه برخورداری از قدرتی اینگونه را ندهد. شاید بتوان گفت که سرنوشت مصدق، توجیه فردی لازم را برای شخص شاه در راستای تبدیلشدن به حاکمی مستبد و خودکامه فراهم آورد.»2 شاید اوج منازعه محمدرضا پهلوی و مصدق را بتوان در همین ماجرای استعفای او دانست؛ جایی که او در متن استعفایش صراحتا از شاه برای نقض قانون اساسی انتقاد کرد و از سنگاندازیهای مکرر دربار در مسیر ملی شدن صنعت نفت گفت.
با این حال مصدق برخلاف سیدحسین فاطمی، وزیر امورخارجه جوان و جسور خود، از رویارویی مستقیم با شاه پرهیز میکرد. او پیش از این و هنگام جلوس بر جایگاه نخستوزیری در سخنانی که در مجلس شورای ملی بیان کرد صراحتا از همراهی خود با شاه یاد کرد و گفت: «در این مجلس به شاهنشاه جوانبخت خود قسم خوردهام و یک آدم بیشرافت نیستم که به این شاه جوانبخت... خیانت بکنم و یا اگر بخواهند به این شاه خیانت بکنند، من از آنها جلوگیری و یا او را محکوم به آن مجازاتی که لازم است نکنم».3
مصدق با نهاد سلطنت مخالف نبود، بلکه بر تفکیک میان حکومت و سلطنت و ضرورت پایبندی شاه به قانون اساسی مشروطه تأکید میکرد، بنابراین میکوشید شاه نیز از جانب او احساس خطر نکند. با این حال به ثمر نشستن نهضت ملی نفت و حمایت مدبرانه آیتالله کاشانی از مصدق در این جریان از یکسو و قدرت اتحاد این دو شخصیت در جریان قیام سیتیر از سوی دیگر، محمدرضا پهلوی را از پررنگ شدن نقش مصدق بیمناک کرد.
سیر حوادث و رویدادهایی که به کودتای 28 مرداد 1332 منجر شد، بیش از هرچیز محمدرضا پهلوی را به این نتیجه رساند که پایههای حکومت او لرزانتر از آن چیزی است که خود میپندارد. دوران نخستوزیری مصدق برای او کابوسی بود که تا پایان سلطنتش نیز او را رها نکرد. شاه در کتاب «مأموریت برای وطنم» علت موافقت و تمدید اختیارات مصدق در زمستان سال 1331 را این گونه بیان میکند: «میخواستم هر گونه مجال برای اجرای سیاستی مثبت در امر نفت به وی داده شده باشد. ولی متأسفانه مصدق اختیارات مزبور را بیش از پیش برای پیشرفت مقاصد شخصی خود مساعد یافته و به اختناق مطبوعات و توقیف مدیران جرائد پرداخت؛ چون بعضی از نمایندگان مجلس شهامت بهخرج داده و با وی مخالفت کرده بودند، به تضعیف قدرت مجلس اقدام نمود و دستور داد طرفداران او جلسات را با عدم حضور خود از رسمیت بیندازند و بهوسیله افراد اوباش طرفدار، به ارعاب و تخویف نمایندگان مخالف مبادرت نموده و آنها را در منازل خود و یا در معابر عمومی مورد تهدید قرار داد».4
محمدرضا پهلوی دو نقطه ضعف داشت که مانع می شدند او ذرهای با مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت همراهی نشان دهد
او همچنین جرم مصدق را «برهم زدن اساس حکومت» دانسته و با اشاره به اینکه این یک جرم بارز بود با تبختر و غرور مختص به خود مینویسد: «من در این موقع [محاکمه مصدق پس کودتای از 28 مرداد] نامهای به محکمه نگاشته و اظهار داشتم که وی را از تقصیراتی که نسبت به شخص من مرتکب شده بخشیدهام. بر اثر همین نامه و به علت کِبر سن از اعدام که معمولا ... مجازات این گونه اشخاص است، رهایی یافته و فقط به سه سال زندان مجرد محکوم گردید و بدین ترتیب بر اثر دخالت من از مرگ نجات یافت».5
به نظر میرسد پرهیز محمدرضا پهلوی از اعدام مصدق نه آنگونه که خود مدعی است به خاطر دلسوزی و احترام به کهولت سن او که به خاطر ترس از محبوبیت مصدق بهویژه در عرصه بین الملل باشد؛ چرا که نخستوزیر معزول ایران در دو سال پیش از کودتا به سرخط اخبار بینالمللی راه پیدا کرده بود. او به چهرهای محبوب بین مردم و آزادیخواهان کشورهای جهان سوم و البته دولتمردی سرسخت، سازشناپذیر و خبرساز نزد رسانهها و سیاستمداران غربی تبدیل شده بود.
محمدرضا پهلوی دو نقطه ضعف داشت که مانع میشدند او ذرهای با مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت همراهی نشان دهد: نخست، ترس از اینکه همراهی او با مصدق به از دست دادن سلطنت بینجامد و دوم اینکه او در آن سالها با عبور از دوران تثبیت حکومت خود به دنبال این بود که از هر فرصتی برای برقراری فرمانروایی مستبدانه استفاده کند؛ بنابراین طبیعی بود که در قطب مخالف دکتر مصدق قرار بگیرد که اهدافی کاملا متفاوت را دنبال میکرد. با این حال تا زمانیکه ائتلاف مردمی حامی مصدق منسجم بود و افکار عمومی نیز از او حمایت میکرد، محمدرضا پهلوی در مقابل فشارهای خارجی برای برکناری مصدق مقاومت کرد.6
قیام سی تیر و نخستوزیری مجدد مصدق که با اعطای پست وزارت جنگ به وی توسط شاه همراه بود محمدرضا پهلوی را بهشدت تحقیر کرد. نیروهای محافظهکار که نمونه بارز آن احمد قوام بود نیز مجبور به عقبنشینی شدند. شاه برای حفظ سلطنت، به شکل غیرمستقیم شکست را پذیرفت. مصدق نیز در عوض به شاه قول داد که علیه سلطنت او توطئه نکند.7
با اینکه قیام سی تیر پرده از چهره خائنانه شاه، دربار و عوامل محافظهکار طرفدار انگلستان برداشته بود، اما مصدق راه مماشات و سازش با مخالفان را در پیش گرفت. او معتقد بود که کانون اصلی فتنه، مادر و خواهر شاه هستند و دستور داد آن دو کشور را ترک کنند؛ ضمن اینکه طرفداران او در مجلس، امامجمعه تهران (دکتر سیدحسن امامی) را از ریاست مجلس برکنار کرده و آیتالله کاشانی را به ریاست برگزیدند.
ازجمله انتقاداتی که به مصدق وارد شده، همین قاطع نبودن او نسبت به شخص شاه است. امام خمینی(ره) سالها بعد و در 16 آبانماه سال 1357 با اشاره به این موضوع چنین فرمودند: «....قدرت دست دکتر مصدق آمد. او برای مملکت میخواست خدمت بکند، لکن اشتباهات هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد، این را [محمدرضا پهلوی] خفهاش نکرد که تمام کند قضیه را. برای او کاری نداشت آن وقت. هیچ کاری برای او نداشت، بلکه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود. این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد».8
رابطه محمدرضا پهلوی و مصدق اگرچه پیش از کودتای 28 مرداد 1332 هیچگاه به منازعه مستقیم و تقابل نینجامید، پس از قیام سی تیر و آگاهی شاه از قدرت واقعی مصدق و ائتلاف حامی او تیرهتر شد. شاه از محبوبیت و احتمال موفقیت مصدق در پیشبرد ملی کردن صنعت نفت بیمناک بود. برای او تحمل یک چهره محبوب و مستقل از دربار ناممکن بود؛ بنابراین برای ناکامی مصدق از هیچ کوششی فرو گذار نمیکرد.
در مقابل، مصدق نیز اگرچه با استبداد شاهی و نقض مکرر و روشن قانون اساسی توسط محمدرضا پهلوی و اطرافیانش معترض بود، نهاد سلطنت را به رسمیت میشناخت و تنها در پی تحقق تمام و کمال قانون اساسی مشروطه بود. بنابر این رویه انتقاد در عین مماشات را در پیش گرفت. به نظر میرسد پس از اینکه موضع مصدق درباره دریافت اختیارات ویژه و در اختیارداشتن وزارت جنگ به کرسی نشست او به کلی قدرت شاه و اطرافیانش و ازهمه مهمتر حمایت پیدا و پنهان انگلستان و آمریکا از شاه را دست کم گرفت؛ برداشتی که پیامدهای آن در روزهای پایان مردادماه سال 1332 گریبان مصدق و مردم را گرفت و نهال نوپای ملی شدن صنعت نفت را خشکاند.
پی نوشت:
1. محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، ص 92.
2. همان.
3. مجتبی سلطانی، خط سازش، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367، ج ۱، صص 44-۴6.
4. محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بینا، 1356، ص 63.
5. همان، ص 332.
6. علیاصغر زرگر، «کودتای 28 مرداد 1332 و علل وقوع آن»، تحولات سیاسی اجتماعی ایران 1357-1320، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران، انتشارت روزنه، چ ششم، ص140.
7. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1369، ص 463.
8. امام خمینی(ره)، لوح صحیفه امام، ج 4، ص 369. https://iichs.ir/vdcftcdy.w6dx0agiiw.html