«یادها و یادمان‌هایی از حیات تبلیغی حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم شجاعی

استیضاح دولت علم در شب عاشورا، در حکم یک انقلاب بود!

زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم شجاعی از شاگردان و مصاحبان نزدیک شادروان حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی بود. وی در گفت‌وشنودی که در پی می‌آید، به پاره‌ای از خاطرات شگفت و در عین حال آموزنده خویش از آن استاد سخن اشاره کرده است. روان استاد و شاگرد شاد و بر خوان رحمت الهی میهمان باد.
استیضاح دولت علم در شب عاشورا، در حکم یک انقلاب بود!
جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آقای فلسفی آشنا شدید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. من از کودکی به ایشان علاقه داشتم. ایشان در مسجد چهلستون منبر می‌رفتند و من چون لحن خوبی داشتم، از همان کودکی قبل از منبر ایشان قرآن می‌خواندم. از زمانی هم که کسوت روحانیت بر تن کردم، به منزل ایشان رفت‌وآمد داشتم.
 
سیدابوالقاسم شجاعی
 
از کیفیت ارتباط خود با ایشان بفرمایید.
ایشان خیلی به من محبت می‌کرد. اگر در منابع روایت جالبی را می‌دید، یادداشت می‌کرد و موقعی که می‌خواستم بروم، آن را در دست من می‌گذاشت. گمان نمی‌کنم کسی بیشتر از من در مقابل ایشان منبر رفته باشد! همیشه هم اصرار می‌کردم که اشکالات مرا بگیرند. یک‌بار ایشان گفت: «امشب منبرت یک اشکال بزرگ داشت. چرا موقع صحبت برگشتی و به پنجره پشت سرت نگاه کردی؟ حواس همه رفت به سمت پنجره!». من از کودکی تا روز آخر، اکثر مواقع در خدمت ایشان بودم و در آغوش من هم از دنیا رفت! الحمدلله توانسته‌ام خدمات و اصول تربیتی ایشان را در هر منبری که رفته‌ام، پاس بدارم و ادامه بدهم.
 
چه ویژگی‌هایی در شخصیت ایشان، برای شما از همه جذاب‌تر و تأثیرگذارتر بود؟
مهم‌ترین ویژگی مرحوم آقای فلسفی این بود که به آنچه می‌گفت، عمل می‌کرد و فاصله‌ای بین قول و عملش نبود. در مجلسی که ایشان بود، غیبت ممنوع بود! یک‌بار در دوره نوجوانی آمدم درباره کسی نکته‌ای بگویم. ایشان بلافاصله گفت: «نوکر امام حسین(ع)! چرا افشای راز کردی؟» ایشان صفات انسانی و اخلاقیات کم‌نظیری داشت. در دوره طاغوت یک‌بار از زندان که آزاد شدم، در اثر سوء تغذیه در زندان، لکه سفیدی روی پیشانی من درست شده بود که چهار، پنج سال طول کشید تا معالجه شود! ایشان در طول این مدت، حتی یک‌بار هم از من نپرسید: این لکه چیست؟ همه نکات اخلاقی را هم خوب دریافت کرده بود و هم خوب به آنها عمل می‌کرد. شرح حال و رموز موفقیت همه وعاظ را می‌دانست و با هر کسی، به اندازه فهم او حرف می‌زد و رفتار می‌کرد. سرعت انتقال و فهم بالایی که در درک معانی آیات و روایات داشت، حیرت‌انگیز بود. یک وقت همه ما کسانی که در محضرش بودیم، دریافت خود را از یک آیه بیان ‌کردیم و آخر سر ایشان مطلبی را ‌گفت که از همه بالاتر بود! وقتی مراجعه ‌کردیم، ‌دیدیم آن نکات عالی را از تفاسیر معتبر یا با تدبر خودش در آیه گفته است. خداوند به ایشان فهم و هوش سرشاری داده بود که مطالب را بسیار خوب و دقیق درک می‌کرد؛ به همین دلیل هم منبرهایش قوی و مفید بودند. نه قبل و نه بعد ازایشان، کسی در منبر و خطابه، تا این حد قوی و محکم و مؤثر نبوده است. ایشان می‌توانست مشکل‌ترین مسائل را در قالب الفاظی متین و مطابق با درک مخاطب بیان کند و این توانایی را داشت که با یک نگاه به مخاطبان، میزان درک و برداشت آنها را از مطالبی که می‌خواهد بگوید، ارزیابی کند.
از دیگر ویژگی‌های ایشان صدای گرمش بود. لحن و صدای خوب، در موفقیت یک منبری نقش بسزایی دارد. ایشان وقتی می‌گفت: «لاحول و لا قوة الا بالله»، مخاطب بر جای خود میخکوب می‌شد! حرکات دستش کاملا حساب‌شده و مطابق با مطلبی بود که می‌گفت. پیاده کردن الفاظ و دکلمه کردن روی منبر و حرکت دادن دست،‌ فنی‌ترین بخش منبر ایشان بود. گاهی اوقات تلاش می‌کردم حرکت‌های دست ایشان را روی منبر تقلید کنم، ولی نتیجه‌اش اشتباه از کار درمی‌آمد! چون این تبحری بود که تنها مخصوص به خود آن بزرگوار بود. ایشان در به تصویر کشیدن وقایع نظیر نداشت و مخاطب را با خود، به فضایی که می‌خواست می‌برد.
مرحوم فلسفی در مقام منبر رفتن، باید مجلسی را دوست می‌داشت و از خطابه در آن لذت می‌برد؛ یعنی این‌طور نبود که بگوید حالا منبر می‌رویم و یک کارش می‌کنیم! ده شبی را که منبر می‌رفت، باید لذت می‌برد. اگر با بهترین غذاها و امکانات از ایشان پذیرایی می‌کردند، به اندازه لذتی که از سخن می‌برد، نبود. روی برنامه و نظم اصرار عجیبی داشت. اگر بلندگو خراب بود یا اگر کسی وسط صحبتش بلند می‌شد، عصبانی می‌شد. می‌گفت: من برای هر منبر حداقل چهار ساعت مطالعه می‌کنم؛ به همین دلیل اگر بی‌توجهی می‌کردند، ناراحت می‌شد!
 
اشاره کردید که ایشان با حرکات دست یا دکلمه و... روی منبر، مخاطب را مجذوب می‌کرد. به مصادیقی از این شیوه‌ها اشاره بفرمایید.
ایشان مثلا می‌خواست بگوید که کسی دارد از پله می‌رود بالا و دستش را به صورت پله می‌کرد یا مثلا صدای پایش می‌آمد تق‌تق‌تق. این را پیاده می‌کرد. یا صدای قلم وقتی که عالمی آن را روی کاغذ می‌گذارد و می‌نویسد یا سربازی که در مرز کشورش پا به زمین می‌کوبد یا صدای چرخ نخ‌ریسی زنی که برای امرار معاشش زحمت می‌کشد. هر کس دیگری این کار را بکند ــ از جمله خود من که گاهی سعی می‌کردم تقلید کنم ــ جور درنمی‌آید، ولی ایشان با چنان تسلطی این کار را می‌کرد که ذره‌ای از وقار و عظمت منبرش کم نمی‌شد و در عین حال مخاطب مجذوب می‌شد. هنر می‌خواهد که طوری این کار را بکنید که به کسی برنخورد و کارتان اشتباه از کار درنیاید.
 
این مهارت اکتسابی است یا ذاتی؟
بخشی مثل تن صدا ذاتی است، ولی حرکات دست و حالات، تا حد زیادی اکتسابی است و تمرین و تأمل می‌خواهد. مهم ذات و جنس سخن است که تا حد زیادی از ویژگی‌های انسان نشئت می‌گیرد. اگر پزشکی ذاتا تاجرمآب باشد، در کار طبابت هم به بیمار به عنوان یک کالا نگاه می‌کند. چنین آدمی هر شغلی که داشته باشد، برایش حکم تجارت را دارد. مرحوم فلسفی به منبر نگاه کاسبکارانه نداشت. بعضی از حالات و شئونات مرحوم آقای فلسفی مربوط به خصوصیات خانوادگی و وراثتی بود، اما بسیاری را هم با مطالعه، پژوهش، ممارست و تمرین به‌دست آورده بود.
 
آیا مرحوم آقای فلسفی این مهارت‌ها و دانسته‌ها را به دیگران هم منتقل می‌کردند؟
بله؛ ایشان در منزلشان جلساتی داشتند و وعاظ می‌آمدند و ایشان آنها را راهنمایی و نکات لازم را به آنها گوشزد می‌کردند.
 
آیا این جلسات پس از رحلت ایشان هم ادامه یافت؟
بله؛ بعد از فوت ایشان بنده تلاش کردم آن جلسات را در منزل خودم ادامه بدهم و تجربه‌هایی را که از مرحوم آقای فلسفی دریافت کردم، به دیگران منتقل کنم. این جلسات هم مثل جلسات منزل مرحوم آقای فلسفی، جلسه بحث و تبادل آرا و پاسخ به شبهات و رفع اشکالات هم هست.
 
نقش ایشان را در فرآیند انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
با نگاهی منصفانه، اگر بخواهیم نقش افراد را در تقویت نهضت حضرت امام که نهایتا به پیروزی انقلاب منجر شد، ارزیابی کنیم، مرحوم آقای فلسفی قطعا در کنار عده‌ای دیگر در صف اول قرار می‌گیرد. ایشان در شهرستان‌های مختلف منبر رفت و فکر مردم را ساخت. درست است که مردم برای فهم و درک معارف دینی پای منبر مرحوم فلسفی می‌آمدند، اما در عین حال منتظر بودند ببینند که به دولت چه می‌گوید. روشنگری‌ها و افشاگری‌های مرحوم آقای فلسفی که بارها به ممنوع‌المنبر شدن ایشان منجر شد، عالی‌ترین نقشی بود که ایشان قبل از انقلاب داشت.
 
و آن استیضاح معروف؟
استیضاح دولت اسدالله علم در مسجد آذربایجانی‌ها که کاملا حکم یک رفراندوم را داشت. مقام معظم رهبری یک بار فرمودند: «من یک وقت به ایشان گفتم: قریب ده‌هزار نفر در آن مسجد بودند و ایشان پاسخ داده بود که من عدد نمی‌گویم، همین‌قدر می‌دانم که مسجد و بازار و خیابان پر بود». ایشان در آن منبر دولت علم را استیضاح کرد و مردم با گفتن صحیح است، صحیح است، حرف‌هایش را تأیید کردند. در آن روزها انتقاد از دولت و حکومت جرئت می‌خواست و کسانی که این جرئت را داشتند، چند نفری بیشتر نبودند. با این اقدام متهورانه مرحوم فلسفی، در دیوار نفوذناپذیر دولت رخنه افتاد و انقلابیون دل و جرئت جدیدی پیدا کردند. تأثیر این رفتار در شرایط آن روز کشور، حکم یک انقلاب را داشت و در زمره جرقه‌هایی بود که آتش انقلاب را برافروخت. مرحوم فلسفی انصافا از کسانی بود که سهمی عالی در موارد مختلف سیر انقلاب داشت.
 
آخرین بار ایشان را در چه زمانی دیدید و چه سفارشی به شما داشتند؟
در روز آخر حیات، مرحوم آقای عسگراولادی به دیدار ایشان آمده بود و من هم حضور داشتم. ایشان استکان چای را در دست داشت و به آقای عسگراولادی گفت: «بچه‌های شیعه لبنان دارند کرورکرور کشته می‌شوند، این چه زندگی‌ای است، اگر الان عزرائیل از دربیاید داخل، من این استکان چای را می‌گذارم زمین و از او استقبال می‌کنم!» لحظه آخر هم رو کرد به من و گفت: «شما و آقای نجفی و آقای مهدیان روز شنبه ناهار منزل ما دعوتید، فراموش نکنی!» بعد یک‌مرتبه سفیدی چشمش بالا رفت. استکان چای را گذاشت زمین!  من رفتم جلو و ایشان را به خود تکیه دادم. همان‌طور که گفته بود، سه بار نفس عمیق کشید و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد!
 
سیدابوالقاسم شجاعی
 
به نظر شما پیشرفت وسایل ارتباط جمعی، به ویژه فضای مجازی، می‌تواند رقیبی برای وعظ و خطابه باشد؟
خیر؛ حضور چهره به چهره با مردم معنویتی دارد که تکنولوژی نمی‌تواند ایجاد کند. تأثیر حضور در مجالس را نمی‌شود با چشم سر دید. زیارت امام حسین(ع) در یک مجلس دعا، با دیدن آن از تلویزیون خیلی فرق می‌کند. تأثیر حضور را نمی‌شود با تکنولوژی منتقل کرد. در عین حال توجه به این نکته هم بسیار مهم است که مستمع امروزی با مستمع سابق فرق می‌کند و همه چیز، از طرز نشستن و حرکات سخنران تا مطالبی که بیان می‌کند را تک‌تک بررسی می‌کند و اگر پایه‌های استدلالی سخن سست باشد، نمی‌پذیرد؛ لذا سخنران باید بداند که با مغز و فکر و دل مردم سروکار دارد و نمی‌تواند باری به هر جهت رفتار کند. بعضی از افراد، باسواد و مطلع هستند و خیلی راحت متقاعد نمی‌شوند. وظیفه خطیب تشخیص و درک اطلاعات مخاطب است که مرحوم فلسفی در این تشخیص نظیر نداشت.
 
و سخن آخر؟
هرگز دست از ولایت اهل‌بیت(ع) برندارید که سعادت دنیا و آخرت در آن است.
https://iichs.ir/vdcdzj0f.yt0zk6a22y.html
iichs.ir/vdcdzj0f.yt0zk6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما