«جمهوریخواهی» در سه برهه به صورت جدی در تاریخ معاصر ایران تکرار شده است؛ از قضا هر سه بار نیز در دوره پهلوی بوده است. سرنوشت این سه جمهوریخواهی به کجا انجامید؟
«جمهوریخواهی»؛ کلیدواژهای که به عنوان ساختار یک نظام سیاسی حداقل در سه برهه به صورت جدی در تاریخ معاصر ایران تکرار شده است؛ از قضا هر سه بار نیز در دوره پهلوی بوده و نقطه مشترک دیگر اینکه عمدتا در حد عنوان باقیمانده و به صورت تجربه عملیاتی کاربست پیدا نکرده است.
جمهوری رضاخانی
نخستینبار در دوره نخستوزیری رضاخان بود که زمزمه جمهوریخواهی جدی شد؛ برای رضاخان مهم حذف احمدشاه از سویی و گرتهبرداری از قبله آمالش، یعنی آتاتورک در ترکیه، از سوی دیگر بود و «جمهوریخواهی» ابزاری بود که وی را به هر دو مقصود میرساند. رضاخان از غیبت احمدشاه در کشور و همسویی مجلس و مطبوعات و گماشتگان نظامیاش در سراسر کشور بهره گرفت تا به اسم جمهوری، قدرت مطلقه خود را نهادینه کند و در این مسیر ابزارهای تبلیغاتی نیز به اندازه کافی داشت؛ به نحوی که همهروزه نمایشنامههایی با محوریت جمهوری در نقاط مختلف کشور و تهران روی صحنه میرفت.۱
زمانبندی پیادهسازی جمهوریخواهی لازم برای این مسئله به بلدیههای سراسر کشور نیز ابلاغ شده بود۲ و قرار بود قبل از نوروز ۱۳۰۳ جمهوریخواهی در عمل مستقر شود و حتی بر تعدادی سکه طلا و نقره نوروزی نیز عنوان جمهوری حک شده بود تا از سوی رئیسجمهور رضاخان به مقامات لشکری و کشوری اهدا شود.
مخالفت آیتالله مدرس
پازلهای جمهوریخواهی یک به یک در حال تکمیل بودند، اما رضاخان و هوادارانش فکر مخالفت آیتالله مدرس را نکرده بودند؛ برنامه طراحیشده از سوی آیتالله مدرس نیز همان قدر هوشمندانه بود و مبتنی بر طولانی کردن جلسات مجلس برای عدم تصویب برخی اعتبارنامههای نمایندگانی۳ که به مجلس پنجم راه یافته بودند تا ریلگذار جمهوریخواهی باشند.
تیری که به سنگ خورد
خط مشی پارلمانی شهید مدرس فراتر از حد تصور پاسخ داد؛ زیرا اکثریت مجلس که برخی نمایندگانشان رد اعتبارنامه شده بودند زمانی که وقت بررسی اعتبارنامه نمایندگان اقلیت فرا رسید ناخواسته این بازی را تکرار کردند و زمان بیشتر به زیان جمهوریخواهی تلف شد. موافقان جمهوریخواهی رضاخانی دست به تجمع در مقابل مجلس زدند و در مقابل مخالفان نیز در مسجد شاه تجمع کردند.۴
مجموع خط مشیهای پارلمانی آیتالله مدرس و صفآرایی موافقان و مخالفان در بیرون از مجلس که با خشونت نیروهای رضاخانی در ضرب و شتم مردم همراه بود سبب شد تا رضاخان پس از سفر به قم و به زعم خودش مشورت با علما در این زمینه، از صرافت جمهوریخواهی بیفتد و به این طریق نخستین آزمون جدی برای تجربه عملیاتی جمهوریخواهی ناکام باقی بماند.
بیشتر بخوانید: روحانی سیاستمدار جمهوری رضاخانی مفهومی جز دیکتاتوری مطلق نداشت غوغای جمهوری در تهران
بازگشت خفیف جمهوریخواهی
شهریور 13۲۰ از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است؛ برههای که ناگفتههای بسیاری دارد. یکی از مسائل مهم در این برهه، تصمیم سران کشورهای متفق برای خروج رضاشاه از کشور بود. رضاشاه در این برهه سادهلوحانه تصور میکرد میتواند با روی کار آوردن افرادی مانند مجید آهی و یا علی سهیلی که با روسها ارتباط خوبی داشتند ورق را به سود خود بازگرداند، اما در نهایت به نخستوزیری فروغی رضایت داد.۵ فروغی در این برهه نقش کاتالیزور خود را بار دیگر برای پهلویها ایفا کرد؛ زیرا هم او بود که در گذار از قاجار به پهلوی نیز ایفای نقش اساسی کرده بود و این بار نیز ریلگذار انتقال سلطنت از رضاشاه به ولیعهد شد و این در حالی بود که متفقین نقشههای دیگری در سر داشتند و در حال و هوای جمهوری بهسر میبردند.
بیاعتمادی به رضاشاه
در شهریور 1320 حتی بازگشت قاجاریه نیز مطرح شد، اما مهمترین ایده این برهه نیز تغییر رژیم از سلطنت به جمهوری بود. انگلیسیها برای این مهم، محمدعلی فروغی را در نظر داشتند؛ مذاکرات سهجانبه میان فروغی، بولارد و اسمیرنوف (نمایندگان انگلستان و شوروی) مذاکرات سختی بود. نماینده شوروی نیز همداستان با بولارد پیشنهاد تغییر حکومت و تبدیل آن به جمهوری را مطرح کرده بود و البته شوروی روی محمدساعد مراغهای به عنوان نخستین رئیسجمهور ایران تأکید داشت.
تغییر رژیم به جمهوری اولویت اول متفقین بود و شاید آخرین گزینه سلطنت محمدرضا پهلوی بود که بهزعم انگلیسیها تمایلات آلمانی نیز داشت
اما فروغی در این برهه همچنان متمایل به ادامه سلطنت بود و پیشنهاد جمهوریخواهی را به دلیل اوضاع نابسامان کشور و هرج و مرج احتمالی در نتیجه تغییر رژیم، منطقی نمیدانست و تلاش کرد انگلیسها را نیز بهویژه در این زمینه اقناع کند.
در مجموع تغییر رژیم به جمهوری اولویت اول متفقین بود و شاید آخرین گزینه سلطنت محمدرضا پهلوی بود که بهزعم انگلیسیها تمایلات آلمانی نیز داشت،۶ اما صرافت فروغی در این زمینه و بیمیلیاش برای ریاستجمهوری زمینهساز تداوم پهلوی شد؛ مسئلهای که محمدرضا پهلوی نیز بعدها در گفتوگو با مسعود فروغی، فرزند ذکاءالملک، به آن اذعان کرده است: «آنچه من دارم از پدر شماست... پدرم (رضاشاه) تمایل زیادی به سلطنت من نداشت. در آن روزی که پدرم (رضاشاه) در منزل شما حضور پیدا کرده بود... مرحوم فروغی خواستههای انگلیس و روس را عنوان نمود که حتی درصدد تغییر رژیم هستند. پدر شما در آن روز گفته بود که شاید موفق شوم ولیعهد را به سلطنت بنشانم».۷
به این طریق دومین تجربه جمهوریخواهی در ایران معاصر نیز به ثمر ننشست.
مرداد ۱۳۳۲ و زمزمه مجدد جمهوریخواهی
سومین برههای که به صورت جدی زمزمه جمهوریخواهی در ایران شکل میگیرد، حد فاصل ۲۵ تا ۲۸ مرداد سال 13۳۲ است؛ وجه تشابه این برهه با دوره نخست این است که در هر دو برهه پادشاه در کشور حضور ندارد؛ در دوره نخست که احمدشاه خارج از ایران بود و در برهه سوم نیز محمدرضا پهلوی در پی ناکامی کودتای ۲۵ مرداد از طریق عراق به ایتالیا رفته بود. در این زمان علاوه بر هرج و مرج ناشی از کودتای ناموفق ۲۵ مرداد، عملا مجلسی نیز در کار نبود؛ شاه رفته بود، محمد مصدق (نخستوزیر) جلسه پشت جلسه برگزار میکرد و سیاست فقط یک راه داشت و آن هم خیابان بود؛ زمزمه جمهوریخواهی نیز به این ملغمه اضافه شد. ایده جمهوریخواهی در این برهه نخستینبار از اتاق جلسات خانه شماره ۱۰۹ خیابان کاخ به گوش رسید؛ جایی که فاطمی و رضوی و برخی دیگر از حلقه نزدیکان مصدق، جمهوری میخواستند.۸
در مجموع شبح جمهوری در این برهه هیچگاه از اذهان کنار نمیرفت؛ هرچند که خود مصدق کماکان به سلطنت مشروطه باور داشت، اما از سوی دیگر با شاهی روبهرو بود که پس از توطئه علیه نخستوزیرش، فرار نیز کرده بود. فاطمی در این برهه احتمالا به دستور مصدق اعلام کرد دولت برنامهای برای اعلام جمهوری ندارد، اما هیچ کس در آن فضا حرفش را باور نکرد. علیاکبر دهخدا در همین برهه سری به مصدق و دوستانش زد و همین جرقه این خبر را بهویژه در میان خبرنگاران زد که قرار است دهخدا نخستین رئیسجمهور ایران شود.۹
سازوکارهای موجود در کشور همه و همه بیانگر این بود که ایران مرداد 13۳۲ در همه چیز به جز اسم تبدیل به جمهوری شده است، اما تعلل مصدق و شاید هم فضای سردرگم روزهای بعد از کودتای ۲۵ مرداد فرصت هرگونه تصمیمگیری نهایی را از آنان سلب کرد؛ هرچند که مصدق دستور تشکیل شورای نیابت سلطنت برای تعیین تکلیف وضعیت کشور را داد، اما کودتای این بار موفق ۲۸ مرداد، زمزمههای سهروزه خفیف جمهوریخواهی را نیز پایان داد.
نتیجهگیری
در برهههای مختلفی از تاریخ ایران زمزمه جمهوریخواهی مطرح شده است؛ علاوه بر سه برهه مطرحشده در این مقاله، در دوره ناصرالدینشاه قاجار و حتی در برههای از سال ۱۳۲۵ نیز و در جریان سفر احمد قوام به شوروی و دیدارش با استالین دعوی جمهوریخواهی مطرح شد، اما هر بار به دلیلی در نطفه باقی ماند.
اشغال کشور، نامشخص بودن وضعیت سیاسی کشور، تمایل مذاکرهکنندگان و نخستوزیران به تداوم وضعیت قبلی، هوشمندی برخی سیاستمداران مانند آیتالله مدرس، تبلیغ جمهوری به عنوان نظام وارداتی و در تضاد با شرع و اسلام بخشی از عواملی بود که مانع این میشد تا جمهوریخواهی از مرحله تئوری به عمل درآید.
تحصن عدهای در محوطه مجلس شورای ملی برای جمهوریخواهی (سال 1303)
شماره آرشیو: 8633-7ع
پی نوشت:
1. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج 4، تهران، انتشارات عطار و فردوس، ۱۳۷۱، ص ۳۴۸.
2. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج 3، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۴۳، ص ۵۸۸.
3. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 2، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۲۴، ص ۳۰۷.
4. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی یا انقراض قاجاریه، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1371، ص 43.
5. باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی؛ شهریور 20، تهران، انتشارات علمی، 1367، ص 103.
6. ویلیام شوکراس، آخرین سفرشاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، 1371، ص 63.
7. حبیب لاجوردی، خاطرات محمود فروغی، تهران، نشر کتاب نادر، 1383، صص 50-۶۰.
8. کریستوفر دوبلگ، تراژدی تنهایی، ترجمه بهرنگ رجبی، تهران، نشر چشمه، ۱۳۹۵، ص ۲۶۰.
9. همان، ص ۲۶۱. https://iichs.ir/vdcjioev.uqevizsffu.html