«بررسی خصال علمی و پژوهشی مرحوم استاد ابوالحسنی (منذر)» در گفت‌وگو با دکتر موسی حقانی

استاد ابوالحسنی نهایت استفاده را از تاریخ مجسم برد

نام آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی و استاد ابوالحسنی (منذر) در تاریخ و تاریخ‌نگاری معاصر ایران به هم گره خورده است. البته تلاقی این دو چهره، تحلیل‌ها و اظهارنظرهای بحث‌برانگیزی را به دنبال داشته که نمونه آن، اظهارات اخیر حجت‌الاسلام رسول جعفریان است. در گفت‌وگوی زیر، دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، که فعالیت مستمر در زمینه تحقیقات تاریخی و اشراف بسیاری بر اسناد تاریخ معاصر ایران دارد، درباره ارتباط این محقق تاریخ معاصر ایران و تاریخ مجسم نظر دیگری مطرح کرده است
استاد ابوالحسنی نهایت استفاده را از تاریخ مجسم برد
با توجه به برخی موضع‌گیری‌هایی که درباره استاد علی ابوالحسنی (منذر) صورت گرفته است، مشتاقیم بدانیم که دکتر حقانی چه دیدگاهی نسبت به شخصیت، آثار  و تاریخ‌نگاری مرحوم منذر دارد.
درباره خوان بزرگی که مرحوم استاد ابوالحسنی (منذر) گسترده، گفتنی‌ها به حدی وسیع است که می‌شود بارها درباره ایشان سخن گفت و به تکرار هم نیفتاد. اگر کسی با مرحوم آقای ابوالحسنی زندگی کرده باشد و عمق آثار ایشان را از نزدیک لمس کرده باشد، آن وقت می‌فهمد که ما چه گوهری را از دست دادیم؛ گوهری که می‌توانست در بازشناسی و بازنویسی تاریخِ پر رمز و راز ایران، همچنان بدرخشد و به روشنگری بپردازد، ولی افسوس که ایشان زود از دست رفت و جایش خالی شد.
 
خود شما هم گویا از نزدیک با مرحوم ابوالحسنی معاشرت داشتید؟
بله. من خودم با آقای ابوالحسنی، هفده سال همکاری علمی و حتی رفاقت و همزیستی داشتم. ایشان به راستی یک دانشمند نکته‌سنج بود که حق عظیمی بر تاریخ‌نگاری ایران داشت. آقای ابوالحسنی در کسوت یکی از پیشگامان و بنیان‌گذاران مکتب تاریخ‌نگاری اصیل معاصر ظاهر شد و آثار علمی و مهمی را از خود به یادگار گذاشت.
 
جالب است! هفده سال برای همکاری مستقیم، زمان قابل توجهی است و نشان می‌دهد شما کاملا با روحیات و خصلت‌های او آشنایید. حالا بدون تعارف و جدا از رفاقت‌های معمول، به عنوان یک فرد صاحب‌ نظر که از نزدیک سبک علمی مرحوم ابوالحسنی را دیده، کار او را از نظر کمی و کیفی، چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا او از عهده هدفی که در این زمینه داشت، به خوبی برآمد یا خیر؟
نکته‌ای که مرحوم ابوالحسنی، آن را به عنوان رسالت خود ــ در کنار آثاری که از ایشان باقی مانده است ــ معرفی می‌کرد، پروژه «بازنگری و بازنگاری تاریخ معاصر ایران» بود و این ادعای بزرگی است که هرکسی نمی‌تواند آن را مطرح کند.
شاید باور نکنید اگر بگویم چیزی بیش از ۳۵ سال تلاش شبانه‌روزی و علمی آقای ابوالحسنی در کنار تتبع و هوشمندی و همچنین، بهره‌گیری از استاد تیزبین و مطلعش، آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی(ره) این جرئت و ظرفیت را در ایشان به‌وجود آورد که دم از بازنگری و بازنگاری تاریخ معاصر ایران بزند؛ این طرحی است که شاید از توان بسیاری از تاریخ‌پژوهان و تاریخ‌نگاران خارج باشد و شاید اصلا عمق ماجرا را تشخیص ندهند که این پروژه چیست و چقدر کار می‌برد و چه زحمتی دارد. به نظر من، اگر می‌گویند ایشان یک محقق سخت‌کوش و عمیق بود، حرف درستی است؛ چون خودم طی هفده سالی که شاهدِ تلاش خستگی‌ناپذیر او بودم، این واقعیت را مشاهده کردم و به جرئت می‌توانم بگویم ایشان یک عالم بزرگ و تاریخ‌نگار برجسته‌ای بود که در سنگر دفاع از حقایق ایستاد و جهت دفاع از مظلومان تاریخ، به روشنگری پرداخت و همچون سلسله‌جنبانی فعال، در طول ۳۵ سال، هیچ‌گاه به مرخصی نرفت.
 
ایشان کار درخشانی به نمایش گذاشت و با وجود عمر کوتاهی که داشت و متأسفانه زود هم از دست ما رفت، کارهای بزرگی انجام داد و به خوبی از عهده برآمد.
شما برای یک ارزیابی مناسب از کار ایشان، باید به میزان عمر و مقدار امکانات او هم توجه کنید که آن وقت خواهید دید، با کمترین امکانات، بیشترین و عمیق‌ترین بازدهی را داشت. من گاهی وقت‌ها تعجب می‌‌کردم که ایشان با فرصت کمی که دارد، چگونه همه چیز را می‌خواند و از تازه‌ترین مسائل باخبر است و اگر احیانا مطلبی از ایشان پنهان می‌ماند، فورا سراغش را می‌گرفت.
 
استاد علی ابوالحسنی(منذر) در کنار مرقد شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در دوره جوانی
استاد علی ابوالحسنی(منذر) در کنار مرقد شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در دوره جوانی
 
هر محققی در سیر علمی و پژوهشی خود، دغدغه‌هایی دارد که به منزله موتور محرک برای او است. به نظر شما، مهم‌ترین دغدغه مرحوم ابوالحسنی چیست و چه انگیزه‌ای موجب شد که او در مسیر مطالعات تاریخی گام بردارد و دنبال جریان‌سازی و تحول‌گرایی در تاریخ‌نگاری باشد؟
همان‌طور که گفتم، دغدغه بازنگری و بازنگاری تاریخ معاصر ایران در آثار ایشان بسیار چشمگیر و برجسته است. مرحوم ابوالحسنی براساس روحیه نقادی و مطالعات گسترده‌‌ای که داشت، به این نتیجه رسیده بود که ما باید تاریخ خودمان را از نو بازخوانی کنیم و با همین تفکر، به سمت «بازبینی»، «بازشناسی» و «بازنگاریِ» تاریخ حرکت کرد و نهایتا این کار را در کتاب‌ها، مصاحبه‌ها و مقالات کثیر خود انجام داد.
ایشان در این زمینه، اول کتاب‌شناسی و منبع‌شناسی می‌کرد و سعی می‌کرد ابتدا همه منابع تاریخی را شناسایی کند و ضمن بررسی آثار موجود و نویسندگان آن، به جریان‌شناسی فکری آنها می‌پرداخت؛ لذا با همین رویکرد، گام در مسیر بازنگری گذاشت و بعد مرحله بازنگاری را آغاز کرد.
بر این اساس، با نگارش آثاری مثل «زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی» یا کتاب «فراتر از روش آزمون و خطا» که مربوط به حیات فرهنگی ـ سیاسی آیت‌الله سیدکاظم یزدی است، یا کتاب «آیت‌اللّه‏ حاج میر سیداحمد طباطبایى» و یا مجموعه هفت‌جلدی مربوط به «مشروطه و آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری» یک بازنگاری مهم، در تاریخ مشروطه انجام داد و اگر اجل مهلت می‌داد و می‌توانست آثار دیگرش را به انتها برساند و منتشر سازد، ما با یک مجموعه بزرگ‌تر و کامل‌تر همراه با رویکرد علمی و تحقیقی شایان در تاریخ مشروطه مواجه می‌شدیم که واقعا بی‌نظیر بود.
اگرچه نگاه نو و جدید یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های تاریخ پژوهشی است، اما بی‌شک مهم‌ترین مؤلفه یک تاریخ‌پژوه تتبع و شناخت عمیق و دقیق منابع است. نه فقط منابع شناخت‌شده و مشخص بلکه منابعی که می‌تواند به صورت جانبی و ضمنی در فهم تاریخ معاصر یاری‌گر باشند. استاد منذر به‌شدت اهل تتبع بود.
 
تصویر روی جلد کتاب «شیخ فضل‌الله نوری و مکتب تاریخ‌نگاری مشروطه»
 
سؤالی که در اینجا پیش می‌آید این است که اساسا چه ویژگی‌هایی در استاد ابوالحسنی وجود داشت که کارش را از سایرین ممتاز کرد؟
مرحوم ابوالحسنی در تحقیقات تاریخی، از ویژگی‌های شاخصی برخوردار بود که از آن جمله می‌توان به پشتکار فراوان، دقت نظر، رعایت انصاف، عدم خلط مباحث، عدم دخالت دادن دیدگاه‌های شخصی و جامع‌نگری در توجه به لایه‌های پیدا و پنهان تاریخ اشاره کرد.
تتبع و مطالعه عمیق و گسترده مرحوم ابوالحسنی از منابع ناشناخته و نادر ــ که کمتر مورد استفاده پژوهشگران قرار می‎گیرد ــ از دیگر ویژگی‌های علمی ایشان است.
یعنی نادرترین منابع را شکار و در تحقیقات خود استفاده می‌کرد. ژرف‌اندیشی و ژرف‌نگری در افکار و رفتار او کاملا به چشم می‏‌خورد و در طول سال‌های تحقیق و تألیفش، این روحیه را بیش از پیش دنبال می‌کرد.
موضوع بعدی روش‌مندی تحقیقات تاریخی ایشان است. از آنجایی که مرحوم ابوالحسنی دروس حوزوی خوانده بود، تجربیات برگرفته از دروس حوزوی به‌ویژه «علم رجال» و «درایت الحدیث» کمک بسیاری در دسترسی ایشان به روش و ملاکی متقن در تاریخ‌نگاری کرد.
او هنگام بررسی آثار و اسناد از زوایای مختلف راوی خبر و منبع را مورد واکاوی قرار می‌داد و این طور نبود که به محض خواندن یک سند یا یک خط در یک کتاب آن را بپذیرد و بر همان اساس حکم صادر کند. علاوه بر این، ایشان بسیار پرتتبع بود و درباره یک موضوع، تقریبا همه منابع مربوط و حتی منابع در ظاهر غیر مربوط را مورد بحث و بررسی قرار می‌داد.
بنابراین یکی از امتیازات روش ایشان، یاری‌گری از علوم اسلامی و حوزوی برای فهم و تبیین تاریخ معاصر به صورت منطق تاریخ‌پژوهی اجتهادی است.
از دیگر ویژگی‌های شخصیتی و علمی ایشان، انصاف مثال‌زدنی در حوزه تاریخ‌نگاری است که اگر در زمینه‌ای به نتیجه نمی‌رسید، اصراری به تحمیل دیدگاهی خاص نداشت و آن را تسری نمی‌داد و اگر هم از جهت علمی در حوزه‌ای به نتیجه می‌رسید، همان برایش مبنا و ملاک قضاوت می‌شد و از دیگران نمی‌هراسید.
 
یکی از امتیازات روش ایشان، یاری‌گری از علوم اسلامی و حوزوی برای فهم و تبیین تاریخ معاصر به صورت منطق تاریخ‌پژوهی اجتهادی است
  یکی از مسائلی که درباره بینش تاریخی استاد ابوالحسنی مطرح است، استفاده ایشان از استادش مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی است. اگر اجازه دهید این پرسش را مطرح می‌کنم که اساسا ایشان با چه رویکردی به سراغ استاد رفت و چرا در بین اساتید، بیشتر به مرحوم لنکرانی توجه کرد؟ به نظر شما این یک نقطه ضعف برای ایشان محسوب می‌شود یا عامل قوت؟
به سؤال مهمی اشاره کردید که البته پاسخی سنجیده می‌خواهد. ببینید فقط خوانش تاریخ، به انسان، بینش و بصیرت نمی‌دهد. ما ناگزیریم بخوانیم و فراوان هم بخوانیم یعنی همان کاری که آقای ابوالحسنی کرد.
او همه چیز را می‌خواند و در جریان مسائل قرار می‌گرفت، اما اینکه قدرت تحلیل بالایی داشته باشیم که به وسیله آن بتوانیم زوایا و ابعاد تحولات و مسائل تاریخی را درک کنیم، به این سادگی‌ها، شدنی نیست.
در اینجا به همان عنصر «استاد» نیازمندیم؛ مخصوصا در رشته تاریخ و به‌‎ویژه استادی که خودش در متن تحولات تاریخی باشد و زوایای حوادث را مستقیما درک کرده باشد. و همین نکته سبب شد که آقای ابوالحسنی به سراغ استاد خبیری مثل آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی برود.
 
بعضی، به صرف اینکه مرحوم ابوالحسنی شاگرد آیت‌الله لنکرانی بوده‌، این موضوع را محملی قرار می‌دهند تا خط بطلانی بر همه آثار و تحقیقات ایشان بکشند، اما برخی محققین از داشتن چنین استادی تجلیل می‌کنند. ولی تا آنجا که من متوجه شدم، شما استفاده از مرحوم لنکرانی را به لحاظ اصولی و مبنایی، نقطه قوت تاریخ‌نگاری مرحوم ابوالحسنی می‌دانید.
بله؛ قطعا نقطه قوت ایشان است.
 
بر چه اساسی؟
دلایل ریشه‎‌ای و اصولی فراوانی دارد که شاید گفتن همه ابعاد آن از حوصله این گفت‌و‌گو خارج باشد. همین قدر بدانید که اولا بهره‌گیری از استاد خبیر در مطالعات تاریخی یک امر روشن و ضروری است که قبلا اشاره کردم.
ثانیا مرحوم آیت‌الله لنکرانی، شخصیتی است که می‌توان گفت، تاریخ زنده و مجسم ایران پس از مشروطه تا دست کم اوایل دهه 1350 است.
این البته حداقل ماجراست وگرنه ایشان تا بعد از آن هم فعالیت سیاسی داشت و تا سال 13۶۸ در قید حیات بود. ایشان در طول این مدت، در متن تحولات است و تحولات را رصد می‌کند و خودش از یک خانواده مهم و مبارز به‌شمار می‌رود.
علاوه بر این، با چهره‌های مبارز سیاسی و فرهنگی ارتباط گسترده‌ای دارد و از پشت پرده حوادث و رویدادها باخبر است و در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، یعنی دوره چهاردهم، نماینده مجلس شورای ملی می‌شود و در مجلس حضور می‌یابد.
شیخ شهید و مشروطه را می‌بیند و بعدها نیز در نهضت ملی شدن صنعت نفت و پیروزی انقلاب اسلامی نقش‌آفرینی می‌کند. چنین شخصیتی قطعا چهره بارزی است که سینه‌اش انباشته از اطلاعات و ناگفته‌های تاریخی است و می‌تواند در حوزه تاریخ‌نگاری معاصر، روشنگر باشد.
ثالثا این نکته از نگاه خود مرحوم ابوالحسنی هم قابل ارزیابی است. ما باید از زوایه دید آقای ابوالحسنی وارد شویم تا نوع نگاه او را درک کنیم.
سال‌ها پیش، وقتی من با ایشان صحبت می‌کردم، پرسیدم که شما به عنوان یک عالم دین، طبیعتا در عرصه معارف دینی کار می‌کنید، اما چه چیزی موجب شد که فردی مثل شما تا این حد و به صورت جدی و ریز، در مباحث تاریخی غور کند (دقت کند)؟ ایشان گفتند دو عامل مهم دارد: یکی مطالعات بسیار گسترده و تتبع فراوان و یکی هم استاد و راهنمای خبره. وقتی سؤال کردم آن استاد خبره کیست؟ گفتند: آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی.
 
یعنی استادی که هم مشوّق ورود به عرصه‌های تاریخی بود و هم راهنمای مسیر؟
بله؛ البته دقت کنید که خود استاد ابوالحسنی فی نفسه یک مورخ متفکر بود و اینکه بگوییم فقط ساخته و پرداخته مرحوم لنکرانی است یا در حد یک محرک بود، این صحیح نیست.
چیزی که هست، در مسیری که ایشان می‌خواست طی کند، از یک استاد ممتاز بهره برد و از این فرصت به نحو أحسن استفاده کرد. این استاد ممتاز چه نقشی داشت؟ گاهی در مورد اشخاصی که پختگی لازم را ندارند، می‌گویند فلانی چَک استاد نخورده است! شاید این اصطلاح را شنیده باشید.
راستش را بخواهید، مرحوم ابوالحسنی عمیقا به انتخاب یک استاد کارکشته و راه‌بلد باور داشت و افتخارش این بود که من سیلی استاد خورده‌ام! و ایرادش به بسیاری از دوستانی که در صف تاریخ‌پژوهی هستند، این بود که اینها چَک استاد نخورده‌اند! و وقتی وارد جزئیات می‌شد، این مسئله را با دقت و ظرافت نشان می‌داد.
 
استاد علی ابوالحسنی (منذر) در یک گفت‌وشنود مطبوعاتی
استاد علی ابوالحسنی (منذر) در یک گفت‌وشنود مطبوعاتی
 
پس شما معتقدید که مرحوم ابوالحسنی در یک سیر تحلیلی و تحقیقی به مرحوم لنکرانی رسیده بود و به همه این نکات توجه داشت. طبیعی است طبق چنین مبنایی، باید پیش از اینکه به سخنان ایشان استناد کنند، وزن تاریخی سخنان لنکرانی را به اثبات برسانند. ایشان اسناد و مدارکی هم در این زمینه منتشر کردند؟
بله؛ اساسا خبره بودن مرحوم لنکرانی یک ادعا نیست و آقای ابوالحسنی این را با اسناد و مدارک فراوان به‌دست آورد و بعدها در آثار خود به اثبات رسانید که بخش مهمی از آن در مقالات و مصاحبه‌هایی که در فصلنامه «مطالعات تاریخ معاصر ایران» منتشر گردید، موجود است.

این اسناد و مدارک به مرور در ایجاد پختگی در نگاه تاریخ‌پژوهان دیگر نیز مؤثر بود و اگر کسی می‌خواهد دراین‌باره نقد و نظری داشته باشد، باید حتما به تحقیقات جدی آقای ابوالحسنی توجه کند و به صورت علمی آن را ارزیابی کند.
 
شاید خوانندگان این گفت‌وگو مشتاق باشند که آثار استاد ابوالحسنی درباره شیخ حسین لنکرانی را بخوانند. اگر ممکن است برای آشنایی خوانندگان به برخی از آنها اشاره کنید.
ایشان اول کتابچه‌ای را در ایام رحلت مرحوم لنکرانی در سال 13۶۸ منتشر کردند که در همان روزها به صورت محدود منتشر شد. عنوان آن «نگاهی به زندگانی پربار بزرگمرد دین و سیاست حضرت آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی» بود.
بعدها در دهه 1370، بنا به درخواست مرحوم حاج شیخ ابراهیم وحید دامغانی، به صورت سلسله‌وار و مختصر، مجموعه مطالبی را در نشریه «ندای قومس» نگاشتند.
اما به طور جدی یادداشت‌های مربوط به مرحوم آیت‌الله لنکرانی را از فصلنامه «مطالعات تاریخ معاصر ایران»، از شماره ۱۳ به بعد، پی گرفتند و به زوایای گوناگون فکری، شخصیتی و مبارزاتی ایشان پرداختند.
این مقالات حالت کتاب‌گونه داشت که بسیار مستند و پرنکته بود و غبار تحریف از چهره آیت‌الله لنکرانی پاک کرد. عنوان مقالات عبارت‌اند از:
  • گفت‌وگو با مرحوم حسین شاه‌حسینی راجع به مرحوم آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی؛ در دو بخش، طی شماره‌های ۱۳- ۱۴ و ۱۷ فصلنامه.
  • روابط و مناسبات آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی و امام خمینی(ره)؛ (۱۳۲۴-۱۳۶۸ش): طی دو شماره از شماره ۲۱-۲۲ تا ۲۳ فصلنامه.
  • آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی؛ از تعامل تا تقابل با آمریکا؛ طی دو مقاله از شماره ۲۸ تا ۳۰ فصلنامه.
  • آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی؛ تعامل با رجال دین؛ دانش و سیاست؛ طی دو مقاله از ش ۳۶ تا ۳۷. (قسمت دوم: درباره ابعاد شخصیت و جاذبه معنوی مرحوم لنکرانی است که خیلی قابل توجه است).
  • مقاله زمانه و کارنامه محمد مسعود که حاوی مصاحبه‌ای بسیار مهم و منتشرنشده از وی با آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی بود؛ در شماره ۴۱ فصلنامه.
علاوه بر این، مقالات استاد ابوالحسنی در فصلنامه «مطالعات تاریخی» و مجله «زمانه» هم خواندنی و مغتنم است. مقاله «اظهارات و خاطرات آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی درباره بابیگری و بهائیگری» در فصلنامه «مطالعات تاریخی» انتشار یافت که بازگوکننده دیدگاه‌ها و ناگفته‌های ایشان از فرقه بابیت و بهائیت است. (تابستان ۱۳۸۶، ش ۱۷).
یک سری مقالات ارزنده‌ای هم در ماهنامه «زمانه»، حاوی خاطرات آیت‌الله لنکرانی درباره مشروطه منتشر شد («فرصت خشم» و «سرکه‌ای که شراب شد!») و مقاله دیگری که نشان می‌دهد محمدرضا پهلوی شبانه به منزل آیت‌الله لنکرانی آمده و مرحوم لنکرانی رضاخان را در برابر او محکوم کرده است. (رک: اعلیحضرت، بایستی پدرشان را فراموش کنند! «سال اول - ش ۲ - آبان ۱۳۸۱).
اینها همه به قلم استاد ابوالحسنی است که معمولا در اینترنت و سایت‌های مربوطه قابل دسترسی است.
استاد ابوالحسنی، در مجموعه هفت‌جلدی «آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت»، هم پاره‌ای از حقایق مشروطه به روایت آیت‌الله لنکرانی را آورده است، ولی ایشان قصد داشت کتاب مستقلی را به خاطرات و اظهارات استادش درباره مشروطه و شیخ شهید اختصاص دهد که متأسفانه اجل مهلت نداد. مع‌الوصف، خوشبختانه بخش مهمی از این کتاب منتشرنشده، پس از رحلت ایشان به کوشش فرزند استاد ابوالحسنی در فصلنامه «کتاب شیعه» چاپ شده (بنگرید به: «ناگفته‌های مشروطیت و شیخ فضل‌الله نوری از زبان آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی»، س ۶، ش ۱۱ و ۱۲، سال ۱۳۹۴»). این مقاله در ابتدا جایگاه مهم مرحوم لنکرانی در بازنگری تاریخ مشروطه به‌ویژه درباره شیخ شهید را نشان می‌دهد.
این را هم عرض کنم زمانی که اسناد ساواک درباره آیت‌الله لنکرانی منتشر شد، جلوه‌های دیگری از نقش‌آفرینی آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی(ره) در عرصه سیاسی و فرهنگی ایران به ظهور و بروز رسید.
 
با این توصیفی که شما فرمودید، صورت مسئله خیلی متفاوت شد و بحث بسیار عمیق‌تر عنوان گردید. یعنی موضوع خیلی فراتر و جدی‌تر از یک شیفتگی و مریدبازی ساده است و محاسبات فراوانی از منظر یک تاریخ‌نگار اینجا دخالت دارد. آیا شما این سؤال را از خود مرحوم ابوالحسنی هم پرسیده بودید؟
بله؛ مرحوم لنکرانی، اطلاعات مفصل، دقیق و ریزی از وقایع مشروطه داشت که خود مرحوم آقای ابوالحسنی برای من تعریف کرد که من همه آنها را با دقت از ایشان گرفتم و بعد بدون اینکه دچار شیفتگی به مرحوم لنکرانی باشم، شروع به مطالعه کردم و سخت مورد بررسی قرار دادم و آنچه بعدها از نظریّات مرحوم لنکرانی قبول کردم و مورد تأکید قرار دادم، نکاتی بود که خودم با مطالعات فراوان به آن رسیده بودم.
یعنی در اینجا کدها و راهنمایی‌های ارزنده آیت‌الله لنکرانی بود که با مطالعات و تحقیقات گسترده‌ای که آقای ابوالحسنی روی آن انجام داد، ثابت شد و با ارائه اسناد و مدارک معتبر، به سرانجام رسید. حاصل و خروجی این ترکیب، آثار استاد ابوالحسنی است که الان در دسترس است و حاوی بسیاری از موضوعات تاریخی است که یا کسی به آن ورود نکرده بود یا به صورت نامناسب و تحریف‌گونه‌ای مطرح شده بود.
در واقع رهنمودها و اطلاعات ذی‌قیمت آقای لنکرانی، چراغ راه آقای ابوالحسنی در مسیر بازنگری و بازنگاری تاریخ شد. پس اگر آقای ابوالحسنی از استادش تجلیل می‌کرد، دقیقا روی موازین علمی بود؛ یعنی قبلا دقت و صداقت او را با واقعیات تاریخی تطبیق داده بود و اظهارات ایشان را قابل دفاع می‌دانست.
 
آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی در کنار تیمور بختیار، هنگامی که قصد داشتند بقایای پیکر برادرش را به او نشان دهند
آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی در کنار تیمور بختیار، هنگامی که قصد داشتند بقایای پیکر برادرش را به او نشان دهند
 
منظور از شیفتگی و عدم شیفتگی که اشاره داشتید، دقیقا چیست؟ چون ما زیاد این واژه را می‌شنویم، می‌خواستم معنای آن را به صورت شفاف بیان کنید.
اینکه می‌گفتند بدون شیفتگی به مرحوم لنکرانی، مطالب را مورد بررسی قرار دادم و به حقانیّت آن می‌رسیدم، یعنی بدون اینکه توجه به مرحوم لنکرانی، باعث بسته شدن چشمم به روی واقعیات شود و یا موجب انسداد تفکّرم بشود، مطالب را دریافت می‌کردم و مورد نقد و بررسی قرار می‌دادم. بنابراین مرحوم لنکرانی بسیاری از حقایق را گفت، اما یک ابوالحسنی می‌خواست که روی آنها تحقیق کند و کنه قضیه را از لابه‌لای اوراق تاریخ بیرون بکشد.
 
اگر ممکن است یک بار دیگر، پاسخ خود را در ضمن جملاتی کوتاه بیان کنید. حضرتعالی چگونه این ذهنیت را که می‌پندارد استفاده استاد ابوالحسنی از آیت‌الله لنکرانی، نقطه ضعف است، تصحیح می‌کنید؟
بر اساس مبانی و اصول تاریخی که گفتم، اتفاقا این یک نقطه قوت و برگ برنده برای استاد ابوالحسنی است که از یک پیر خردمندی مثل آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی ــ که خودش سرد و گرم روزگار را چشیده بود و در متن بسیاری از تحولات تاریخی قرار گرفته ــ اخبار ناب را بگیرد؛ تحلیل‌هایش را هم بشنود و در عرض بیست، سی سال تحقیقات شبانه‌روزی، با محک اسناد و مدارک تاریخی، آنها را بسنجد و بعد از مطابقت دادن با حقایق تاریخی، منتشر کند. این یک نقطه قوت است که به نظر من کمتر کسی توفیق داشته چنین موقعیتی برایش فراهم گردد.
خیلی‌ها محضر آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی می‌رفتند و از ایشان بهره هم می‌بردند که من با بسیاری از آنها آشنایی دارم و حتی مصاحبه کرده‌ام، ولی آن بهره‌ای که مرحوم ابوالحسنی بُرد و به جامعه علمی و علاقه‌مندان به تاریخ معاصر منتقل کرد، یک کار استثنائی است. این نه تنها نقطه ضعف که نقطه قوت ایشان است.
بله؛ اگر تبعیت از آقای لنکرانی یا شنیدن سخنان او، منجر به این می‌شد که فردی بدون تحقیق، بررسی، نقادی و محک زدن، آن را بپذیرد، در این صورت می‌توان گفت که دست کم، کار مثبتی انجام نداده و نقطه قوتی برای او نیست، ولی ما در اینجا با محققی مثل آقای ابوالحسنی روبه‌رو هستیم که عمری را گذاشت و تمامی منابع را زیر و رو کرد و سخنان استادش را محک زد و در نهایت خودش به عنوان یک صاحب نظر، به نتیجه‌ای محکم و متقن رسید؛ این مایه ضعف که نیست، هیچ؛ بلکه یک فرصت طلایی بود که خداوند در اختیار استاد ابوالحسنی قرار داد و ایشان نهایت استفاده را از تاریخ مجسم، مرحوم آیت‌الله لنکرانی برد و حاصل آن را به صورت روشمند برای جامعه علمی و تحقیقی به یادگار گذاشت.
 
نظر به اینکه رجال و شخصیت‌ها نقش تعیین‌کننده در تاریخ معاصر ایران دارند، بدیهی است که ارتباط پژوهشگران تاریخ با رجالی که در تحولات تاریخ معاصر ایفای نقش کرده‌اند، فهم آنها از رویدادها و تحولات تاریخی را عمق می‌بخشد. با توجه به این نکته، اگر از شما بپرسند که آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی، چگونه شخصیتی بود؟ و به عبارتی آشنایی با زوایای زندگی و افکار ایشان، چه نقشی در فهم تاریخ معاصر ایران دارد، چه پاسخی دارید؟
مرحوم آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی، عالمی است که علاوه بر اینکه فرزند زمان خویش است و به خوبی با دنیای سیاست آشنایی دارد، بسیار «هوشمند» و «جریان‌شناس» است. این ویژگی‌های اصلی در ایشان است که در کنار شور میهنی و دیانت‌خواهی، وی را در تکاپوهای سیاسی هم برجسته می‌کرد. من اگر بخواهم لنکرانی را در یک کلام معرفی کنم، باید از همان تعبیر «روحانیِ کهنه‌کار سیاسی» که مقام معظم رهبری درباره ایشان به کار بردند و یا عنوان «بزرگمرد دین و سیاست» که روی سنگ مزار ایشان نقش بسته، استفاده کنم.
بررسی زندگی آیت‌الله لنکرانی هم از جهات گوناگونی حائز اهمیت است: نخست اینکه ایشان در بخش مهمی از تحولات تاریخ معاصر ایران، حضور داشت و برای صیانت از اسلام، ایران و دفاع از تشیع نقش‌آفرینی کرد. برای فهم این تحولات و آشنایی با زوایای آن، از قرارداد ۱۹۱۹ تا انقلاب اسلامی، شناخت آیت‌الله لنکرانی می‌تواند هم در تصحیح برخی دیدگاه‌ها و رویکردها نسبت به تاریخ معاصر ایران کمک کند و هم ما را با زوایایی از تاریخ که یا هرگز به آن پرداخته نشده یا کمتر به آن پرداخته شده، آشنا سازد. همچنین ما را با تاریخ مبارزات روحانیت شیعه، در دورانی که شدیدترین مواجهه را با استعمار داریم، آشنا می‌کند. ما هر قدر در این زمینه بررسی کنیم، برای نسل جوان و نسل گذشته، حقایقی که در تاریخ ایران رخ داده، بیشتر آشکار می‌شود.
از سوی دیگر ایشان یا درگیر خیلی از وقایع بودند و یا برخی از وقایع را به واسطه خیلی نزدیک شنیده‌اند؛ مثلا آقای لنکرانی در جریان مشروطیت به واسطه حضور پدرشان و یا ارتباط با افرادی که در آن مقطع دست‌اندرکار تحولات و وقایع بودند، با ابعاد پنهان اتفاقات در مشروطه آشنا بودند؛ هم از جهت آشنایی با رجال مشروطه و پس از آن، و هم رخدادهای صورت‌گرفته در ایران و مداخلاتی که بیگانگان انجام می‌دادند. به نظر من به خاطر این جهات، پرداختن به آقای لنکرانی و حیات اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی ایشان بسیار مهم و ضروری است.
 
آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی در کنار آیت‌الله طالقانی و حجت‌الاسلام ابوذر بیدار در مسجد جامع کرج
آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی در کنار آیت‌الله طالقانی و حجت‌الاسلام ابوذر بیدار در مسجد جامع کرج
 
با توجه به فعالیت‌های آیت‌الله لنکرانی، چگونه انزوای ایشان در آخر عمر را تحلیل می‌کنید؟
یکی به جهت سن بالای ایشان است که در این سال‌های آخر از ۹۲ سالگی رو به ۱۰۰ سالگی می‌رفت و عملا تحرک برای ایشان بسیار سخت شده بود.
اما حساسیت نسبت به باند سیدمهدی هاشمی و تحرکات خطرناک آنها و همچنین انتقاداتی که از گذشته نسبت به کتاب «شهید جاوید» داشت، موجب شد تا چندبار در معرض ترور قرار گیرد و بر انزوای ایشان افزود.
حجم قابل توجهی از تخریب‌هایی که نسبت به شخصیت ایشان صورت گرفت، از همین مسئله ناشی می‌شد که البته قبل از انقلاب توسط ساواک نیز مطرح شده بود. وگرنه ایشان یک شخصیت ضد استعمار و آزادیخواه بود که استعمار سرخ و سیاه برایش تفاوتی نداشت و بارها مواضع قاطعی در برابر شوروی گرفت؛ مثل ماجرای مقابله با جداسازی آذربایجان توسط پیشه‌وری و فرقه دموکرات، اما معتقد بود که ابتکار عمل در دست انگلیسی‌هاست و به تعبیر ایشان، روس‌ها توبره‌کش انگلیسی‌ها هستند؛ یعنی معمولا در خطرات بزرگ، نقشه مال انگلیسی‌هاست و اجرا توسط روس‌ها. شاید از این جهت، جنبه ضد انگلیسی ایشان قوی‌تر بود.
زندگی و خدمات آیت‌الله لنکرانی اولا هنوز به صورت جامع تدوین نشده و ثانیا برای افرادی که در عرصه سیاست و نهضت‌های سیاسی معاصر فعال‌اند، بسیار درس‌آموز است. اگر به تعبیر حضرت امام(ره)، تاریخ مشروطیت و تاریخ پهلوی را همان جریان سکولار ــ که همسوی سیاسی یا فرهنگی با پهلوی بودند ــ نوشتند، ما در بازنگری تاریخ معاصر ایران، به تجربه، تکاپو و تحلیل‌های امثال مرحوم لنکرانی سخت نیازمندیم.
 
منبع: خبرگزاری فارس
https://iichs.ir/vdcbg9b8.rhbf9piuur.html
iichs.ir/vdcbg9b8.rhbf9piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما