سردار اسعدی بختیاری که بود؟

یاری که مضحک به قتل رسید

جعفر‌قلی‌خان بختیاری، معروف به سردار بهادر و سردار اسعد سوم، یکی از همراهان اصلی رضاشاه در کودتای 1299 بود؛ البته برخی معتقدند که وی خود نیز قصد کودتا داشت...
یاری که مضحک به قتل رسید
 
جعفر‌قلی‌خان بختیاری، معروف به سردار بهادر و سردار اسعد سوم در سال 1258 (1297) در چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد. پدرش علیقلی‌خان یکی از مخالفان اصلی محمدعلی‌شاه و از حامیان مشروطه بود. علیقلی‌خان از جمله افراد بختیاری بود که توانست در آن دوره از آموزش و تحصیل در کشورهای اروپایی بهره ببرد. بنابراین جعفرقلی‌خان از نعمت خانواده‌ای تحصیل‌کرده برخوردار بود. سردار اسعد سوم علاوه بر برخورداری از شرایط مناسب تحصیل، فنون نظامی را نیز آموخت. البته دوران کودکی او با فراز و نشیب‌های فراوانی همراه بود؛ از جمله آنکه پدرش در زمان صدارت ظل‌السلطان دستگیر و زندانی شد و همین موضوع باعث شد تا او راهی تهران شود. در تهران، تحت حمایت امین‌السلطان قرار گرفت و بعد از برکناری امین‌السلطان، راهی اروپا شد.
 
از فتح تهران تا مأموریت‌های جنگی
جعفر‌قلی‌خان بعد از بازگشت از اروپا، در سال 1323 به سردار بهادر و بعد از فوت پدرش در سال 1326 به سردار اسعد ملقب شد. او در زمان فتح تهران و بازگشت محمدعلی‌شاه از روسیه جزء سواران بختیاری بود. سردار اسعد خود در این رابطه در خاطراتش آورده است: «در این موقع سپهسالار اعظم رئیس‌الوزرا بود. محمدعلی‌میرزا شاه سابق را روس‌ها از راه گمیش‌تپه به ایران فرستادند. شعاع‌السلطنه و ارشدالدوله هم همراه ایشان بودند. سالارالدوله هم از طرف کرمانشاه طلوع کرده بود. بنده و آقای سردار محتشم را از بختیاری احضار کردند. مرحوم سردار اسعد فرنگستان برای معالجه چشم رفته بود. با دوهزار سوار بختیاری خود را رسانیدیم».1 
 
سردار اسعد بعد از شکست مخالفان، همچنان از فعالان و حامیان مشروطه بود. او «پس از خلع محمدعلی‌شاه و تشکیل جلسه فوق‌العاده مجلس برای اداره کشور، به عضویت دادگاه ده‌نفره انقلاب، که عده‌ای از مخالفان حکومت مشروطه را محاکمه و محکوم به مرگ کرد، منصوب شد. در این مدت طرفداران محمدعلی‌شاه مخلوع تحریک شدند و شورش کردند و در سراسر آذربایجان، به‌ویژه در نواحی اردبیل و ارسباران، به مال و جان و ناموس مردم تعدی کردند. مجلس دوم برای سرکوبی این شورشیان، تشکیل نیرویی را ضروری دید. سرکرده این نیرو پپرم‌خان بود که جعفر قلی‌خان و سواران بختیاری آن را همراهی می‌کردند».2
 
سردار اسعد، علاوه بر عضویت در این دادگاه بارها مأمور جنگ با برخی از شورش‌های داخلی شد و یکی از همراهان اصلی رضاشاه در کودتای 1299 بود. البته برخی معتقدند که وی خود نیز قصد کودتا داشت؛ چنان‌که مولف «تاریخ بیست‌ساله ایران» معتقد است چند نفر برای کودتا در نظر گرفته شده بودند از جمله «سردار اسعد بختیاری که از مالکین بزرگ و در بین ایل بختیاری صاحب نفوذ بود و امکان جمع‌آوری سپاهی برای اشغال تهران را داشت اما ضعف از اختلاف نظر خان‌ها بود».3
 
همراهی با سردار سپه در کودتا
بعد از کودتای 1299 و با حکم‌فرما شدن آرامش نسبی در کشور، سردار اسعد در سال 1301 به عنوان حاکم کرمان انتخاب شد. در دوره‌ای که اسعد حاکم کرمان بود اعتراضاتی از سوی مردم و اشخاصی همچون میرزا مرتضی کرمانی، نماینده مردم کرمان در مجلس، علیه او ابراز شد. گویا مرتضی کرمانی معتقد بود که سردار اسعد پول‌های فراوانی را به عنوان رشوه از مردم دریافت کرده، اما سردار اسعد خود در این رابطه آورده است: «چندین سال است آقای حاج میرزا علی‌محمد و حاج میرزا مرتضی اخوی ایشان موقوفاتی غصب کردند. ایالات هم چیزی نمی‌گفتند. در موقع ایالت من رق‌آباد و مهجرد، این دو موقوفه را از ایشان پس گرفته و مطابق وقفنامه رفتار کردم. عجاله از این دلتنگ هستند. حاج میرزا مرتضی هم در تهران وکیل مجلس است. هر چه بر علیه من شکایت کردند به جایی نرسید».4
 
سردار اسعد بعد از مدتی از سوی رضاخان به عنوان والی خراسان، به خدمت مشغول شد. بسیاری معتقدند این انتصاب، بخشی از سیاست خاص رضاشاه بود؛ بدین معنا که از سال ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۶ که ارتش در جنگ با اعراب، لرها، بلوچ‌ها و قشقایی‌ها به کمک بختیاری‌ها نیاز داشت حکومت مرکزی وزارت جنگ و استانداری خراسان را به جعفرقلی‌خان سردار اسعد، از اعضای برجسته خانواده ایلخانی و از پسران سردار اسعد معروف انقلاب مشروطه، داد... ولی از سال ۱۳۰۶ تا 1308 که ارتش دیگر به همکاری نیروهای بختیاری نیازی نداشت رضاشاه با متحدان پیشین خود به مخالفت برخاست.5
 
در هر صورت سردار اسعد طی دوران سیاست مماشات‌طلبانه رضاشاه با بختیاری‌ها توانست در سمت‌های سیاسی دیگری نیز مشغول به فعالیت شود. او در سال 1303 به عنوان نماینده به مجلس پنجم راه یافت و در همان سال در دولت مستوفی نیز به سرپرستی پست و تلگراف انتخاب شد و تا خرداد 1305 در این سمت باقی ماند. سردار اسعد همان‌طور که پیش از این نیز تلویحا اشاره شد، یکی از حامیان و همراهان رضاشاه در به قدرت رسیدن او بود
و زمانی که رضاشاه خلع سلطنت قاجاریان را اعلام داشت، سردار اسعد از جمله کسانی بود که در جشن تاج‌گذاری رضاشاه دعوت شده بود. او در بخشی از خاطرات خود در رابطه با این جشن آورده است:
 
«جشن تاج‌گذاری در تهران شروع شد. چهارم اردیبهشت‌ماه شاه در موقع جشن کرمانشاه تشریف دارند. دولت و دربار جشن بزرگی در تمام ایران گرفتند. امروز در حضور ولیعهد سلام بود. امشب در قصر گلستان به شام دعوت داریم. 36 نفر مدعوین هستند. هیئت دولت، وزیر دربار، وزیرمختارها با خانم‌هایشان، رئیس مجلس، چند نفر از رؤسای نظامی، روی‌هم‌رفته 36 نفر به شام دعوت دارند».6
 
سردار اسعد چرا و چگونه کشته شد؟
سردار اسعد بعد از سرپرستی وزارت جنگ مدتی بدون آنکه هیچ سمتی داشته باشد در تهران اقامت گزید. بعد از آن مجددا مشغول به فعالیت شد و این بار مسئولیت وزارت جنگ در دولت مخبرالسلطنه را عهده‌دار شد. او مدتی هم به اروپا سفر کرد و در کشورهای اروپایی اقامت گزید و بعد از آنکه به کشور بازگشت به فعالیت‌های سیاسی مشغول شد تا آنکه در سال 1312 حکم دستگیری او از سوی رضاشاه صادر شد. او در 8 آذر 1308 دستگیر و در فروردین 1313 مسموم و کشته شد. در رابطه با کشته شدن سردار اسعد و دلایل آن روایات و دیدگاه‌های مختلفی بیان شده است. عده‌ای معتقدند او به مرگ طبیعی مرد، برخی نیز بر این باورند که مسموم شد و به قتل رسید.
 
 در میان کسانی که معتقدند سردار اسعد به مرگ طبیعی فوت کرد می‌توان به مخبرالسلطنه هدایت اشاره نمود. او در این رابطه در کتاب خود با عنوان «خاطرات و خطرات» آورده است: «سردار اسعد فوت کرده است. کار به محاکمه نکشید. گفته شد که محرمانه اسلحه‌ای به بختیاری وارد شده بوده است. بعدها در ملاقات از شاه شنیدم بلی، آنها می‌خواهند محمدحسن‌میرزا را بیاورند، شهوترانی که از این بیشتر نمی‌شود، بیش از این چیزی نفرمودند و معلوم بود که صحبت از اسعد است».7 با این حال این دیدگاه، چندان مورد تأیید نویسندگان و راویان آن دوره نیست. بسیاری معتقدند که سردار اسعد به قتل رسید و دستور قتل او نیز توسط رضاشاه صادر شد. با این حال روایت به قتل رسیدن او هم متعدد است.  
 
در یک روایت بدون اشاره به قاتل، گفته شده است که «او از معروف‌ترین سرداران مشروطه در فتح تهران بود و به دلیل مبهم و مضحک تلاش برای حکومت محمدحسن‌میرزا، برادر احمدشاه، زندانی و مقتول گردید و جالب اینکه زمانی خود رضاخان با درجه گروهبانی در فرمان او قرار داشت و بعدها نیز یاور و همراه رضاخان بود».8 روایت دیگر از کشته شدن سردار اسعد به دستور رضاشاه حکایت دارد. در این رابطه گفته شده است: نصرت‌الدوله فیروز، تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، داور، سرپاس مختاری و ... همه از همراهان اولیه رضاخان بودند که در صعود او به قدرت نقش بسیاری داشتند، اما از بازیگران بدفرجامی بودند که سرانجام به دستور رضاخان، به علت خطری که از جانب آنها احساس کرد، سر به نیست شدند.9
 
جورج مک گیل، نماینده یکی از تولیدکنندگان انگلیسی در ایران در آن دوره، معتقد است که دستگیری سردار اسعد به دلیل چاپ مقاله‌ای از دوبات، خبرنگار تایمز لندن در تهران، صورت گرفته است. طبق اظهارات مک گیل، نویسنده مقاله «شاه، وزیرانش، مقاماتش، دستاوردهایش، و برنامه‌اش را به باد انتقاد گرفته؛ و در گزارش ناآرامی‌های موجود در بین عشایر ــ که امری بسیار طبیعی است ــ مبالغه و پیش‌بینی یک انقلاب را کرده است».10
 
در بین دیدگاه‌های مطرح‌شده، آرتور میلسپو نیز از جمله کسانی است که معتقد است سردار اسعد به دستور رضاشاه و از طریق کپسول هوا کشته شد. «وقتی من مجددا به ایران بازگشتم به من خبر دادند که او هزاران نفر را زندانی و صدها نفر را به قتل رساند که بعضی از آنان به دست خودش بوده است. به من گفتند که بسیاری از رجال و شخصیت‌ها در زندان مسموم یا با آمپول هوا کشته شده‌اند؛ به عنوان مثال می‌توان از فیروز، وزیر مالیه سابق، تیمورتاش که زمانی وزیر دربار مورد اعتمادش بود، سردار اسعد، یکی از رؤسای ایل بختیاری که زمانی وزارت جنگ را بر عهده داشت، نام برد».11
 
 پی نوشت:
 
 
1. سردار اسعد بختیاری، خاطرات سردار اسعد بختیاری (جعفرقلی‌خان امیربهادر)، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات اساطیر، 1372، ص 14.
2. عبدالحسین نوائی و دیگران، سردار اسعد، دانشنامه جهان اسلام، ج 2، 1393، ص 662.
3. سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هفدهم، 1391، ص ۱۷۱.
4. سردار اسعد بختیاری، همان، ص 51.
5. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، تهران، نشر نی، 1392، ص 176.
6. سردار اسعد بختیاری، همان، ص 219.
7. مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، چ دوم، 1344، ص 403.
8. موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، ص 598.
9. همان، ص 867.
10. محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389، صص 144- 145.
11. آرتور میلسپو، آمریکایی‌ها در ایران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، 1370، صص 52- 53.
  https://iichs.ir/vdcdfo0f.yt0jz6a22y.html
iichs.ir/vdcdfo0f.yt0jz6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما