برنامه‌ریزی برای توسعه و فورانِ خشم عمومی؛

عوارض بلندپروازی‌های محمدرضا پهلوی در برنامه‌های توسعه

در دوره محمدرضا پهلوی برای شبیه‌سازیِ هرچه بیشتر ایران به نظام‌های غربی، برنامه‌ریزی برای توسعه در دستور کار قرار گرفت و تا سال 1356، پنج برنامه‌ توسعه ارائه و اجرا شد، اما در این سال، رژیم پهلوی با نقد وضع موجود، کوشید برنامه ششم عمرانی را با جرح‌وتعدیل‌هایی ارائه کند، اما این برنامه‌ها به دلیل بلندپروازی‌ها، عوارضی داشت که جامعه را دچار بحران کرد
عوارض بلندپروازی‌های محمدرضا پهلوی در برنامه‌های توسعه
 
برنامه‌ریزی برای توسعه، یکی از مهم‌ترین اقدامات محمدرضا پهلوی برای شبیه‌سازیِ هرچه بیشتر ایران به نظام‌های غربی بود. تجربه‌های برنامه‌‌های توسعه در دوران پهلوی حکایت از آن دارد که این برنامه‌ها بیش از آنکه مترصد توسعه باشد، عاملی برای کنترل مردم، تحکیم نفوذ دولت در اقتصاد و ایجاد تضاد و تعارض در فرهنگ جمعی مردم بوده است. جنسِ این برنامه‌ها به‌گونه‌ای بود که نیازهای فرهنگی و مذهبی مردم را در نظر نمی‌گرفت؛ درنتیجه خلأهای بسیاری را در جامعه ایجاد کرد که پیامدِ آن چیزی جز افزایش مخالفت‌ها با استبداد سیاسی پهلوی و آشکار شدنِ مبارزه با سلطنت نبود. در این نوشتار کوتاه با در نظر گرفتن برنامه ششم توسعه در اواخر دوران پهلوی به تأثیر به‌کاررفته چنین سیاست‌هایی در برافروخته شدن شعله‌های انقلابی اشاره خواهد شد.
 
برنامه‌های توسعه و تحکیم نفوذ دولت در جامعه
در سال‌های ابتدایی سلطنت محمدرضا پهلوی، دولت هنوز از چنان اقتدار و تمرکزی برخوردار نبود که بتواند در لایه‌های عمیق اجتماعی نفوذ کند، اما اندک‌اندک، محمدرضا با افزایش تمرکز در نهادهای سیاسی توانست در کانون قدرت سیاسی قرار گیرد. در نخستین گام‌ها در سال 1327، نهاد اقتصادی برنامه‌ریزی شکل گرفت که نخستین برنامه توسعه، محصول آن بود. پس از کودتای 28 مرداد 1332، و یگانه قدرت مستقر شدن شاه، این نهاد موقتی به سازمان دائمی «برنامه و بودجه» تبدیل شد و ابوالحسن ابتهاج، طرفدار سبک غربی پیشرفت، به ریاست آن برگزیده شد.1 پس از آن، این سازمان در اختیار نهاد نخست‌وزیری و وزیر اقتصاد قرار گرفت که به‌طور کامل تحت اوامر شاه بودند. تا سال 1356، پنج برنامه‌ توسعه ارائه و اجرا شد که تنها دستاورد آن افزایش قدرت شاه و تحکیم نفوذ دولت در جامعه بود.
 
ابوالحسن ابتهاج در حیاط منزل مسکونی خویش
ابوالحسن ابتهاج در حیاط منزل مسکونی خویش
شماره آرشیو: 143-121-الف
 
برنامه اول (1328-1334) بیشتر متوجه تقویت کشاورزی، طرح‌های زیربنایی و اجتماعی ارتباطات و مخابرات بود که به «تثبیت و رفرم متعادل اقتصادی» می‌اندیشید.2 در این برنامه با خواست آمریکایی‌ها، تقویت کشاورزی از طریق آموزشی و فنی انجام می‌شد نه اصلاحات ارضی.3 برنامه دوم (1334-1341) متمرکز بر کشاورزی و صنعت بود که می‌بایست نقش بیشتری برای بخش خصوصی در نظر آورد، اما سوء مدیریت و فساد تنها به وابستگی بیشتر اقتصاد ایران به غرب و بحران اقتصادی در داخل منجر شد. برنامه سوم (1341-1346) بر ایجاد تحول و بازسازی صنعت و کشاورزی با تأکید بر حوزه آب، ارتباطات و انرژی متمرکز شده بود.4 برنامه چهارم (1346-1351) و برنامه پنجم (1352-1356)، که با افزایش افسارگسیخته قیمت نفت همراه بود، توانست شاخص‌های رشد عددی و کمی را به‌تبع افزایش درآمدهای نفتی بالا ببرد، اما این مسئله که صرفا در حوزه اقتصاد رخ داده بود، بیشتر از گذشته شکاف‌های اجتماعی در ایران را فعال کرد. باید افزود که محمدرضا پهلوی از بزرگ شدن سرمایه‌های خصوصی واهمه داشت و چنین پدیده‌ای را «فئودالیسم صنعتی» می‌نامید و معتقد بود باید به هر شکل ممکن جلوی آن را گرفت. بدین ترتیب ساختار اقتصاد ایران در دهه ۱۳۵۰، به‌شدت دولتی‌تر شد و سهم بخش خصوصی در کل فعالیت‌های اقتصادی رو به کاهش نهاد.5
 
نظام سیاسی با این برنامه‌ها، نظم پیشین در زندگی مردم را برهم می‌زد، ولی نمی‌توانست به‌جای آن، نظم تازه‌ای ارائه کند. یکی از مهم‌ترین علت ناکامی این برنامه‌ها این بود که شاه نمی‌خواست بدون آنکه از قدرتش کاسته شود و نفوذ و اختیارات خود را در اقتصاد سیاسی از دست دهد، کشور را به دروازه‌های تمدن برساند. کم‌توجهی و بی‌اعتقادی محمدرضا پهلوی به تفکر کارشناسی، ارزیابی، مطالعه و نهایتا برنامه‌ریزی سبب شده بود توسعه به هوا و هوس شخصی او تنزل درجه دهد و جز گسترده شدن نفوذ دولت در اجتماع و اقتصاد ثمره دیگری نداشته باشد.6 افزون بر این مورد، اتلاف منابع و از دست رفتن سرمایه‌های ملی مسئله‌ای بود که روزبه‌روز بر خشم و نارضایتی مردم می‌افزود. با اجرای این برنامه‌ها، کلیه درآمدهای حاصل از صادرات نفت در ازای واردات کالا و خدمات به خارج بازگردانده شد. اجرای این پنج برنامه عمرانی زیر نظارت و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم غرب، با وجود گوناگونی در اهداف آنها و افزایش شدید هزینه‌های هر برنامه نسبت به برنامه پیش از آن، رشد سرمایه‌داری را در ایران شدت بخشید، توسعه به بار نیاورد و وابستگی را گسترده‌تر و ژرف‌تر کرد.7
 
یکی از مهم‌ترین علت ناکامی این برنامه‌ها این بود که شاه نمی‌خواست بدون آنکه از قدرتش کاسته شود و نفوذ و اختیارات خود را در اقتصاد سیاسی از دست دهد کشور را به دروازه‌های تمدن برساند. کم‌توجهی و بی‌اعتقادی شاه به تفکر کارشناسی، ارزیابی، مطالعه و نهایتا برنامه‌ریزی سبب شده بود توسعه تنها به هوا و هوس شخصی او تنزل درجه دهد و جز گسترده شدن نفوذ دولت در اجتماع و اقتصاد ثمرۀ دیگری نداشته باشد
 
برنامه ششم توسعه و فورانِ خشم عمومی
رژیم پهلوی پس از ظاهر شدن عوارض بحرانی ناشی از بلندپروازی‌های سال‌های آخر و سیاست‌های به‌کارگرفته‌‌شده در کادر برنامه پنجم عمرانی، ناچار به نقد وضع موجود شد و به عدم تعادل‌های فاحش اقتصادی و اجتماعی اعتراف کرد. پیش از آنکه در 7 آذر ۱۳۵۶، برنامه ششم عمرانی در شورای اقتصاد به تأیید شاه برسد، روزنامه «رستاخیز» ضمن گزارشی که از وضعیت برنامه در دست تدوین ارائه کرده بود، چنین نوشت: هم‌اکنون بر اساس برآوردهایی که شده است اعتبار پیشنهادی از سوی کمیته‌های 36گانه برنامه‌ریزی، حدود شش برابر امکانات مالی دولت طی سال‌های آینده است. این بلندپروازی به خاطر حجم برنامه ششم با توجه به افزایش هزینه‌ها در برنامه یادشده و نیز ادامه کار برنامه‌های زیربنایی دولت است.8 در متن مصوبه برنامه، جرح‌وتعدیل‌هایی شد، اما واقعیت آن است که مسئولان سیاسی کشور، به‌ویژه شخص شاه، در ته دلشان هنوز به پروازهای کودکانه قبلی گرایش داشتند.
 
وضعیت زندگی مردم محروم حاشیه‌نشین در دوره پهلوی
وضعیت زندگی مردم محروم حاشیه‌نشین در دوره پهلوی
 
باری، برنامه ششم و اعلام عمومی مفاد آن در جامعه، موجی از خشم و نارضایتی را در میان مردم به‌وجود آورد. محمدرضا پهلوی در حالی از تبدیل ایران به دروازه تمدن سخن می‌گفت که نابرابری و بحران‌های اقتصادی گریبان‌گیر جامعه شده بود و آشکارا چهره فقر و بدبختی را بازنمایی می‌کرد. اگرچه از نظر کار کارشناسی و جامعیت طرح‌های اقتصادی، برنامه ششم بهتر از سایر برنامه‌ها تدوین شده بود، واقعیت این است که مردم دیگر به لفاظی‌ها و کارشناسی‌هایی که منافع آنها را نمایندگی نمی‌کرد وقعی نمی‌نهادند؛ درنتیجه مخالفت‌ها بیشتر از گذشته آشکار شد. یکی از دلایل مهم ناکامی این طرح‌های اقتصادی که با هدف توسعه نوشته شده بود، این بود که روحیه مذهبی و فرهنگی جامعه، وابستگی به غرب، به‌ویژه آمریکا، را برنمی‌تابید و خواهان استقلال در اداره امور کشور بود. امام خمینی و حلقه یاران ایشان با گوشزد کردن مصادیق وابستگی سلطنت پهلوی به آمریکا در قالب‌های گوناگون ازجمله کاپیتولاسیون و منافع مالی و مادی فراوانی که از قبل این طرح‌ها عاید مستشاران و کارشناسان خارجی می‌شد، فضای لازم برای ابراز مخالفت مردم با شاه را فراهم کردند. یکی از دلایل مهم فوران خشم عمومی درنتیجه این برنامه‌های توسعه، ترویج مصرف‌گرایی و ورود بی‌رویه کالاهای خارجی بود که نوعی الگوی سرمایه‌داری مصرف‌گرا را ترویج می‌کرد.9 یکی دیگر از ایرادهای بزرگ به این طرح‌ها، هزینه‌های زیاد زیربنایی برای ساخت سد و جاده‌هایی بود که بیشتر از آنکه کاربرد اقتصادی داشته باشد، جنبه‌های نمایشی داشت. بیشتر سدها جنبه نمایشی داشتند و فقط به کار تولید برق می‌آمدند. این سدها که با هزینه‌های زیاد، برای توسعه کشاورزی ساخته شده بودند، درنهایت هیچ کمکی به کشاورزی نکردند.10 از طرفی دیگر، با افزایش درآمدهای نفتی و سرازیر شدن پول هنگفت در دهه 1350ش، بحران اجتماعی فزاینده‌ای پدید آمد. این بحران اجتماعی از اجرای طرح‌ها و برنامه‌های توسعه‌ای، که به‌هیچ‌وجه بافت فرهنگی و مذهبی جامعه ایرانی را در نظر نداشت، ناشی شده بود. افزایش روبه رشد نهادهایی که از نظر عموم جامعه، ضدمذهبی و ضدفرهنگی و مروج بی‌بندوباری و فساد اجتماعی و اخلاقی بودند، از مصادیق بارز چنین سیاست‌هایی بود که درنهایت به فوران احساسات عمومی و خشم اجتماعی مردم و درنتیجه انقلاب اسلامی در بهمن 1357 انجامید.
 
بازار تهران (دهه 1350)
بازار تهران (دهه 1350)
شماره آرشیو: 3580-4ع
 
فرجامِ سخن
برنامه‌های توسعه، ابزارها و سیاست‌هایی هستند که به‌منظور مشخص کردن نقشه راه و چگونگی دست یافتن به توسعه نوشته می‌شوند. در دوران پهلوی، این برنامه‌ها بیشتر از آنکه در خدمت اهداف توسعه قرار بگیرند، ابزاری برای افزایش قدرت شاه و همچنین نفوذ بیشتر او در جامعه و اقتصاد بودند. در نتیجه برنامه‌های توسعه، نه‌تنها قدرت شخصی شاه افزایش بی‌سابقه‌ای پیدا کرد، بندهای وابستگی ایران به کشورهای استثمارگر مستحکم‌تر شد و تأمین منافع مستشاران خارجی و نهادهای بین‌المللی بر فرازِ منافع ملی مردم ایران قرار گرفت. این برنامه‌ها با ناکامی در محقق ساختنِ خواست‌های عمومی، به‌نوعی کاتالیزور انقلاب اسلامی بودند و زمینه لازم را برای بروز و فوران خشم عمومی فراهم کردند.
 
 پی نوشت:
1. منوچهر گودرزی و دیگران، توسعه در ایران 1320-1357، تهران، گام نو، 1381، صص 77-185.
2. نیکی کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، علم، 1385، ص 200.
3. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1389، ص 518.
4. موسی غنی‌نژاد، اقتصاد و دولت در ایران: پژوهشی درباره ریشه‌ها و علل تداوم اقتصاد دولتی در ایران، تهران، اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی، 1395، ص 331.
5. جان دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، رسا، 1378، ص 17.
6. ابراهیم رزاقی، آشنایی با اقتصاد ایران، تهران، نشر نی، 1378، ص 173.
7. هدی صابر، فروپاشی، نگاهی به درون رژیم شاه، بحران‌ها، تضادها و ناکامی‌هایش، تهران، کتاب پارسه، 1398، ص 222.
8. مارک جی گازیورسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، ایجاد یک حکومت سلطه‌پذیر در ایران، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، رسا، 1376، ص 29.
9. برنار اورکارد و دیگران، ایران در قرن بیستم، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، 1377، ص 81.
  https://iichs.ir/vdcfvtdy.w6d1tagiiw.html
iichs.ir/vdcfvtdy.w6d1tagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما