بررسی مدرنیزاسیون و دولت‌سازی در دوره پهلوی اول؛

پیامدهای ایجاد وضعیت اضطراری در دوره رضاشاه

دولت رضاشاه، نخستین دولت مدرن در ایران بود که با استفاده از مدرنیزاسیون درصدد تغییر مناسبات سیاسی و اجتماعی در ایران برآمد. بر اساس اندیشه نوسازیِ آمرانه دولت پهلوی، ایجاد یک وضعیت اضطراری که در آن شاه همه‌کاره باشد ضروری بود، اما این وضعیت اضطراری شرایطی را برای رضاخان فراهم کرد که نتیجه آن، تقابل با جامعه بود
پیامدهای ایجاد وضعیت اضطراری در دوره رضاشاه
 
دولت رضاشاه، نخستین دولت مدرن در ایران بود که با استفاده از مدرنیزاسیون درصدد تغییر مناسبات سیاسی و اجتماعی در ایران برآمد. بر اساس اندیشه نوسازیِ آمرانه دولت پهلوی، ایجاد یک وضعیت اضطراری که در آن شاه همه‌کاره باشد و بدون نیاز به انجام تشریفات سیاسی و بهره‌گیری از رأی و مشورت سایر رجال سیاسی بتواند منویات خود را جامه عمل بپوشاند، ضروری بود. بر همین اساس رضاشاه، با استفاده از امکانات ایجاد یک وضعیت اضطراری به بهانه مدرنیزاسیون ایران، همه منتقدان و رقبای خود را از صحنه سیاست حذف و همچنین با از بین بردن طبقه متوسط سنتی، مخالفان خود را سرکوب کرد. این نوشتار کوتاه درنگی‌ بر حذف مخالفان و منتقدان رضاشاه در سایه ایجاد وضعیت اضطراری است.
 
نوسازیِ آمرانه در سایه وضعیتِ اضطراری
در تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر، اغلب مورخان و جامعه‌شناسان دولت رضاشاه را دولت نوساز می‌شناسند. دلایلی که برای این مشخصه قائل شده‌اند متعدد است؛ ازجمله می‌توان به پیدایش نظام اداری و مالی جدید و همچنین، ارتش نوین ایران اشاره کرد. اگر همین پدیده را از اهداف دولت رضاشاه بدانیم، آنگاه پیامدش دگرگونی در اجتماع و سیاست و فرهنگ جامعه معاصر ایران بوده است. وضعیت اضطراری جامعه ایران بعد از مشروطه، بیش از هر چیز راه را برای افزایشِ قدرت «حاکم» هموار کرد و تصمیم‌گیری درباره اعلام چنین وضعیتی به‌وضوح توضیح‌دهنده میزان قدرت حاکم بود. رضاخان در وضعیتِ آنومیکِ پسامشروطیت و در وضعیت اضطراری ایجادشده پس از آن، قانون را زیر پا گذاشت و با فراوری از آن تلقی خود از قانون را برای تحکیم سلطنت و تنگ‌تر کردن حلقه انحصار قدرت حاکم کرد؛ امری که به‌طور بی‌سابقه‌ای تمرکز شدیدِ قدرت در ایران را سبب شد.1 بهانه رضاشاه برای برقراری وضعیت اضطراری، از اشتیاق جامعه ایران به نوسازی و تغییر مناسبات اجتماعی ریشه می‌گرفت.
 
رضاشاه
 
در ایران، نوسازی در برخی زمینه‌ها از قرن نوزدهم آغاز شد، اما ضعف و ناتوانی دولت قاجار و نیز طبقه متوسط به ناکامی و توقف آن انجامید؛ بنابراین، با توجه به شکل نگرفتن نظام بورژوازی در ایران، پیشبرد فرایند نوسازی مستلزم وجود دولتی مدرن، متمرکز و مقتدر بود.2 رضاشاه بعد رسیدن به قدرت مطلقه، از سال ۱۳۰۶ش در جهت تشکیل یک دولت مرکزی قوی، از همان آغاز بر ضرورت نوسازی و اصلاحات مالی، اداری، اقتصادی، نظامی، آموزشی، پیشرفت تجارت از طریق احداث جاده‌ها و راه آهن تأکید کرد. درآمدهای نفتی در این دوران در اقتصاد ایران نقش مهمی داشتند و نفت به‌عنوان عمده‌ترین محصول صادراتی در فاصله سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ش نقش اصلی در تأمین اعتبارات ارزی موردنیاز برنامه‌های صنعتی و نوسازی رضاشاه داشت. درآمد دولت در فاصله سال‌های ۱۳۰۳ تا ۱۳۲۰ش پانزده برابر شد. رشد چشمگیر درآمدهای دولتی و خط‌مشی‌ها و نهادهایی که ایجاد شدند، این امکان را به دولت رضاشاه بخشیدند که سیاست تسلط یافتن بر اقتصاد و تمرکز منابع مالی را پیش برد.3
 
در مورد اینکه دولت‌سازی در ایران معاصر نخستین‌بار به شکل نظام‌مند و برنامه‌دار در قالبِ اصلاحات از بالا با به قدرت رسیدن رضاشاه و برپاییِ سلسله پهلوی آغاز شد، تقریبا تردیدی وجود ندارد. به گفته فرد هالیدی، هرچند این دولت جدید نیز مانند دولت‌هایِ گذشته یک دولت شاهنشاهی بود و همان ویژگی‌هایِ دولت پاتریمونیال را یدک می‌کشید، بااین‌حال، به کمک ارتشِ نوظهور و بوروکراسیِ نوپایش اولین دولتی بود که بعد از صفویه توانست اقتدار خود را بر کل منطقه جغرافیاییِ کشور گسترش دهد.4 کلیه اقداماتی که برای نوسازیِ ارتش به‌کار گرفته شد از اهداف رضاشاه در نوسازی اقتدارگرایانه نشئت می‌گرفت. دولتی که رضاخان برپا کرد بر یک ارتشِ قوی و منظم و یک بوروکراسیِ مجهز استوار بود. این دولت نه حمایتِ قبیله‌ای خاص را پشت سر داشت و نه دارایِ پایگاه طبقاتی بود، بلکه یک دولت نظامیِ بوروکراتیک به‌شمار می‌آمد که بر پایه اجبار و زور قرار داشت. ویژگی سوم این بود که دولت رضاخان نخستین دولتی بود که به برنامه‌ریزی در جهت دگرگونی و توسعه در جامعه اقدام کرد.5 چهارمین ویژگی از زمینه‌هایِ شکل‌دهنده دولت مدرن در ایران شکل‌گیری نظم اجتماعیِ جدید در این دوره است. این ویژگی‌های دولت رضاشاهی که از ایجاد یک نوسازی آمرانه نشئت گرفته بود، به ایجاد و تداوم یک وضعیت اضطراری انجامید که به تمرکز بیش‌ازحد قدرت و درنتیجه تضعیف طبقه متوسط و سرکوب مخالفان ختم شد.
 
او به‌خوبی می‌دانست که اقتصاد یکی از مهم‌ترین راه‌های حیات طبقه متوسط سنتی است؛ بنابراین با ایجاد انحصارهای بزرگ دولتی، از طرفی نصف و حتی بیشتر از نیمی از کسب‌وکار تجارتی را از دست بازرگانان ربود و از میزان فعالیت و استفاده مشروع و قانونی آنها از فضای عمومی و رقابت جامعه کاست و از طرف دیگر عوارض و مالیات‌های کمرشکن به آنها تحمیل کرد  
وضعیتِ اضطراری و تضعیف طبقه متوسط
دولت رضاشاه از طریق ایجاد یک وضعیت اضطراری و با استفاده از ابزارهای نظامی و اقتصادی، درصدد حذف مخالفان خود برآمد. او به‌خوبی می‌دانست که اقتصاد یکی از مهم‌ترین راه‌های حیات طبقه متوسط سنتی است؛ بنابراین با ایجاد انحصارهای بزرگ دولتی، از طرفی نصف و حتی بیشتر از نیمی از کسب‌وکار تجارتی را از دست بازرگانان ربود و از میزان فعالیت و استفاده مشروع و قانونی آنها از فضای عمومی و رقابت جامعه کاست و از طرف دیگر عوارض و مالیات‌های کمرشکن به آنها تحمیل کرد. علاوه بر این، با تصویب قانون انحصاری حکومت در تجارت داخلی و خارجی، تجارت خارجی کشور را در انحصار گرفت و حق واردات و صادرات همه محصول‌های طبیعی و صنعتی و تعیین موقتی یا دائم بودن میزان آنها را به خود اختصاص داد.6 بر همین اساس بود که وی برای متعادل کردن بودجه و کسب درآمد بیشتر، رویکرد بازرگانی دولتی را در پیش گرفت و انحصارها را توسعه داد؛ بنابراین، شروع کرد به ایجاد سازمان‌هایی به سبک شرکت‌های سهامی دولتی یا نیمه‌دولتی. این شرکت‌ها بخشی از فعالیت‌های اقتصادی مملکت را که معمولا افراد باید با سرمایه‌های خصوصی انجام دهند، در دست گرفتند؛ چنان‌که «انحصار تجارت خارجی توأم با عناد و لجاج و نفع‌پرستی منجر به آن گردید که مقدار هنگفتی از اموال بازرگانان در انبارهای گمرک فاسد شده و از بین برود». براساس گزارش سفارت انگلستان، کنترل دولتی بر تجارت خارجی به تاجران آسیب رساند و حتی باعث ورشکستگی آنها شد.6 به گفته واقفی در کتاب «مدرنیزاسیون در ایران»، سیاست‌های اقتصادی حکومت از روش‌های ارشادگرایی و دولت‌گرایی یا سرمایه‌داری دولتی پیروی می‌کرد. دولت رضاشاه از سال 1309 با انحصار دولتی در بخش صنعت و تجارت، نقش مهمی را بازی کرد.7
 
اقدامات دولت رضاشاه در راه اصلاحات اقتصادی ـ اجتماعی دو پیامد به دنبال داشت: از یک‌سو، سبب گسترش دولت و استیلای مطلق آن می‌شد؛ از سوی دیگر، به گسترش و رشد طبقه متوسط جدید کمک می‌کرد. طبقه متوسط جدید در این مرحله به حفظ موقعیتش می‌اندیشید؛ بنابراین، در راه گسترش دولت، که درواقع گسترش خودش بود، تلاش می‌کرد؛ به همین دلیل بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌های صاحب پست و مقام در دولت و آنهایی که در رده‌های پایین‌تر بودند، منافع شخصی و طبقه خود را ترجیح می‌دادند و خود را موجد و مقوّم این دولت می‌دانستند، اما وقتی‌که دولت خود را فارغ از این طبقه و طبقات دیگر احساس کرد، آثار زیان‌باری برای جامعه ایران به بار آورد.8 حتی کسانی که مؤسس نهادها و ساختارهای جدید در دولت پهلوی بودند نیز از تیغ حذف رضاشاه در امان نبودند. به‌اختصار باید گفت که رضاشاه از هر راهی که می‌توانست وارد شد تا رقبای خود را از بین برد؛ ازجمله از طریق قانون‌گذاری، اقدام‌های نظامی و تمهیدهای نهادین کوشید هر نوع نارضایتی را در نطفه خفه کند. سلطه خارجی نیز که در این دوران عمدتا اقتصادی بود، در کنار سلطه داخلی دولت مرکزی، به اهداف رضاشاه در سرکوب مخالفان یاری رساند.9 او با بهانه مدرن‌سازی دولت و جامعه، یک وضعیت تعلیق و اضطراری را ایجاد کرد که با استفاده از آن توانست مخالفان و رقبای خود را از صحنه سیاست در ایران حذف کند.
 
رضاشاه
 
فرجامِ سخن
نوسازی آمرانه رضاشاه، که پاسخی به بحران‌های مشروطیت به‌شمار می‌آمد، درنهایت به تمرکز منابع قدرت و ایجاد یک دولت اقتدارگرا انجامید. در این مسیر، رضاشاه بدون ایجاد یک وضعیت اضطراری که در سایه آن بتواند به تعلیق قانون، رویه‌ها و سنّت‌های قانونی و حقوقی در ایران دست زند، نمی‌توانست به اهداف خود دست یابد. با ایجاد چنین وضعیتی، او با استفاده از ارتش متحد و گوش‌به‌فرمان خود و همچنین اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، نهادهای مدنی و طبقه متوسط قدیمی را تضعیف کرد. درکنار حذف نهادهای قدیمی، ساختارهای جدیدی ایجاد شد که اعمال منویاتِ شاهانه را سرعت بیشتری می‌بخشید، اما همفکران و همکاران اولیه رضاشاه، پس از تمرکز منابع قدرت و افزایش اختیارات شاه، در سایه تداوم همان وضعیت اضطراری، خود در معرضِ حذف و طرد قرار گرفتند. تداوم وضعیت اضطراری، اگرچه رضاشاه را به مرد قدرتمند ایران بدل کرد، همین قدرت بدون حمایت جامعه و در خلأ نهادها و جامعه مدنی، با نخستین ضربه خارجی پس از هجومِ متفقین به ایران عملا آب شد و در زمین فرو رفت.
 
پی نوشت:
 
1. سیدمرتضی حافظی، وحید سینایی، «تعلیق مشروطیت، وضعیت استثنا؛ کامیابی رضاشاه در کسب سلطنت»، پژوهشنامه علوم سیاسی، ش 59 (تابستان 1399)، صص 51-52.
2. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 199.
3. همان، ص 200.
4. Fred Hallidy, Iran: Dictatorship and Development, New York, Penguin Book, 1979, pp. 29-30.
5. همان، ص 30.
6. محمدرضا خلیلی‌خو، توسعه و نوسازی در ایران دوره رضاشاه، تهران، مرکز انتشارات جهاد دانشگاهی شهید بهشتی، 1373، ص 167.
7. رسول افضلی، دولت مدرن در ایران، قم، 1395، ص 216.
8.Mohammad RezaVaghefi, Modernizasion of Iran, 1925-1975: revitalization of Iran Under Pahlavi Monarchs, State Management Training Center, 1976, pp.12-14.
9. شهرام بهمن تاجانی، «رشد و تأثیر طبقه متوسط جدید در فرایند نوسازی رضاشاه»، پیک نور، ش 9 (بهار 1384)، ص 79.
10. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران)، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1380، ص 373.
  https://iichs.ir/vdch6-nz.23nwkdftt2.html
iichs.ir/vdch6-nz.23nwkdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما