شهادت ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، رئیس مذهب تشیع، امام عشق و عرفان، حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام بر تمامی عاشقان اهل بیت(ع) تسلیت باد
امام جعفر صادق(ع)، فرزند امام محمد باقر و ششمین امام شیعیان، در 17 ربیعالاول 83ق در مدینه به دنیا آمدند و در 25 شوال 148ق در 65 سالگی در مدینه به دست منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، مسموم شدند و به شهادت رسیدند. امام جعفر صادق در دوران امامت خود به جهت آزادی عملی که بر اثر درگیری امویان و عباسیان بهوجود آمد، توانستند در حد وسیعی به توسعه فکری مذهب تشیع بپردازند؛ به همین دلیل این امام بزرگوار را احیاگر آیین رسول گرامی اسلام و مذهب شیعه میدانند.
روابط عمومی پژوهشکده تاریخ معاصر ضمن تسلیت شهادت این اختر تابناک آسمان ولایت به تمامی عاشقان اهل بیت(ع)، شما را به خوانش وقایعی دعوت میکند که 58 سال پیش در ایام سالگرد امام صادق(ع) در ایران بهوقوع پیوست:
همهساله در 25 شوال، سالروز شهادت امام صادق(ع) در قم، در منزل مراجع روضه برگزار میشد. آیتالله گلپایگانی مراسم را در مدرسه فیضیه و امام خمینی در منزل خودشان برگزار میکردند، اما روز جمعه 2 فروردین 1342 (برابر با 25 شوال)، شهر قم چهره دیگری به خود گرفت؛ به دنبال اعلام عزای عمومی و سخنرانیهای افشاگرانه امام خمینی و تلاش ایشان در جهت بسیج علما در سراسر کشور، اطلاعیههای فراوانی از سوی مجامع مذهبی و مساجد و کانونهای تبلیغاتی برای برپایی جلسات پراکنده شد. در این اطلاعیهها از عموم مردم دعوت شده بود که با حضور در این جلسه ضمن تعزیت شهادت امام صادق(ع)، به گفتار سخنرانان درباره حوادث چندماهه اخیر کشور گوش فرا دهند. اسناد ساواک حکایت از آن دارد که رژیم نیز متقابلا سطح آمادگی خود را در جلوگیری از برپایی این جلسات و نهایتا سرکوب موج مخالفت مردم بالا برده بود.
سخنرانی امام خمینی در واپسین روز سال 1341، که سطح مبارزه را تا مرز شهادت پیش برده بود، باعث شد ارکان حکومت حساسیت خود را نسبت به روز موعود بیشتر نشان دهند. ساواک طی بخشنامهای دستورات لازم را در خصوص جلوگیری از برگزاری چنین جلساتی صادر کرد.
براساس گزارش رئیس اسبق ساواک و مشاور عالی شاه (حسین فردوست)، سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران، با نیروهای تحت امرش برای سرکوب مردم عازم قم شد.
در مجلسی که صبح جمعه در منزل امام خمینی برپا شد، عدهای از عوامل رژیم طبق دستور شروع به بینظمی و فرستادن صلواتهای بیجا کردند. بلافاصله امام توسط آیتالله خلخالی پیغام دادند چنانچه این افراد از توطئه دست برندارند، ایشان به سمت حرم حضرت معصومه(س) حرکت و آنجا حرف آخر را با مردم خواهند زد. به دنبال تهدید امام، مجلس نظم خود را بهدست آورد و بدون حادثهای ادامه یافت.
مجلس دیگر به دعوت آیتالله گلپایگانی در بعدازظهر همان روز در مدرسه فیضیه برگزار شد؛ درحالیکه از صبح آن روز بیش از بیست اتوبوس در پوشش دهقان و کشاورز و در واقع ایادی رژیم همراه کماندوها و نیروهای مسلح قم تجمع کرده بودند. مدرسه فیضیه به عنوان مرکز قیام قم از حساسیت و اهمیت بیشتری برخوردار بود. نیروهای سرکوبگر به دو دسته تقسیم شده بودند: دستهای علنی با لباسهای نظامی، سلاحهای گرم و ابزار سرکوب و دسته دیگر با لباسهای مبدل درحالیکه از سلاحهای سرد و چماق نیز بهرهمند بودند. اطراف مدرسه و درون مدرسه از نیروهای علنی و غیرعلنی پر بود. حدود هفت نفربر زرهی و تعداد زیادی نیروهای مسلح در پشت بام مسجد همراه دوربین و سایر آلات رعب، فضای وحشتناکی برای مردم ایجاد کرده بودند.
در اواسط سخنرانی آقای آل طه، آیتالله گلپایگانی با عبور از دالان مأموران نظامی در بیرون مدرسه وارد صحن شدند و در یکی از حجرههای جنب کتابخانه مستقر شدند. به گفته صالحی نجفآبادی، هنگام سخنرانی حاجآقای انصاری، عوامل رژیم شروع به فرستادن صلوات کردند و به سمت سخنران هجوم بردند و درحالیکه سعی میکردند میکروفون را از سخنران بگیرند، ناگهان با شعارهای زندهباد شاه، جلسه را به هم ریختند و در یک درگیری گسترده و بیسابقه شروع به ضربوشتم حاضران و تخریب و انهدام مدرسه کردند.
شروع حمله با سوت سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران، آغاز شد. به دنبال آن صدها کماندو و مأمور با سلاح گرم و سرد به جان مردم بیپناه افتادند. صدها نفر توسط چاقو و پنجهبکس و زنجیر، زخمی و با جراحتهای عمیق روانه بیمارستان و عده زیادی در بیوت علما پناهنده شدند، درحالیکه تعداد زیادی نیز دستگیر و بازداشت گردیدند. در یک چشم به هم زدن، مدرسه و میدان آستانه، به میدان جنگ تبدیل شد و شهر قم به صورت یک شهر جنگزده درآمد. به گفته یک شاهد عینی، بسیاری از طلاب از طبقه فوقانی مدرسه به داخل رودخانه خشک قم پرتاب شدند و دست و پای عده زیادی شکست. کماندوها و مأموران مخفی با شکستن درختان مدرسه به سمت طلاب حمله کردند و در عین حال از سوزاندن قرآنها و کتب ادعیه و هر آنچه در حجرهها یافتند، ابایی نداشتند.
براساس گزارش دیگری «... اجساد بسیاری را در کامیون ریخته و با خود بردند که یا در زیر درختان پنهان ساخته و یا در دریاچه گم و گور ساختند. از آن شهیدان تنها هویت سه نفر بهدست آمد: یکی روحانی به نام سیدیونس رودباری و دو تن از کسبه و پیشهوران شهر قم».