«علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی در قامت یک رهبر-1» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام ناصر عباس

می‌گفت: «امام به ما یاد داد، که در برابر استکبار بایستیم»

آنچه در پی می‌آید جلوه‌هایی از شیوه رهبری شیعیان پاکستان، توسط علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی است. حجت‌الاسلام ناصر عباس ــ که در دوران حیات آن بزرگ، مسئولیت نهضت اجرای فقه جعفری در قم را برعهده داشت ــ در این گفت‌وشنود، به روایت خاطرات خویش دراین‌باره پرداخته است
می‌گفت: «امام به ما یاد داد، که در برابر استکبار بایستیم»
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
از منظر شما، چه خصالی در شخصیت علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی برجسته‌تر بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مهم‌ترین ویژگی شهید بزرگوار علامه سیدعارف الحسینی، راستگویی و شفافیت در رویکردها و مواضع بود. او راه خود و هدفش را دقیق انتخاب کرده بود و به آن سمت حرکت می‌کرد. در چهره‌اش نورانیتی داشت که انسان را جذب می‌کرد. دارای شخصیت روحانیِ فوق‌العاده قوی‌ای بود؛ به همین دلیل هم با وجود جوان بودن، توفیقات فراوانی به‌دست آورد.
 
ناصر عباس
 
بسترهای انتخاب ایشان، به رهبری شیعیان پاکستان چه بود؟
پس از رحلت مرحوم مفتی جعفر حسین، رهبر فقید شیعیان پاکستان، کسانی که در حرکت جعفری بودند نتوانستند برای او جانشینی پیدا کنند و مشکلات زیادی به‌وجود آمد! باید کسی انتخاب می‌شد که: اولا محبوب مردم باشد و کسی نتواند ضعف شخصیتی یا اخلاقی در او پیدا کند و ثانیا: درگیر اختلافات داخلی بین علمای مناطق پاکستان نباشد. شهید عارف الحسینی تا پیش از آن، در این اختلافات دخالتی نداشت و وقتی نامش مطرح شد، بین علما و مردم، یک شخصیت مورد اختلاف نبود، درحالی‌که درباره سایر علما، این اختلاف وجود داشت! مردم شیعه پاکستان که می‌دیدند منزلت و شأنی را که باید داشته باشند ندارند و دلشان می‌خواست آن را به‌دست آورند، به ایشان علاقه و گرایش داشتند.
 
شیوه رهبری علامه سیدعارف الحسینی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
سید، یک شخصیت واقعا مردمی بود و همیشه بین آنان زندگی می‌کرد. در مدت پنج سال و نیم رهبری خود، لحظه‌ای آرام و قرار نداشت! به همه مناطق و شهرهای محروم شیعه‌نشین سر می‌زد و به مشکلات آنها رسیدگی می‌کرد. به روحانیت بسیار احترام می‌گذاشت و هر جا که می‌رفت، پشت سر امام جماعت همان منطقه نماز می‌خواند. ارتباطش با جوان‌ها و دانشجویان، بسیار قوی بود و همه به راحتی، به او دسترسی داشتند؛ به همین دلیل هم، قاتلین توانستند راحت به ایشان دسترسی پیدا کنند! هر جا می‌رفت، با مردم می‌نشست و به درد دل‌هایشان گوش می‌داد. محبوبیت او نیز، از همین امر نشئت می‌گرفت و وقتی به شهادت رسید، واقعا مردم عزادار شدند و گویی عزیزشان فوت کرده! آنها تا مدت‌ها، غذا پختند و اطعام کردند!
 
همان گونه که اشاره کردید، ارتباط نزدیک و صمیمی با مردم، از رموز توفیق علامه سیدعارف الحسینی بود. ایشان در این میان، با چه اقشاری بیشتر ارتباط داشت؟
شهید با فقرا، رابطه نزدیکی داشت و از آنها مراقبت می‌کرد. با همه به گونه‌ای رفتار می‌کرد که هر یک از مردم تصور می‌کردند با او رابطه نزدیک‌تری دارند! در پاکستان با هر کس که حرف بزنید، درباره شهید طوری سخن می‌گوید که انگار ارتباطش با او خیلی نزدیک بوده است! ایشان می‌خواست که اعتبار روحانیت در پاکستان بالا برود؛ به همین دلیل (همان‌گونه که اشاره کردم) به هر جا که می‌رفت، حتی اگر امام جماعت آنجا یک طلبه مبتدی بود، پشت سرش می‌ایستاد و نماز می‌خواند تا مردم به آن روحانی بها بدهند. همیشه به مردم می‌گفت: «هر سؤالی که دارید، بدون ترس و رودربایستی بپرسید...» و همه را هم، با صبر و حوصله جواب می‌داد.
 
مخالفین ایشان، عمدتا چه کسانی بودند؟
افرادی که در سازمان‌های امنیتی پاکستان کار می‌کردند، مخالفان امام راحل، پیروان آقای سیدمحمد شیرازی در این کشور و جماعتی از این قبیل. در میان روحانیان شاخص هم، کسانی بودند که سید را اذیت می‌کردند!
 
رفتار شهید عارف الحسینی با مخالفان چگونه بود؟
ایشان چون شخصیت توانایی داشت، کارهای مخالفان روی او تأثیری نمی‌گذاشت و به همین دلیل، نهایتا این رفتارهای ایذایی، در میان مردم هم مؤثر نبود. شاید بدانید که مداحان در پاکستان، خیلی فعال هستند و جالب اینجاست که در پرتو تلاش‌های سید، حالا درباره امام و رهبری معظم انقلاب شعر می‌خواندند، که بی‌سابقه است و مردم هم آن اشعار را ــ که مضمونشان ضدیت با آمریکا و استکبار بود ــ تکرار می‌کنند! در آغاز رهبری سید، مردم دلشان می‌خواست در روحانیت، معنویت و جامعیت را توأمان ببینند و روحانیت خشک، به درد آنان نمی‌خوردند! شهید واقعا مثل اسمش، عارف و ارتباطش با خدا و نمازشب‌ها و عباداتش، روح‌افزا بودند.
 
علاقه قشر جوان به ایشان، از چه چیز نشئت می‌گرفت؟
ایشان چون خودش هم جوان بود و وقتی رهبر شد، 37 سال بیشتر نداشت، جوان‌ها قبولش داشتند. به نظر من علت اصلی محبوبیت سید، معنویتش بود. هر جا می‌رفت، نماز شب خواندن رواج پیدا می‌‌کرد! واقعا مردم را می‌شناخت، آنها را دوست داشت و صادقانه و بی‌شائبه، با آنها حرف می‌زد. یادم هست که دعای کمیل را هم، خیلی عالی می‌خواند. مجموعه این خصال، چنین جایگاهی به او داده بود.
 
یکی از دغدغه‌های مهم شهید عارف الحسینی، ایجاد ارتباط نزدیک و سازنده، با فرق مختلف اسلامی بود. در این زمینه، چه تحلیلی دارید؟
یادم هست هر وقت کسی از سازمان امنیت پاکستان، به سراغ ایشان می‌آمد، می‌گفت: «من حاضرم هر چه که شما بگویید، بنویسم و امضا کنم، به شرط اینکه فرقه‌های اسلامی با هم وحدت پیدا کنند!». درباره این مسئله، خیلی دغدغه داشت و در این زمینه، تلاش زیادی می‌کرد. انصافا بسیاری از مشکلات را هم حل کرد و رهبر بلامنازعی در پاکستان بود. رابطه شهید با اهل تسنن و علمای آنها، خیلی قوی بود و با بزرگان آنها، تعاملات قوی دینی و سیاسی داشت. امام فرموده بودند: «وحدت شیعه و سنی واجب است» و شهید می‌گفت: «این یک دستور شرعی است و باید آن را انجام داد».
 
خبر شهادت ایشان را چگونه دریافت کردید؟
من در آن موقع، مسئول «نهضت اجرای فقه جعفری» در قم بودم. آن روز داشتم با قطار، به پاکستان می‌رفتم. وقتی به کویته رسیدم، یکی از دوستان نزد من آمد و گفت: سید مورد حمله قرار گرفته و مجروح شده! من تلفنی با یکی از دوستان تماس گرفتم و او گفت: سید شهید شده است! به‌یکباره دنیا، در جلوی چشمم سیاه شد! با اتوبوس به پاراچنار رفتم و دیدم پیکر شهید را در حیاط مدرسه گذاشته بودند. جمعیت زیادی آمده بودند.
 
پیام امام خمینی در سوگ علامه عارف الحسینی، از پرمضمون‌ترین پیام‌های ایشان، در واپسین ماه‌های حیات است. به نظر شما چنین تکریمی از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی چه دلایلی داشت؟
حضرت امام در این پیام فرمودند: «من فرزند عزیزی را از دست دادم!». هر وقت مردم برای ایشان شعار می‌دادند، می‌گفت: «درباره من شعار ندهید، درباره امام شعار بدهید که به ما یاد داده تا در برابر استکبار بایستیم». ایشان در شناساندن خط امام، ولایت و مرجعیت در پاکستان، خیلی تلاش کرد. ایشان از همان دوران تحصیل در نجف، مرجعیت و رهبری را مختص امام می‌دانست. پیرو واقعی و اصیل ایشان بود و در تمام دوران رهبری، از امام، ولایت فقیه و مرجعیت گفت.
 
چرا رویکردهای ایشان پس از شهادت، آن‌گونه که باید در پاکستان تداوم نیافت؟
ایشان یک شخصیت آرمانی بود، درحالی‌ که علمای پاکستان، نوعا آرمانی نبودند و با جوان‌ها فاصله زیادی داشتند؛ به همین دلیل وقتی سید شهید شد، جوانان دوباره به حالت پیشین خود بازگشتند! شهید عارف در سادگی و فقر زندگی می‌کرد، اما زندگی‌اش سراپا معنویت بود، درحالی‌که دیگران این‌گونه نبودند! پس از او امکانات زیاد شدند، اما اخلاق، معنویت، دعای کمیل و آموزش کادرهای آرمانی از بین رفتند و نیروهای بااخلاص جدا شدند! انسان وقتی با شهید عارف همسفر می‌شد، همه چیزش فرق می‌کرد! واقعا گاهی از خودم می‌پرسم: آیا انسان در جوانی می‌تواند به این حد از کمال اخلاقی برسد؟ او که رفت، همه این چیزها از بین رفتند و دنیا و مادیات، جای آنها را گرفتند!
بااین‌همه جای امیدواری است که پس از سال‌ها، جوانان دانشگاهی و طلبه‌های جوان، دوباره افکار شهید را زنده کرده‌اند! شهید بود که روز قدس را در پاکستان پایه گذاشت و امروز این مراسم، در بیش از هفتاد شهر پاکستان برگزار می‌شود! وی جشن نزول قرآن در دهه آخر ماه رمضان را برگزار می‌کرد، که پس از سال‌ها مجددا احیا شد. وحدت بین شیعیان و اهل تسنن، مجددا مسئله روز است و روحانیانی که در دوران حیات شهید، هنوز نوجوان یا جوان بودند، امروز دارند راه او را دنبال می‌کنند.
 
و سخن آخر؟
شهید سیدعارف الحسینی، دغدغه‌ای جز اعتلای مسلمانان نداشت و ما همه آرمان‌هایمان را در وجود او مجسم می‌دیدیم و فکر می‌کردیم همان‌طور که در ایران انقلاب شده است، در پاکستان هم می‌توان انقلاب را محقق کرد! اهداف و روش‌های ایشان، بسیار شفاف و روشن بودند و ما مطمئن بودیم که می‌توانیم به آن اهداف برسیم. ایشان شهید شد و ظاهرا از پیش ما رفت، اما آثار خون شهید از بین نمی‌رود. او با خونش، راه خود را در تاریخ ثبت کرد و امروز حتی کسانی که او را ندیده‌اند یا در هنگام شهادت او کودک بودند، به آن بزرگوار علاقه دارند. این رمز زنده ماندن شهید است.
  https://iichs.ir/vdceoz8w.jh87xi9bbj.html
iichs.ir/vdceoz8w.jh87xi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما