عباس البرز، که در دوره رضاشاه به فرماندهی لشکر کرمان و مکران منصوب شد، در این سمت، کاری کرد که اثر سوئی در گسترش بدبینی بلوچها نسبت به نیروهای دولتی داشت
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ عباس البرز یکی از رجال نظامی و سیاسی دوره حکومت پهلوی اول است. از جزئیات زندگی او اعم از تاریخ و محل تولد و همچنین خانواده او اطلاعات زیادی در دسترس نیست. بااینحال اطلاعاتی که از مجموع اقدامات او موجود است، نشان میدهد که وی فردی ظالم و سختگیر بوده است. درباره زندگی البرز گفته شده است که وی «مدارج اولیه را در قزاقخانه طی کرد. پس از جلوس رضاشاه به سلطنت در زمره نزدیکان و محارم قرار گرفت و به ریاست اداره کل دژبان منصوب شد. در این سمت از آزار و اذیت زندانیان دژبان کوتاهی نمیکرد و حداقل مجازات روزانه او ریختن آب داخل زندانها بود. مدتی فرمانده تیپ فارس شد و سپس به فرماندهی لشکر کرمان و مکران منصوب شد».1
البرز علاوه بر این قبیل کارها، بیشتر به واسطه اقدامات نظامی خود در سرکوب عشایر بختیاری و نیز عشایر بلوچستان شهرت زیادی پیدا کرد و توانست به پاس سرکوب برخی از سران عشایر در لرستان، نشان ذوالفقار را که عالیترین نشان نظامی در حکومت پهلوی بود، از آن خود کند. او همچنین عشایر بلوچ را با ترفندی شکست داد و در این راه از هیچ گونه خشم و خشونتی فروگذاری نکرد.
سرکوب عشایر بلوچ توسط عباس البرز
موضوع سرکوب عشایر یکی از اقدامات مهم رضاشاه در دوره حکومتش بود که طی چندین سال با همراهی برخی از فرماندهان نظامی همچون عباس البرز انجام و باعث کشته شدن و جابهجا شدن اجباری بسیاری از عشایر از محل سکونت خود شد. عشایر بختیاری، بلوچ، قشقایی و... مهمترین عشایری بودند که مشمول سیاست سرکوب شدند. رضاشاه و فرماندهان او توانستند طی مراحل و با اقدامات گوناگون، بسیاری از عشایر کشور را مطیع حکومت مرکزی کنند؛ چنانکه در شورش عشایری فارس در اوایل سلطنت رضـاشـاه، کـه اوج و شـدت آن در سـال 1308ش بود، ایلات قشقایی، بختیاری، ممسـنی، بویراحمـدی و سـایر ایـلات بـر حسـب قدرت شرکت داشتند و برای قشون آن روز، این شورش بسـیار خطرنـاک و در عـین حـال وسیع بود و هزینههای سنگین آن رقم درخور ملاحظهای را دربرمیگرفـت. پـس از تشـکیل قشون متحدالشکل یکی از لشکرهای پنجگانه بـه کنتـرل منطقه وسـیعی شـامل اصـفهان، کرمان، یزد، بلوچستان، سیستان، فارس و بنادر جنوب مأموریت یافت و بهتدریج ایـلات و عشایر این مناطق را به فرمان حکومت مرکزی درآورد.2
بااینحال بهرغم این اقدامات، موضوع عشایر تا سال 1313 برای رضاشاه حلنشده باقی ماند؛ چراکه در ۱۳۱۳ مرکز از اوضاع آشفته و درهم بلوچستان و گزارشهایی که میرسید نگران شده بود؛ قضایای سردار عبید و ریگی و طوایف ناروئی هنوز بهطور قطعی حل نشده بود. در این اوضاع، رضاشاه برای سرکوبی ایلات به سرتیپ البرز اختیارات تام داد.3 البرز برای سرکوب عشایر علاوه بر اقدامات نظامی، به شیوهای شیطانی هم متوسل شد. حربه البرز برای شکست دادن بلوچها، متوسل شدن به سوگند دروغ بود.
او با تهیه یک جلد قرآن کریم، که نامش در آن مهر و موم شده بود و ادای سوگند به آن، به سران بلوچ قول داد که در صورت تسلیم شدن، موجبات امنیت مالی و جانی آنان را فراهم کند. بلوچها هم به دلیل اعتقادات مذهبی و با باور به اینکه سوگند البرز به قرآن واقعی است، تسلیم او شدند، اما او بعد از تسلیم سران، بسیاری از آنان را به شیوههایی وحشتناک و خشونتآمیز به قتل رساند. این در حالی بود که اگر او به این دروغ متوسل نمیشد، امکان شکست بلوچها بسیار سخت بود.
پیامدهای سرکوب عشایر بلوچ توسط البرز
کشتار وسیع عشایر بلوچ، سبب وحشت و نگرانی دیگر سرداران بلوچ شد؛ سردارانی که پنج سال قبل از اقدام سرتیپ البرز به نیروهای دولتی پیوسته بودند و بخشی از نیروی امنیـه را تأمین میکردند. از مهمترین واکنشها در برابر این کشتار، شورش جمعهخان اسماعیل زهی در نواحی شمالی بلوچستان (سرحد) بود. سرلشکر جهانبانی، که در مقام بازرس کل قشـون در سال 1314ش در بلوچستان مأمور شده بود، «رویه غلط و نـامطلوب» نیروهـای نظـامی مستقر در بلوچستان را عامل اصلی این شورش دانسته بود.4 در واقع شورش عشایر در این برهه زمانی، ریشه در علل و عوامل مختلفـی چـون سـوء تدبیر مقامات نظامی و اخاذی مأموران دولت از خانوادههای ایلی، گرفتن مالیـات از ایـلات بدون در نظر گرفتن بضاعت مالی و کشاورزی آنان، اجرای قانون نظاموظیفه اجباری، خلع سلاح عشایر و تصویب قـوانینی چـون انحصـار دولتـی بـر تریـاک و دخانیـات و... بـود.5
همچنین «ﺑﻪ دﻧﺒﺎل اﻳﻦ اﻗﺪام، ﺷﻤﺎر زﻳﺎدی از ﺳﺎﻛﻨﺎن ﻛﻮﻫﻚ، اﻳﻦ ﻧﺎﺣﻴﻪ را ﺗﺨﻠﻴﻪ ﻛﺮده و ﺑﻪ ﺧـﺎرج از مرزهای تازهتأسیسشده بین اﻳﺮان و بلوچستان انگلیس ﻣﻬﺎﺟﺮت ﻧﻤﻮدﻧﺪ».6 گذشته از همه این موارد سوگند دروغ البرز به قرآن، نگرش منفی مردم نسبت به حکومت پهلوی را عمیقتر و پررنگتر کرد. البته تأثیر عمیق این رویداد در مردم بلوچ را زمانی میتوانیم دریابیم که بر اهمیـت سـوگند و حفـظ آن در جامعه بلوچ واقف باشیم. این شیوه رفتار موجب نگرانی عمـومی در بلوچسـتان شـد و اثر سوئی در گسترش بدبینی نسبت به نیروهای دولتی داشت و زمینه انتشار شایعات مختلـف را در بلوچستان فراهم کرد.7
عباس البرز
شماره آرشیو: 1-383-4ع
از عمق خشونت علیه عشایر تا دیوان حرب
درباره عمق فجایع و جنایات البرز علیه عشایر بلوچ روایات متعددی نقل شده است. برخی تعداد کشتهشدگان را بیش از صد نفر هم ذکر کردهاند. بااینحال مشخص است که اﻟﺒـﺮز در ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎن ﺑﺎ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺴﻴﺎر رﻓﺘﺎر کرد. این مرد هرگونه فساد و هرزگی ممکن را انجام داد، بدون اینکه هیچ گونه صفت رهاییبخش در او وجود داشته باشد. نداشتن اراده صحیح در مورد فرماندهی، اختلاس مقدار زیادی پول و رفتار ظالمانه و بسیار خشونتآمیز با بلوچها، از تقصیرات او بود.8
اگرچه برخی از منابع مدعی شدند که البرز به دلیل خشونتهای مرتکبشده علیه عشایر بلوچ توبیخ شد، واقعیت این است که سرلشکر عزیزالله ضرغامی، رئیس ستاد ارتش که از دوستان و منسوبان البرز بود، روی این قضیه ماله کشید و کاری کرد که آن در بوته فراموشی قرار گیرد. برپایه برخی روایتها البرز به تهران احضار شد،9 اما خیلی زود بدون هیچ گونه محاکمهای به کار خود ادامه داد.
عباس البرز کمی بعد از اتفاقات بلوچستان، دوباره توسط رضاشاه به عنوان فردی قابل اطمینان در رأس «دیوان حرب» قرار گرفت. این دیوان بعد از وقایع مسجد گوهرشاد در مشهد تشکیل شد تا وضعیت برخی از دستگیرشدگان معترض به کشف حجاب را بررسی کند. البته این دیوان دو بار با عناوین «دیوان بدوی» و «دیوان ثانوی» شکل گرفت و حتی در دیوان بدوی برخی از اعضای دیوان نیز محاکمه شدند، اما البرز در زمره افراد محاکمهشده نبود. باایـنحال، دیوان ثانوی علاوه بر محاکمه و صدور آرای شدید برای متهمان قیام گوهرشاد، به محاکمه محاکمهگران دیوان حرب بدوی نیز پرداخت تا بتواند خرسندی و رضایت خاطر ملوکانه رضاشاه را فراهم کند.10
پایان کار عباس البرز
در مجموع اقدامات البرز توانست موجبات آرامش و رضایت رضاشاه را فراهم کند. او بارها مشمول لطف رضاشاه قرار گرفت و برخلاف بسیاری از رجال سیاسی و نظامی که به اتهامات گوناگون از بدنه قدرت حذف شدند، او به یکی از افراد معتمد رضاشاه تبدیل شد. البرز تا زمانی که رضاشاه در ایران بود و سرلشکر ضرغامی در رأس ستاد ارتش قرار داشت، با آسودگی تمام زندگی کرد و کسی قدرت اعتراض به البرز را نداشت، ولی پس از رفتن رضاشاه سروصدای بلوچها بلند شد و مطبوعات ماجرای قتل عام آنها را نوشتند و دولت و مسئولان ارتش در مقابل افکار عمومی تاب مقاومت نیاوردند و البرز را به پای میز محاکمه کشاندند. محکمه بدوی او را به اعدام محکوم کرد. در محکمه تجدیدنظر به او دو درجه تخفیف دادند و به پانزده سال زندان محکوم شد. البرز چند سالی در زندان بود تا اینکه عفو خورد و آزاد شد، ولی پس از مدت کوتاهی مرد.11
پی نوشت:
1. باقر عاقلی، شرح رجال سیاسی و نظامی ایران، ج 1، تهران، نشر گفتارها و علمی، ۱۳۸۰، ص 173.
2. شمسالدین امرایی و معینی روبالی، «نگرشی بر سیاست امنیتی پهلوی اول در کنترل ایلات و عشایر فارس»، پژوهشنامه تاریخ اجتماعی و اقتصادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سال پنجم، ش 2 (پاییز و زمستان 1395)، ص 35.
3. باقر عاقلی، همان، ص 173.
4. حسن رازنهان و سهراب یزدانی و عبداودود سپاهی، «ریشهیابی مخالفت مردم بلوچستان با اجرای قانون سجل احوال در دوره پهلوی اول»، دو فصلنامه علمی ـ پژوهشی تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال هفتم، ش 2 (پاییز و زمستان 1396)، ص 105.
5. همانجا.
6. محمود زند مقدم، حکایت بلوچ، ج 5، تهران، شـرکت سـیته، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1371، صص 138-139.
7. همان، ص 189.
8. حسن ارفع، در خدمت پنج سلطان، ترجمه احمد نواب صفوی، تهران، نشر مهر آیین، 1377، صص 289- 290.
9. باقر عاقلی، همان، ص 173.
10. مـرکز اسـناد انـقلاب اسلامی، آرشیو، پرونده وقایع مـسجد گـوهرشاد، شماره بازیابی 428، صص 110-111.
11. باقر عاقلی، همان، ص 174. https://iichs.ir/vdcdfx0x.yt0fj6a22y.html