«شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، در قامت پدر-1» در گفت‌وشنود با محمدمهدی مفتح

او و شهید مطهری در دانشکده الهیات، با اساتید مارکسیست در چالش بودند!

مهندس محمدمهدی مفتح، فرزند شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح و شاهدی نزدیک بر تکاپوی فرهنگی و انقلابی اوست. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده و به مدد خاطرات فراوان خویش، شمه‌ای از سیره علمی و عملی پدر را، به روایت و تبیین نشسته است
او و شهید مطهری در دانشکده الهیات، با اساتید مارکسیست در چالش بودند!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
از منظر شما، دغدغه اصلی شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، دغدغه زیادی در مورد مسائل اعتقادی و دینی، مخصوصا افکار نسل جوان داشتند. در سخنرانی‌ها و نوشته‌های ایشان، همیشه به این نکته برمی‌خوریم که: همه چیز ما از اسلام است و همه کارهایمان هم، باید برای اعتلای اسلام باشد. فکر می‌کنم که این امر، مهم‌ترین مسئله‌ای است که فکر و عمل ایشان، به آن معطوف بود.
 
محمدمهدی مفتح
 
برای نخستین‌بار، از چه مقطعی متوجه شدید که پدر، فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی می‌کنند؟
خاطرم هست که هنوز به مدرسه نمی‌رفتم؛ بنابراین و قاعدتا، قبل از تبعید حضرت امام از ایران بوده است. پدر به دلیل حساسیت‌های استان خوزستان، زیاد به آن منطقه می‌رفتند و در آنجا علیه رژیم پهلوی، سخنرانی‌های پرشوری را ایراد می‌کردند. این سخنرانی‌ها، جنبه سیاسی و مبارزاتی بسیار تندی داشتند. به همین دلیل هم، بارها ایشان را دستگیر کردند و به قم برگرداندند! نهایتا هم ایشان را، به خوزستان ممنوع‌الورود کردند! من در سال 1341، همراه ایشان به اهواز رفتم. قرار بود کسی متوجه ورود پدر نشود، تا ایشان بتوانند سخنرانی‌هایشان را انجام بدهند. سوار تاکسی که شدیم، پدر به راننده گفتند: ما را به منزل آیت‌الله جزایری ــ که میزبان ما بودند ــ ببرد. از قضا راننده ساواکی بود و به ساواک خبر می‌دهد که: فلانی آمده! داشتیم صبحانه می‌خوردیم که عده‌ای از مأموران شهربانی و ساواک آمدند و به پدر گفتند: به خوزستان ممنوع‌الورود هستند و باید برگردند! و ما ناچار شدیم که آن روز بعد از ظهر، برگردیم. البته عده زیادی جلوی منزل آیت‌الله جزایری جمع شده بودند و از پدر می‌خواستند که سخنرانی کنند، ولی چنین کاری شدنی نبود. یادم هست که من از خانه تا جلوی ماشین، روی دست جمعیتی بودم که برای بدرقه ما، خودشان را با هر وسیله‌ای که به دستشان رسیده بود، به آنجا رسانده بودند و تا راه‌آهن هم، ما را مشایعت کردند! به قم هم که رسیدیم، پدر بلافاصله رفتند و گزارش سفر را، خدمت حضرت امام دادند.
 
به نظر می‌رسد ایشان هم مانند: شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله بهشتی و شهید دکتر باهنر، بیشتر قائل به فعالیت‌های فرهنگی بوده‌اند؛ این‌طور نیست؟
همین‌طور است؛ به همین دلیل  هم تلاش می‌کردند با ایراد سخنرانی‌های روشنگرانه، سطح آگاهی مردم  و مخصوصا جوانان را بالا ببرند. هنگام تدریس در قم و بعد هم در دانشگاه، همین روش را به‌کار می‌بردند. ایشان در قم و در مجتمعی به نام «مجمع علمی اسلام‌شناسی»، با همراهی عده‌ای از طلاب جوان و بااستعداد، مسائل روز را بررسی می‌کردند. هریک از طلاب، باید درباره موضوعی تحقیق و آن را ارائه می‌کرد. سپس این پژوهش‌ها نقد، ویرایش و به صورت مجموعه‌ای، چاپ می‌شدند. حاصل این حرکت روشنگر، پنج جلد کتاب ارزشمند است، که در آنها مسائل مهمی چون: «خرافات»، «شبهات مطرح‌شده درباره زیارت»، «دعا عامل رکود یا پیشرفت»، «علل انحطاط مسلمین» و...، مورد بحث و بررسی قرار گرفته بودند. این مجمع تصمیم گرفت نشریه‌ای را هم منتشر و به‌تدریج، آن را به روزنامه تبدیل کند، که ساواک متوجه اهداف آن شد و کلا آن را منحل کرد! افرادی که در آن مجمع تربیت شدند، اگر درگیر مسائل اداره کشور و امور اجرایی نمی‌شدند، چه بسا امروز دایره‌المعارف جامعی درباره تفکرات دینی را پدید آورده بودند.
 
آیت‌الله مفتح در زمینه تربیت نوجوانان، چه برنامه‌ها و فعالیت‌هایی داشتند؟
موقعی که ایشان در دبیرستان‌های قم تدریس می‌کردند، سن من خیلی کم بود و پس از گذراندن سال آخر دبستان هم، به تهران آمدیم. بااین‌همه باید گفت که ایشان با کمک شهید بهشتی، دبیرستان دین و دانش را در قم راه‌اندازی کردند و تا مدت‌ها، دبیر رسمی آموزش و پرورش بودند و در دبیرستان‌های: حکیم نظامی، حکمت، دین و دانش و صدوق تدریس می‌کردند. این دبیرستان‌ها ملی بودند؛ یعنی دولت هزینه آنها را نمی‌پرداخت؛‌ به همین دلیل دستشان برای برگزاری جلسات بحث و پرسش و پاسخ، بازتر بود. این نکته هم قابل ذکر است که ایشان در طول عمرشان، هرگز از وجوهات استفاده نکردند و با حقوق معلمی، زندگی‌شان را اداره می‌کردند.
 
به نظر می‌رسد ایده «وحدت حوزه و دانشگاه» هم، برآیند این دست از فعالیت باشد. دیدگاه شما دراین‌باره چیست؟
بله؛ ایشان در طول زندگی خود، به این مسئله بسیار می‌اندیشیدند، به‌خصوص که حضرت امام هم، روی این موضوع تأکید داشتند و شهید مفتح، همواره پیرو خط امام و تفکرات ایشان بودند. پس از اینکه ایشان را یک سال به کرمان تبعید کردند و دیگر اجازه ندادند تا به قم برگردند، شهید مطهری امکان اسکان ما در تهران و تدریس ایشان در دانشکده الهیات را فراهم کردند. به این ترتیب امکان ارتباطات وسیع‌تر با جوانان، برای شهید مفتح فراهم شد و خانواده ما هم، در سال 1349 به تهران آمد.
 
شهید آیت‌الله مطهری و شهید آیت‌الله مفتح، در دانشکده الهیات با چه موانعی روبه‌رو بودند؟
این بزرگواران به رعایت شعائر اسلامی و احترام به اصول عبادی و آیینی، بسیار پایبند بودند و حساسیت ویژه‌ای در این مورد داشتند. در آن دوره، افرادی چون دکتر آریان‌پور هم در دانشکده الهیات بودند، که مارکسیسم را تدریس و در ماه مبارک رمضان، همراه طرفدارانشان و علنا، تظاهر به روزه‌خواری می‌کردند! شهید مفتح به همین دلایل، بارها با او درگیر شده بودند! ایشان از قول شهید مطهری می‌گفتند: «آریان‌پور نوه نایب حسین کاشی، دزد سرگردنه معروف است و الان نقش او را، در دزدیدن اعتقادات دانشجویان به عهده گرفته است!...». یک‌بار که درگیری شهید مطهری و شهید مفتح با آریان‌پور بالا می‌گیرد، هر دو به نشانه اعتراض دانشکده را ترک می‌کنند!
 
ماجرای برگزاری جلسات سیار آیت‌الله مطهری و آیت‌الله مفتح، با اساتید همفکر خود در دانشکده الهیات چیست؟
من از محتوای جلسات اطلاعی ندارم، ولی می‌دانم که شهید مطهری و شهید مفتح، برای خنثی کردن فعالیت‌های آریان‌پور، هر کاری که از دستشان برمی‌آمد، انجام می‌دادند. آریان‌پور امکانات مالی فراوانی در اختیار داشت و به دانشجویان کمک مالی و به این ترتیب، در بین دانشجویان وجهه کسب می‌کرد، درحالی‌که شهید مطهری و شهید مفتح، از چنین امکاناتی برخوردار نبودند. در آن سال‌ها آقای کروبی و آقای امام جمارانی، صندوق قرض‌الحسنه بعثت را ایجاد کرده بودند و شهید مفتح با کمک این صندوق، به دانشجویان وام می‌دادند و سعی می‌کردند فضای دانشکده الهیات را برای دانشجویان امن کنند.
 
در اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350، حسینیه ارشاد و شخص دکتر علی شریعتی، در جذب جوانان به اندیشه دینی و انقلابی، نقش مهمی داشتند. نگاه آیت‌الله مفتح به دکتر شریعتی چه بود؟
نگاه شهید مفتح به دکتر شریعتی، در بسیاری از مواضع مثبت بود. ایشان دکتر شریعتی را فردی متدین و در جذب جوانان، بسیار مؤثر می‌دانستند و حتی بسیاری از جملات ایشان را تکرار می‌کردند! معتقد بودند: دکتر شریعتی یک چهره ضدروحانیت نیست و در عین حال که بعضی از صحبت‌های او را نیازمند اصلاح و بازنگری می‌دانستند، کلیت نظرات و سخنان او را، برای نشر اسلام مفید می‌دانستند و به‌خصوص روی تأثیر مثبت ایشان بر نسل جوان تأکید داشتند.
 
محمدمهدی مفتح
 
دهه 1350، مقطع رواج اندیشه‌های الحادی است. در این دوره جریان چپ، به‌خصوص در دانشگاه‌ها، فعالیت آشکار و گسترده‌ای داشت. نحوه برخورد آیت‌الله مفتح، با این‌گونه جریان‌ها چگونه بود؟
تحصیل و سپس تدریس شهید مفتح در دانشگاه، موجب شده بود ایشان با افکار جوانان، به‌خوبی آشنا شوند. در آن سال‌ها افکار الحادی و کمونیستی، جوانان را به‌شدت در معرض خطر قرار داده بود و ایشان نسبت به این مسائل، حساسیت بسیاری داشتند. البته حساسیتی مثبت و سازنده، که باعث می‌شد ایشان به نحوی ریشه‌ای و بنیادین، با این مسئله برخورد کنند. ایشان در کمتر از یک سالی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا روز شهادتشان فرصت داشتند، به عنوان رئیس دانشکده الهیات سعی می‌کردند تغییرات مهمی را در آنجا به‌وجود بیاورند و افراد واقعا علاقه‌مند به اسلام را به عنوان دانشجو بپذیرند تا در آنجا، حقیقتا افراد متخصص و متبحر در علوم اسلامی تربیت شوند. ایشان این امکان را فراهم کرده بودند که همه مکاتب مخصوصا کمونیسم، توسط اساتید برجسته تدریس شوند؛ زیرا معتقد بودند که اگر قرار است کسی شبهات جوانان را پاسخ بدهد و به درستی از اسلام دفاع کند، باید مکاتب دیگر را عمیق و دقیق بشناسد، تا بتواند آنها را به شکلی کارشناسانه، نقد و رد کند؛ لذا دفاع از اصول و مبانی اسلامی را از طریق برخورد صحیح و دقیق با آرای مطرح‌شده در سطح دانشگاه و جامعه، میسر می‌دانستند. با جریان التقاط هم، با همین رویکرد مواجه می‌شدند.
 
در آن دوره رویارویی با جریان التقاط و گروه‌هایی چون فرقان، به دلیل ظاهر دینی آنها، دشوارتر به نظر می‌رسید. آیت‌الله مفتح در قبال آنها، چه رویکردی داشتند؟
تشخیص وابستگان به این گروه‌ها، چه قبل و چه بعد از انقلاب، کار دشواری بود و آنها در پوشش خاص خودشان، در بین مبارزان حضور پیدا می‌کردند. شهید مفتح هم که همواره در صحنه مبارزه علیه رژیم شاه، در صف مقدم بودند و چه در مسجد جاوید و چه مسجد قبا و چه در ترتیب دادن راه‌پیمایی‌ها، نقش برجسته‌ای داشتند. طبیعی بود که این افراد، تلاش می‌کردند تا خود را به ایشان نزدیک کنند. اگر ضرورت ایجاب می‌کرد و مثلا پای دفاع از امام در میان بود، ایشان مواجهه صریح می‌کردند. قبل از انقلاب هر وقت رژیم برای امام تضییقاتی را به‌وجود می‌آورد، شهید مفتح در زمره اولین کسانی بودند که در تهیه اعلامیه‌های اعتراضی و امضای آنها پیش‌‎قدم می‌شدند. همان‌گونه که اشاره کردم، سخنرانی‌های تند ایشان در شهرهای مختلف ایران و مخصوصا خوزستان، بسیار تأثیرگذار بود و موجب دستگیری‌های متعدد ایشان می‌شد.
  https://iichs.ir/vdcjyie8.uqev8zsffu.html
iichs.ir/vdcjyie8.uqev8zsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما