«روایتی از یک مجاهدت علمیِ و عملی مداوم» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی

در دوران نهضت، آیت‌الله میلانی، گاه رساله امام را هدیه می‌داد!

در گفت‌وشنودهای پیشین، شاگردان و مراودان زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، به بازخوانی زندگی، زمانه و کارنامه آن بزرگ پرداختند. در مصاحبه پی‌آمده، آن فقید سعید، به خودروایی دست زده و اولویت‌ها، تلاش‌ها و آرمان‌های خویش را، بازگو کرده است. امید آنکه مفید آید
در دوران نهضت، آیت‌الله میلانی، گاه رساله امام را هدیه می‌داد!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
حضرتعالی جزء معدود علما و روحانیانی هستید که به علوم غیر حوزوی هم توجه کرده و درباره آنها، مطالعاتی دقیق داشته‌اید. آیا این گرایش را در دوره تحصیل هم داشتید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بله؛ بنده در دوره‌ای که طلبه بودم، غیر از دروس حوزوی، دروس غیر حوزوی را هم می‌خواندم و وقت زیادی را، صرف فراگیری: زبان انگلیسی، ریاضیات، فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، اقتصاد و سایر علومی که در دانشگاه‌ها مطرح است، کردم. هم علاقه شخصی داشتم، هم فکر می‌کردم اگر قرار است به عنوان یک روحانی فرد مؤثری باشم، باید این علوم را بدانم.
 
آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی
 
با توجه به اینکه در حوزه‌های علمیه، فلسفه درسی مهجور به‌شمار می‌رفت، از چه روی به این علم، گرایش پیدا کردید؟
در آن زمان فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک، رواج زیادی داشت و دست احزاب و گروه‌های چپ برای تبلیغات، کاملا باز بود و روزنامه‌ها و مجله‌های متعددی داشتند. جریان چپ، دانش‌آموزان و جوانان دانشگاهی را جذب می‌کرد. جوانان مسلمانی هم که علاقه‌مند به دفاع از اسلام بودند، مجهز به سلاح لازم نبودند و جز مسائل منقول، چیزی در دستشان نبود! قاعدتا بر اساس اصول موضوعه دینی، نمی‌شد با چپ‌ها بحث کرد. موضوعات دین و ماورای طبیعت، اموری نیستند که بتوان با به استناد کتاب و سنّت، درباره آنها با منکران، به گفت‌وگو و بحث پرداخت؛ لذا چاره‌ای جز استفاده از فلسفه نبود. گذشته از اینها، بنده به مسائل عقلی علاقه زیادی داشتم و می‌خواستم که از آنها، بهره خوبی ببرم. خوشبختانه با حسن تدبیر مرحوم علامه طباطبائی در تدریس فلسفه، زمینه نسبتا مناسبی در قم فراهم شد و درس فلسفه ایشان، یکی از درس‌های پرجمعیت حوزه شد! البته کسانی بودند که مخالفت می‌کردند و به فلسفه نظر خوبی نداشتند، ولی با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی وقت، نظر غالب موافقت با این‌گونه مباحث بود.
 
شما از چه مقطعی و چگونه، با امام خمینی آشنا شدید؟ و این آشنایی و ارتباط، چه سیری را پیمود؟
ارتباط بنده با حضرت امام (رضوان‌الله تعالی علیه)، پیش از آغاز نهضت اسلامی، ارتباط استاد و شاگردی بود، اما بعد از شروع نهضت، این ارتباط بیشتر شد، به‌طوری که گاهی دستورات محرمانه‌شان را، نیمه‌شب به بنده و آقای هاشمی رفسنجانی ابلاغ می‌فرمودند و ما هم در حد توان، انجام وظیفه می‌کردیم. در 15 خرداد که ایشان را دستگیر و تحت نظر قرار گرفتند، ارتباط ما با ایشان قطع شد. آقای هاشمی به من پیشنهاد کردند که از اوضاع جاری، تحلیلی را بنویسم و خدمتشان بفرستم. خود ایشان هم از اوضاع و نقش افراد و گروه‌ها، اعم از مراجع و غیر مراجع و طرز فکر افراد مؤثر و عملکرد اصناف گوناگون مردم و حوزه‌های شهرستان‌ها، گزارش مفصلی نوشتند و همراه نامه‌ای که من تنظیم کرده بودم، خدمتشان فرستادند. بنده در آخر نامه نوشته بودم: پیش‌بینی می‌کنم که شما، به‌زودی آزاد می‌شوید و به قم تشریف می‌آورید! در مورد اقداماتی که باید در حوزه داخل و خارج از کشور و یا حتی در نهادهایی چون ارتش هم صورت بگیرند، پیشنهادهایی را مطرح کردم! این نامه بعدها در منزل حضرت امام، به دست ساواک افتاد، که اسباب دردسر و تعقیب من شد!
به‌هرحال بعدها هم، هر وقت خدمتی از دست ما برمی‌آمد، دریغ نداشتیم و هر کاری را که واقعا مفید به اهداف نهضت، مبارزه و رضایت حضرت امام تشخیص می‌دادیم، انجام می‌دادیم. خوشبختانه طوری هم کار کردیم، که مورد سوء ظنی واقع نشدیم و کارهای ما معمولا، از چشم رژیم پنهان ماند! جز یک بار که اساسنامه «گروه یازده‌نفری»، به دست ساواک افتاد و آن را با نامه‌ای که از منزل حضرت امام به دست آورده بودند، مطابقت دادند و متوجه شدند که کار من است! از همان موقع بود، که بنده تصمیم گرفتم خطم را تغییر بدهم!
 
اهداف و دغدغه‌های اصلی شما، در ورود به جریان مبارزه چه بود؟
بنده از همان دوران طلبگی، دو دغدغه اصلی داشتم: یکی، اوضاع نابسامان دینی و فرهنگی جامعه، که به‌سرعت به سمت انحطاط اخلاقی پیش می‌رفت و دیگری: کمبودها و نارسایی‌هایی، که در دستگاه روحانیت و حوزه علمیه وجود داشتند. از یک‌سو می‌دیدم که عوامل فساد، به سرعت رشد می‌کنند و از سوی دیگر، روحانیتی را مشاهده می‌کردم که باید نقصان‌های جامعه را جبران کند و نمی‌تواند! همیشه به این موضوع فکر می‌کردم، که برای تقویت دستگاه روحانیت، از رفع کمبودهای درسی حوزه و ارتقای کیفیت تدریس گرفته، تا بهبود شرایط معنوی و اخلاقی جامعه و نهایتا مبارزه با فساد اجتماعی و سیاسی حاکم بر آن، چه کاری باید کرد و یا قدمی باید برداشت؟ در آن زمان، گروه‌های زیادی مبارزه سیاسی می‌کردند، منتها چون روحانیت در آنها نقشی نداشت، نمی‌توانستند مایه دلگرمیِ امثال بنده باشند. به همین دلیل هم با هیچ یک از آن جریانات، همکاری‌ای نداشتم، تا زمانی که نهضت اسلامی شروع شد و ما گمشده خود را پیدا کردیم و مثل همه کسانی که دلشان برای اسلام می‌سوخت، در ذیل رهبری ایشان، حرکتی را که در واقع به هر دو دغدغه پاسخ می‌داد، شروع کردیم. در اوایل، فعالیت‌ها به صورت پراکنده و کارهای ساده سیاسی، از قبیل تظاهراتِ محدود و پخش اعلامیه بود و حتی بزرگان حوزه هم، در این زمینه‌ها با هم موافق و هماهنگ نبودند! ما و بعضی از دوستان هم، فعالیت‌هایی را به شکل انفرادی یا جمعی انجام می‌دادیم، تا 15 خرداد که مبارزات به اوج خود رسیدند و حضرت امام بازداشت شدند. افرادی که مایل بودند مبارزه را ادامه بدهند، به این فکر افتادند: حالا که مستقیما به شخص امام دسترسی نیست، با محوریت افراد با تجربه‌تر، عالم و دارای موقعیت اجتماعی بالاتر، تشکلی را ایجاد کنند و نوعی رهبری در مورد کارهای مردمی را شکل دهند؛ مخصوصا که پس از تبعید حضرت امام، اختلاف سلیقه‌هایی بین مراجع به‌وجود آمده بود، که طبعا در بین مردم هم تأثیر می‌گذاشت؛ لذا بزرگان حوزه، که در سطح پایین‌تری از مراجع بودند، تصمیم گرفتند هماهنگی و وحدت بیشتری را ایجاد کنند و در نتیجه گروهی موسوم به «گروه یازده‌نفری»، شکل گرفت. این جلسات، با مدیریت مرحوم آیت‌الله ربانی شیرازی اداره می‌شدند و افرادی چون: مقام معظم رهبری، آقای منتظری، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای آذری، آقای امینی، آقای قدوسی و...، در جلسات آن شرکت می‌کردند. برای این مجموعه، اساسنامه‌ای تدوین و سعی شد تا این تشکل، تقویت شود. متأسفانه زمان زیادی طول نکشید، که این اساسنامه لو رفت و همان‌طور که اشاره کردم، چون به خط من نوشته شده بود، تحت تعقیب قرار گرفتم. طبق صلاحدید جمع، قرار شد مدتی در قم نباشم تا اوضاع آرام‌تر شود. شهید قدوسی و عده‌ای دیگر، زندانی یا تبعید شدند. ساواک تصور نمی‌کرد که ممکن است آخوندها، به تشکل مبارزاتی، چاپ نشریه و حتی داشتن رادیو بیندیشند و برای ایجاد آن، برنامه‌ریزی کنند؛ به همین دلیل از آن موقع، به‌شدت روی این نوع فعالیت‌ها حساس شده بود.
 
تا قبل از لو رفتن این تشکل، چه مدت و تحت چه عنوانی فعالیت می‌کردید؟
حدود یک سال فعالیت کردیم. ابتدا نام این جمعیت «هیئت مدرسین» بود و بعد که تجدید سازمان کرد، «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» نامیده شد.
 
به چاپ نشریه اشاره کردید؛ چه نشریاتی توسط این تشکل منتشر شدند؟
طبعا تهیه نشریات، به صورت مخفی بود. ابتدا نشریه‌ای به نام «بعثت» منتشر می‌شد، که در فرآیند تهیه آن افرادی هم بودند که صد درصد در خط امام نبودند و گرایش‌های آنها، در مطالبی که منتشر می‌شدند، تأثیر داشت. موقعی که احساس کردیم هدف اصلی ما در این نشریه، درست بیان نمی‌شود، به فکر راه انداختن نشریه «انتقام» افتادیم، که هم مطالبش تندتر و هم مواضعش صریح‌تر بودند. این «هیئت یازده‌نفری»، جایگاه خوبی در بین روحانیت پیدا کرده بود و می‌توانست کم‌وبیش، فعالیت‌هایی را که مربوط به روحانیت است، هدایت کند، اما به توصیه حضرت امام، لازم بود با فعالیت‌های مردمی، هماهنگی و ارتباط نزدیک‌تری برقرار شود. لازم به ذکر است که حضرت آیت‌الله میلانی، حتی گاهی رساله حضرت امام را به عنوان عیدی هدیه می‌دادند، که در تاریخ مرجعیت بی‌سابقه بود، که مرجعی که حتما خود را اعلم می‌دانست، به دلیل مصالح اسلام، رساله مرجع دیگری را هدیه بدهد! ایشان از جریاناتی که در مسیر نهضت امام حرکت می‌کردند، پشتیبانی می‌کردند، از جمله از هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، که به توصیه حضرت امام تشکیل شد و پس از تبعید حضرت امام، اکثرا به آیت‌الله میلانی مراجعه می‌کردند. در رأس این تشکیلات هم، شهید مطهری و شهید بهشتی بودند، که در واقع نقش رابط بین مؤتلفه و حضرت امام را به عهده داشتند.
 
آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شما سمت اجرایی به عهده نگرفتید. علت این امر چه بود؟
من از همان سال‌های اول نهضت اسلامی هم، به مسائل فرهنگی اهتمام بیشتری داشتم و سعی می‌کردم اصالت‌ها و ارزش‌های اسلامی، قربانی مبارزات سیاسی نشود. بسیاری از شخصیت‌های برجسته حوزه، کارهای حوزوی را رها کردند و برای حفظ مصالح انقلاب و نظام اسلامی، مسئولیت‌هایی را در قوای سه‌گانه پذیرفتند، اما بنده تمام نیرویم را در حوزه متمرکز کردم؛ زیرا با وجود امثال مرحوم دکتر بهشتی، مرحوم دکتر باهنر و...، ضرورتی برای دخالت بنده در این امور نبود. از این روی وظیفه خود را، در این متعین دانستم که فعالیت‌هایم را در حوزه علمیه قم متمرکز کنم.    
 
https://iichs.ir/vdcf0td0.w6dyvagiiw.html
iichs.ir/vdcf0td0.w6dyvagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما