«جستارهایی در خصال مدیریتی زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمین احمد ابوترابی

توجه به قانون‌گرایی و پاکدستی، از مهم‌ترین شاخص‌های مدیریتی او بود

حجت‌الاسلام والمسلمین احمد ابوترابی، در زمره آنان است که در مقطعی، با زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، ارتباط علمی و کاری داشته است. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، در باب خصال مدیریتی آن بزرگ، سخن گفته است
توجه به قانون‌گرایی و پاکدستی، از مهم‌ترین شاخص‌های مدیریتی او بود
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شما طی سالیانی مدید، با زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، ارتباط علمی و کاری داشته‌اید. ارزیابی‌تان از خصال شخصیتی ایشان چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. سخن درباره شخصیت جامعی، چون مرحوم آیت‌الله علامه مصباح یزدی، انصافا کار دشواری است و من سعی می‌کنم برخی از آنها را با ذکر خاطراتی بیان کنم. آن بزرگوار در پیمودن صراط مستقیم، بسیار پایدار بود؛ چه اینکه اولا: به عنوان یک فیلسوف دقیق‌النظر و اسلام‌شناس و مفسر کم‌نظیر، صراط مستقیم را در مقاطع مختلف و مخصوصا شرایط دشوار، بسیار دقیق تشخیص می‌داد و ثانیا: در پیمودن طریقِ آن، بسیار قاطع، محکم و نفوذناپذیر بود و حملات، تهمت‌ها، رنج‌ها و مرارت‌ها را تحمل می‌کرد. حتی گاهی دوستان آن بزرگوار نیز، از سر دلسوزی، انفعال و ترس، از ایشان می‌خواستند که کمی آهسته‌تر حرکت کنند و از صراحت بیان خود بکاهند، یا مسیری را ادامه ندهند که پیامدهای منفی آن، دامان ایشان را بگیرد. در سال 1376، ایشان در سخنرانی‌های پیش از خطبه نماز جمعه تهران، به صورت پیوسته و مستمر، مطالبی را درباره «فلسفه سیاسی اسلام» بیان می‌کردند که حساسیت شدید دشمنان نظام اسلامی را برمی‌انگیخت! آن روزها فضای مجازی، به صورتِ اکنون مطرح نبود، اما روزنامه‌های زنجیره‌ای، به‌شدت فعال بودند و بیشتر در روزهای شنبه هر هفته، حملات خود را در پوشش نقدِ سخنرانی روز قبل و برای ترور شخصیت همه‌جانبه ایشان، در ابعاد گسترده‌ای منتشر می‌کردند و از توهین و تهمت، کم نمی‌گذاشتند! یک روز عده‌ای از جوانان استان یزد، خدمت ایشان آمده بودند و یکی از آنها، این موضوع را مطرح کرد که اگر این سخنرانی‌های قبل از خطبه‌های نماز جمعه را ادامه ندهید، این تهاجمات گسترده علیه شما، تمام خواهند شد! حضرت علامه در پاسخ فرمودند: «اتفاقا شبی عده‌ای از دوستان نزدیک و دلسوز هم، میهمانی شامی را ترتیب داده بودند تا دسته‌جمعی مرا متقاعد کنند که یا این سخنرانی‌ها را ادامه ندهم یا از صراحت و شدت آنها بکاهم! من همان جوابی را که به آنها دادم، به شما هم می‌دهم: وقتی کسی در برابر این سیل حمله‌ای که به اصول و احکام اسلامی به راه افتاده است سخنی نمی‌گوید و موضعی نمی‌گیرد، البته که اشتباه هم نمی‌کند؛ چون دیکته نانوشته غلط ندارد! طبیعی است که وقتی قرار است تنها من حرف بزنم، گاهی اشتباه هم می‌کنم! منتها حتی اگر نظام جمهوری اسلامی و قوه قضاییه همین نظام هم، توسط یک قاضی خوش‌نام، حکم ارتداد مرا صادر و مرا به خاطر این حرف‌ها محکوم به اعدام کند و در فردای تاریخ هم، معلوم نشود که انگیزه و سخنم چه بوده است و با عنوان یک فرد مرتد در تاریخ باقی بمانم، باز هم از این طریق حق، عقب‌نشینی نخواهم کرد!...».
در سال 1385، بین یک شخصیت سیاسی، که در آن دوره اکثریت مردم، نسبت به او خوش‌بین و به وی علاقه‌مند بودند، با مؤسسه اختلافی پیش آمد! البته انحرافات آن فرد و نزدیکانش و خط انحرافی‌ای که مطرح کردند، به‌تدریج در اجتماع معلوم شد، اما در دوره‌ای که علامه مصباح برای افشای این خط وارد میدان شدند، هنوز چیزی معلوم نبود! بااین‌همه ایشان، مراعات حرمت کاذب انحراف را نمی‌کردند و برای مواجهه با این جریانات انحرافی، جوّ را می‌شکستند!
 
علی ابوترابی
 
با توجه به همکاری اداری شما با آیت‌الله مصباح، ایشان را به عنوان یک مدیر، چگونه شناختید؟
شاخص‌های مدیریتی علامه مصباح، متعدد و مختلف بود، که بُعد قانون‌گرایی در آن، شاخص‌تر می‌نمود. در این زمینه رعایت بیت‌المال، از جمله اولویت‌های آن بزرگوار بود و ایشان نسبت به آن، بسیار حساس و دقیق بودند و حتی گاهی در این مورد، باعث رنجش برخی مدیران یا کارکنان می‌شدند. ایشان تخلف از قانون را، مطلقا تحمل نمی‌کردند! یادم هست که از نهادها و سازمان‌های مختلفی برای طی دوره دکترا، به مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی می‌آمدند. در یکی از امتحانات، دو نفر از این افراد، متهم به تقلب شدند و مطلب به کمیته انضباطی ــ که بنده هم عضوی از آن بودم ــ ارجاع داده شد. یکی از اعضای هیئت‌مدیره یک نهاد، که یکی از متهمان به آن منتسب بود، دوستی بسیار نزدیکی با مرحوم علامه داشت و حتی رفت‌وآمد خانوادگی داشتند. ایشان یک روز مرا دید و گفت: اگر من این درخواست را با استاد مطرح کنم و ایشان پاسخ منفی بدهد، دوستی چندین و چند ساله ما از بین می‌رود! شما برو و به ایشان بگو: اگر این قضیه دنبال شود، آبروی نهاد ما می‌رود و این صحیح نیست! من تقریبا پیشاپیش می‌دانستم که پاسخ ایشان چه خواهد بود. بااین‌همه رفتم و گفتم: فلانی می‌گوید من ریشم را گرو می‌گذارم، به خاطر سیادت من، از این مسئله درگذرید! ایشان به‌شدت برانگیخته شدند و گفتند: «فلانی می‌خواهد به خاطر ریش او، پا روی شرع و قانون مؤسسه بگذارم؟ اگر این کار را بکنم، فردای قیامت به خدا چه پاسخی دارم که بدهم؟...». من عرض کردم: البته این پرونده، در حال بررسی است و حقیقت مسئله این است که هنوز وقوع تخلف برای ما محرز نشده است. ایشان فرمودند: «اگر محرز نشده، حرف دیگری است!...». وقتی پاسخ علامه را به آن شخص گفتم، واقعا تعجب کرد! چراکه وجود این رابطه عاطفی، علاوه بر منصبی که او داشت و احتمال اینکه مخالفت علامه، برای ایشان پیامدهای منفی داشته باشد، آن بزرگوار را از پایمردی روی اصول خود، منصرف نکرده بود!
مورد دیگر اینکه یکی از کارمندان مؤسسه پس از اوقات اداری، با ماشینش مسافرکشی می‌کرد! یک بار عده‌ای جنس قاچاقی را در ماشین او جا می‌دهند و این فرد متوجه می‌شود و آنها هم از ترس اینکه او قضیه را افشا کند، وی را می‌کشند و جنازه‌اش را کنار جاده‌ای می‌اندازند! خانواده ایشان از نظر مالی، وضع خوبی نداشت. یک روز بعد از این حادثه، خدمت مرحوم علامه رفتم و گفتم: بد نیست که شما، مبلغی به این خانواده کمک کنید. ایشان خیلی صریح گفتند: «از کدام سرفصل؟ ما در مؤسسه برای این نوع پرداخت‌ها، سرفصلی نداریم!...». عرض کردم: از سرفصل 10 درصدی که در اختیار خود شماست و مختارید در هر جا که صلاح بدانید، هزینه کنید. ایشان گفتند: «پولی را که در اختیار ریاست مؤسسه است، در هر جایی نمی‌شود هزینه کرد!...». مؤسسه صندوق قرض‌الحسنه‌ای داشت که ایشان به دلیل جایگاهی که داشتند، می‌توانستند از آن، هر مبلغی که می‌خواهند، درخواست کنند، ولی دقیقا در حد نازل‌ترین کارمند مؤسسه، از آن استفاده کرده و پولی را قرض کرده بودند. مرا صدا زدند و گفتند: «این پول را ببرید، به این خانواده بدهید!...». البته باز هم به من نفرمودند که پول را از کجا تهیه کرده بودند!
 
علی ابوترابی
 
آیا ایشان در مدیریت برنامه‌های مرتبط به خودشان هم، این دقت‌ها را داشتند؟
بله؛ خاطرم هست که شخصیت‌های مختلف سیاسی، حتی کسانی که با ایشان مخالف هم بودند، خدمت ایشان می‌آمدند، اما یادم هست که فردی که حتی مخالف یا متهم به اصلاح‌طلبی و این حرف‌ها هم نبود، هر چه اصرار می‌کرد، ایشان او را نمی‌پذیرفتند! این برایم سؤال شده بود که شاید او یک مشکل بنیانی و عقیدتی پنهان دارد، که ما متوجه نمی‌شویم و ایشان متوجه شده‌اند! بالاخره روزی از ایشان سؤال کردم: علت نپذیرفتن این بنده خدا چیست؟ فرمودند: «خیر؛ مشکل بنیانیِ عقیدتی ندارد، اما شرط من برای پذیرفتن اشخاص، مراعات بیت‌المال و پاک‌دست بودن است. در مورد این آقا، بعضی از نزدیکانش برایشان محرز است که پاک‌دست نیست!...».البته باز خودشان، به این امر تصریح نکردند، اما چون در پاک‌دست بودن او تردید داشتند، او را نپذیرفتند.         
علامه گاه حتی، در اموری که حتمی هم نبود که تخلفی صورت گرفته باشد و صرفا احتمال آن وجود داشت، باز احتیاط می‌کردند و دوستان را هم، به این امر توصیه می‌کردند. ایشان حتی برای تلفن‌های کوتاه شخصی، که خودشان یا کارمندان از داخل مؤسسه می‌زدند، از رهبر معظم انقلاب کسب تکلیف کرده بودند! آن روزها تلفن همراه نبود و به‌هرحال گاهی ضرورت ایجاب می‌کرد که کسی به منزل یا جای دیگری زنگ بزند. منتها این تلفن‌ها، اولا: باید بسیار کوتاه و ثانیا: تعدادشان هم محدود می‌بود!
ایشان به دلیل موقعیت خود، محافظ داشتند و ماشینی هم در اختیارشان بود. ایشان حتی اگر می‌خواستند که به خانه فرزندشان هم بروند، اقتضای کار این بود که محافظ داشته باشند و از این بابت، واقعا احساس ناراحتی می‌کردند! یک بار موضوع را با رهبر معظم انقلاب مطرح کرده بودند که «موقعی که من کار شخصی دارم، استفاده از ماشین دولت و محافظ، آزرده‌خاطرم می‌کند!...». آقا فرموده بودند: «وجود شما برای اسلام و انقلاب، مغتنم است و باید از شما محافظت شود، وانگهی مگر از خود شما، دیگر چیزی هم باقی مانده است؟ شما که همه وقت و زندگی و وجودتان را برای اسلام فنا کرده‌اید!...». ای کاش برخی  از مسئولان ما، یک‌دهم این میزان امانتداری و حد نگهداری دینی را رعایت می‌کردند.
 
https://iichs.ir/vdci5war.t1azy2bcct.html
iichs.ir/vdci5war.t1azy2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما