محمدمهدی عبدخدایی از اعضای نامور جمعیت فدائیان اسلام و شاهدان رویدادهای نهضت ملی ایران است. وی در گفتوشنودی که پیش روی دارید، در باب آغاز و انجام تعامل آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی با این جمعیت و در تحلیل آن، سخن گفته است
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ نخستین دیدار شما با آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، به چه مقطعی باز میگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. باید بگویم در دورهای که ایشان را دیدم، من نوجوان و ایشان پیرمرد بودند. خاطرم هست موقعی که پدرم را ــ که از علمای برجسته تبریز و مخالف با رضاخان بودند ــ به مشهد تبعید کردند، ایشان سرِ راهشان، توقف کوتاهی در تهران داشتند و بازاریها و تجار تبریزیِ مقیم تهران، به دیدنشان رفتند. آن روز مرحوم آیتالله کاشانی هم، به دیدن پدرم آمدند و ضمن صحبتهایشان، گلایه کردند: چرا آذریهای تهران حرکتی نمیکنند؟... و از پدرم خواستند که به آنها توصیه کنند که وارد عرصه مبارزات شوند. وقتی پدرم به بازدید ایشان رفت، یادم هست که داشتند با هم صحبت میکردند، که خبر دادند: دکتر مظفر بقائی آمده است. آیتالله کاشانی از جا بلند شدند و چند قدمی به استقبال او رفتند. پدر من با دنیای سیاست آشنایی داشتند و اساسا تبعید ایشان، به همین دلیل بود؛ لذا این حرکت آیتالله کاشانی برایشان سؤالبرانگیز بود! چون معتقد بودند تکریم کسانی که عملا گرایشی به دین ندارند، بلکه برعکس گاهی رفتارهای غیر دینی هم از خود نشان میدهند، آن هم توسط یک عالم سرشناس، درست نیست و شأن یک روحانی، اجل از این نوع برخوردهاست! به نظر من اینگونه حرکتهای آیتالله کاشانی، نوعی مصلحتگرایی سیاسی بود؛ چون وقتی کسی نزد ایشان میرفت، از جا بلند میشدند، اما به پیشواز نمیرفتند!
خود شما در آن لحظه، در تحلیل این صحنه، چگونه فکر میکردید؟
من در آن دوره نوجوان بودم و متوجه این مسائل نمیشدم، ولی از واکنش پدرم احساس کردم که موضوع باید مهم باشد. بعد هم که دکتر بقائی رفت، از حالات و حرفهای پدرم با مرحوم کاشانی، متوجه شدم که این حرکت ایشان را نپسندیدهاند!
پس از استقرار در تهران، آیا در مجامع منزل آیتالله کاشانی و یا برنامههای مرتبط با ایشان، شرکت داشتید؟
درِ منزل آیتالله کاشانی، به روی همه مردم باز بود. من هم هر وقت که ایشان در منزلشان روضه داشتند، شرکت میکردم. هر تظاهراتی را هم که دستور میدادند برگزار شود، میرفتم. در اسفند سال 1329، مرحوم سیدعبدالحسین واحدی علیه رزمآرا، سخنرانی معروفی کرد و بسیاری از مردم تهران، آن را شنیدند. بعد از آن به خانه آیتالله کاشانی رفتیم و ایشان صحبت کردند. اولینبار بود که تعبیر «پیر خردمند مبارز ضداستعمار» را درباره ایشان شنیدم. صدای ایشان ارتعاش خاصی داشت و خیلی روی من تأثیر گذاشت. ایشان از مردم خواستند که نترسند! مجموعا آیتالله کاشانی در مورد ملی شدن نفت، بسیار حساس و یک مبارز شجاع و پارلمانتاریست بودند.
فدائیان اسلام در آن دوره، با چه انگیزهای با آیتالله کاشانی همراه شدند؟
آنها فقط میخواستند که احکام اسلام اجرا شود، ولی برای آیتالله کاشانی، جنبه ضداستعماری مبارزه مهمتر بود. ایشان شاگرد مرحوم آخوند ملا محمدکاظم خراسانی بودند و لذا از نظر علمی، کسی کوچکترین تردیدی به مجتهد بودن ایشان نداشت. در عین حال همراه پدرشان در عراق، علیه انگلیس جنگیده بودند و اعتقاد داشتند: تا وقتی ریشه استعمار از کشور کنده نشود، امکان انجام هیچ کار مفیدی وجود ندارد! لذا باید تمام نیروها را علیه حضور استعمارگران بسیج کرد و هنگامی که دست آنها از کشور کوتاه شد، به بقیه امور پرداخت. ایشان خیلی دقیق، پیامدهای حضور انگلیسیها در سیاست و اقتصاد ایران را درک میکردند.
این ایده را چگونه ارزیابی میکنید؟
بستگی دارد که چگونه به موضوع نگاه کنید! فدائیان اسلام معتقد بودند: اگر شما با اتکا به عقاید دینی خود، شرایط اجتماعی را به گونهای مدیریت کردید که دیگر استعمارگر جایگاهی برای ماندن نداشته باشد، با یک حرکت مردمی از صحنه خارج میشود! نظیر همان کاری که حضرت امام(ره) کردند.
به نظر شما، آیتالله کاشانی به لحاظ اجتماعی و فرهنگ عمومیِ آن دوره، میتوانستند کاری را بکنند که بعدها امام خمینی کردند؟
بله؛ آیتالله کاشانی در جامعه و مخصوصا نزد متدینین، از جایگاه بسیار بالایی برخوردار بودند. کسی در ابتدا انتظار نداشت که ایشان احکام اسلامی را تماما اجرا کنند، ولی وقتی انگلیس خلع ید شد و شاه هم در موضع بسیار ضعیفی قرار داشت، طبعا مؤمنین و متدینین توقع داشتند که احکام اسلامی اجرا شوند. اما نه تنها ایشان، که بسیاری از علما و روحانیان معتقد بودند که هنوز زمینههای مناسب برای تحقق حکومت اسلامی فراهم نیست و لذا هیچ مرجعی جز مرحوم علامه امینی، در این راستا تلاش نکرد! جوانان متدین میدیدند که تودهایها، چگونه در سطح گسترده مشغول فعالیت هستند و دربار و وابستگان به آن، چگونه سعی میکنند تا کنترل امور را در دست بگیرند. مخصوصا فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی، بسیار نسبت به این موضوع حساس و نگران بودند. حزب توده داشت به شکلی بسیار گسترده، روی زدن ریشههای عقاید دینی مردم کار میکرد و دستکم در سطح روشنفکرها و تحصیلکردهها، موفق هم شده بود. از طرف دیگر ملیگراها هم بودند، که هرچند مثل تودهایها تیشه به ریشه دین نمیزدند، ولی چندان هم به حفظ شعائر دینی پایبند نبودند.
شاید به این دلیل بود که در آن برهه تاریخی، ناسیونالیسم به مثابه یک حرکت فراگیر، در تمام کشورهای منطقه مطرح بود. اینطور نیست؟
همینطور است. بعد از جنگ جهانی دوم، در بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه، حرکتهای ناسیونالیستی تحت عنوان پانتورکیسم، پانعربیسم و...، به راه افتادند و ملیگراها و مذهبیها، علیه استعمار بسیج شدند. انصافا امثال دکتر بقائی و حسین مکی، خودشان هم ادعای مذهبی بودن نداشتند، اما فدائیان اسلام بهشدت روی اجرای احکام اسلامی حساس بودند. تمام نگرانی آیتالله کاشانی این بود که نکند بین اقشار مختلف جامعه چنددستگی پیش بیاید؛ چون ایشان میدانست که برای قطع کردن دست استعمار، به همه نیروها نیاز است؛ لذا در انتخابات دوره شانزدهم، موقعی که آیتالله کاشانی در لبنان تبعید بودند، شهید نواب صفوی به ایشان نامه نوشت و گفت: این کاندیداهایی که شما برای مجلس معرفی کردهاید، آدمهای دینداری نیستند! آیتالله کاشانی جواب داد: قرار نیست که شما بروید و پشت سرشان نماز بخوانید! اینها کسانی هستند که میتوانند کارِ نهضت را به سرانجام برسانند و در حال حاضر اولویت کشور، خلع ید انگلیسیها از صنعت نفت است. این در آن دوره، یکی از تحلیلهای رایج بود. شاید هم فدائیان اسلام تصور نمیکردند که با کشته شدن هژیر و رزمآرا، رژیم آنطور عقبنشینی کند! احتمالا تصور میکردند که پایههای رژیم مثل زمان رضاشاه، محکم است! بههرحال دوران پیچیدهای بود، که دیکتاتورهایی مثل: هیتلر، موسولینی و استالین، با طرز تفکرهای متفاوت، بخشهایی از دنیا را تحت تأثیر قرار داده و تغییرات شگفتانگیزی را رقم زده بودند. حوزههای علمیه ما، باید این تحولات را تحلیل میکردند، که چنین توانی نداشتند!
به نظر شما، عدم دخالت مرجع بزرگی چون آیتالله العظمی بروجردی در رویداد نهضت ملی ایران، ناشی از آگاهی بر همین ضعف حوزهها بود؟
بله؛ ایشان شکست روحانیت در نهضت مشروطه و بعد هم یورش وحشیانه رضاخان به حوزهها و شعائر دینی را تجربه کرده بودند و میدانستند که اگر در آن دوره، در سیاست دخالتِ مستقیم کنند، حوزه یکسره از دست میرود و دیگر امکان تربیت روحانیانی که قدرت تحلیل مسائل جهانی و منطقهای و مدیریت جامعه را داشته باشند، فراهم نمیشود. رویدادهای بعدی هم نشان داد که تفکر ایشان واقعبینانه بوده است.
به نظر شما چرا مراجع و روحانیان، آنگونه که باید و شاید، از مبارزات آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام، علیه استبداد و استعمار حمایت نکردند؟
مسئله حزب توده، بسیار جدی و مهم شده بود. این حزب با پشتیبانیهای مالی و معنوی شوروی، بهشدت و سرعت در حال گسترش فعالیتهای خود، تا اقصینقاط کشور بود. حوزهها هم توان مقابله علمی و مالی، با فعالیتهای گسترده این حزب را نداشتند؛ لذا مراجع و روحانیان به این نتیجه رسیدند که شاه با اینکه موجود ضعیفی است و احکام دینی را هم اجرا نخواهد کرد، فعلا تنها عاملی است که به عنوان پادشاه تنها کشور شیعه دنیا، میتواند در برابر کمونیسم بایستد و لااقل فعلا باید در برابر کمونیستها، از او حمایت کرد.
با سپری شدن نزدیک به هفت دهه از آن دوره، عملکرد فدائیان اسلام را چگونه ارزیابی میکنید؟
خلاصه کلام این است که فدائیان اسلام در مقاطعی مثل اعدام هژیر و رزمآرا، دقیق و کارآمد عمل کردند، اما چون در برخی موارد مثل مضروب کردن حسین علاء، به شرایط حاکم بر کشور در دوران پس از 28 مرداد توجهی نداشتند، نتوانستند کاملا موفق باشند و نهایتا به پایان راه رسیدند، وگرنه در اخلاص و ازخودگذشتگی آنان، جای کوچکترین تردیدی نبوده و نیست.
از نظر شما، علل و بسترهای شکست نهضت ملی ایران کداماند؟
مرحوم آیتالله کاشانی سوار بر موج مذهب و مطالبات ضداستعماری مردم، وارد میدان مبارزه شدند، اما نهایتا ملیگراها بودند که مهار نهضت را در دست گرفتند و آن را به شکست کشاندند! به همین دلیل در نهایت دکتر مصدق، حرکت و راه آیتالله کاشانی را در سطح جامعه به ضدارزش تبدیل میکند، درحالیکه موتور محرک مردم برای تظاهرات و تحقق ملی شدن نفت، مذهب و نماینده آن آیتالله کاشانی است و مردم به دلیل دیندار بودن، به روحانیت اعتماد دارند و هر کسی که بخواهد در این کشور به حاکمیت برسد، دستکم باید به دینداری تظاهر کند، کما اینکه شاه در مقاطعی این کار را میکرد، اما ملیگراها متوجه این نکته مهم نبودند و به خیال خودشان، آیتالله کاشانی را با انواع ترفندها بیاعتبار و عملا از صحنه خارج کردند! طبیعی است که مردم متدین و مسلمان هم، در غیبت عنصر دین و متولیان آن، صحنه را ترک کردند و ملیگراها هم نتوانستند مردم را بسیج کنند و شد آنچه نباید میشد و نهضتی با آن عظمت، که الهامبخش بسیاری از حرکتهای ضداستعماری در منطقه شد، آن فرجام دردناک را پیدا کرد و کشور نزدیک به ربع قرن دیگر، در سکوت و اختناق بهسر برد. نهایتا شخصیتی استثنائی چون حضرت امام کاری را کردند که در نهضت ملی انجام نشد.