در سالروز رویداد تاریخی انقلاب فرهنگی، خوانشی از فراز و فرودهای اجرای این طرح در چهار دهه اخیر، بههنگام مینماید. در گفتوشنود پیآمده، قاسم تبریزی، تاریخپژوه و فعال فرهنگی، دراینباره سخن گفته است. امید آنکه مفید آید
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ شاید مناسب باشد گفتوشنود حاضر، از این نکته آغاز شود که برنامه شورای عالی انقلاب فرهنگی، برای ایجاد تحول در عرصههای اندیشگی و آموزشی کشور چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت امام از سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره به مسئله استعمار فرهنگی غرب اشاره میکردند؛ برای نمونه، ایشان در آغاز نهضت اسلامی فرموده بودند: «این فرهنگ استعماری است، این دانشگاه استعماری است، این حکومت افراد را استعماری تربیت میکند...». ایشان همچنین در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در مقطعی که جریانات و گروهکها در دانشگاههای سراسر کشور، به جوسازی علیه نظام و نیروهای مذهبی میپرداختند، تصمیم گرفتند شورایی را برای بررسی و رسیدگی به وضع موجود تشکیل دهند. ایشان با انتخاب آقایان: شهید آیتالله دکتر محمدجواد باهنر، آیتالله محمدمهدی ربانیاملشی، شمس آل احمد، جلالالدین فارسی، دکتر علی شریعتمداری، دکتر حسن حبیبی و دکتر عبدالکریم سروش، از ایشان می خواهند که ستادی مرکب از اساتید مسلمان دانشگاه و دانشجویان متعهد و دیگر قشرهای تحصیلکرده و مؤمن به جمهوری اسلامی را تشکیل دهند و در راستای برنامهریزی برای مواد درسی و تدوین خط مشی فرهنگی برای آینده دانشگاهها و نیز آمادهسازی اساتید نهاد تربیتمدرس بکوشند. حضرت امام در سخنرانی دیگری، در 23 خردادماه 1359، به محتوای استعماری مطالب کتب درسی دبیرستانها و مراکز آموزشی، که در رژیم قبل آموزش و پرورش را به انحراف کشاندند، اشاره کرده و میگویند: «باید شما تلاش کنید که آنها را از انحراف مصون سازید...».
نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی به مسئله انقلاب فرهنگی در کشور چیست؟ و به چه دلایلی آن را لازم دانسته و میدانند؟
رهبر معظم انقلاب اسلامی هم در مورد اینکه انقلاب فرهنگی برای چه انجام شد، چند نکته مهم را مطرح کردهاند. ایشان میفرمایند: «دین منشأ فرهنگسازی است. فرهنگ شامل ادبیات، هنر، علم، عادات، اخلاق و سنن موجود در جامعه میشود و فرهنگ روح، کالبد هر جامعه است...»؛ لذا باید براساس دین، باید فرهنگی نوین بسازیم و این هم مسئولیتش با حوزهها و دانشگاههاست. اگر این فرهنگ را نداشته باشیم، جامعه مرده است! حال چه این مرده وابسته به غرب باشد و چه ناکارآمد، تفاوتی ندارد. ایشان همچنین آوردهاند: «فرهنگ بستر اصلی زندگی انسان است. همه راهها واقعا به فرهنگ ختم میشود. در طول تاریخ، کمالجویی انسان موجب شده تا جریان کلی عالم، به سمت حاکمیت حق برود. نقش فرهنگ در ادامه این راه است...». بههرروی ما برای شناخت انقلاب فرهنگی، ابتدا باید تعریف دقیقی از فرهنگ داشته باشیم تا بدانیم که اصلا باید چه کاری انجام دهیم.
در برابر اجرای طرح انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، چه کارشکنیهایی انجام گرفت؟
بنده در پاسخ به شما، به نقل قولی از دکتر علی شریعتمداری بسنده میکنم. ایشان میگفت: پس از تشکیل ستاد و برنامهریزی برای تحول فرهنگی در دانشگاهها، قرار شد که هریک از اساتید در مدت تعطیلی دانشگاه و در راستای ایجاد تحول، در سال یک تا دو کتاب تألیف کرده و ارائه دهند، ولی با آنکه اساتید چنین نکردند، حقوقشان را هم در این دو سال دریافت کردند! اگر ما در آن دوره و در سراسر ایران، چهارهزار استاد دانشگاه داشتیم و آنها حداقل یک کتاب تألیف میکردند، ما در طول دو سال از انقلاب فرهنگی، میبایست هشتهزار جلد کتاب میداشتیم. اگر هر کدام دو کتاب میدادند، شانزدههزار جلد کتاب درسی دانشگاهی داشتیم. واقعا ما از آن دوران چند جلد کتاب داریم؟! به هر صورت انقلاب فرهنگی به مفهومی که حضرت امام مطرح کردند، در حقیقت یک حرکت سازنده بود که میبایست انجام میشد، ولی متأسفانه چنین نشد! مشکل ما در کل مملکتمان، عدم تقیّد مطلق مسئولانمان به قانون است. اگر مسئولان ما به قوانین نوشتهشده و مطالبی که حضرت امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص استقلال فرهنگی مطرح کردند، عمل کرده بودند، ما در این چهل و اندی سال پیشرفت فراوانی کرده بودیم.
تلویحا پذیرفتید که فرآیند انقلاب فرهنگی، تأثیرات لازم و مورد انتظار خویش را نداشته است. از نظر شما، علت این امر چیست؟
این شورا قرار بود که علاوه بر برنامهریزی برای تحول و انقلاب فرهنگی در دانشگاهها و آموزش و پرورش، کتابهای درسی را نیز تدوین کرده و رئوس درسها را نیز مشخص کنند. در حقیقت بنا بود که این نهاد، مدیریت فرهنگی جامعه را برعهده داشته باشد، ولی از سال1370به بعد، متأسفانه مطالبی که در ستاد انقلاب فرهنگی مطرح میشد، انعکاس بیرونی نداشت! حتی الان ما که کتاب و روزنامه میخوانیم، نمیدانیم که در شورای انقلاب فرهنگی چه میگذرد! واقعا سؤال است که چرا جامعه را در جریان قرار نمیدهند؟ چرا این ستاد نشریه ندارد و چرا اعضای آن درخصوص مباحث مطرحشده در جلسات و برنامههایشان، مصاحبه نمیکنند؟ وضعیت به گونهای شده که گاهی فلان رئیسجمهور، چهار ماه فرصت ندارد که جلسه ستاد تشکیل دهد، یا در آن شرکت کند! نام اعضای جدید هم که آورده میشود، باز هم ما با همین عدم تقیّد مواجه هستیم! ما نباید فراموش کنیم که حکومت براساس اجرای قانون پیش میرود. به گفته حضرت امام اصلا حکومت اسلامی، یعنی حکومت قانون. حال وقتی میگوییم حکومت ما قوانینش ملهم از قرآن و اسلام است و هم مقبولیت دارد و هم مشروعیت، عدم توجه به این قوانین چه توجیهی دارد؟
امروزه شاهدیم که جریانهای فرهنگی و مرتجع غربی، مجددا به بازسازی خود پرداخته و در حال یارگیری از جامعه ما هستند. از شرایط کنونی فرهنگی در کشور، چه ارزیابیای دارید؟
البته نمیشود گفت که وضعیت فرهنگیمان، مثل گذشته شده است؛ چون آن موقع حاکمیت مروّج فرهنگ استعماری بود و الان اینگونه نیست؛ همچنین در آن موقع نیروهای اسلامی و متدین میدان فعالیت نداشتند، اما امروز این امکان برایشان فراهم است. مشکل اکنون ما سیاستگذاری و مدیریت است، که درست عمل نمیکند. البته بهصورت خودجوش، رویش و برآمدن استادان و دانشجویانی را که خوب کار میکنند داریم. اما این مقدار از نیروهای مفید، به تنهایی نمیتوانند جریان بهوجود آورند. آنها موقعی میتوانند جریانساز باشند که مدیریت در رأس، حافظ، مدافع و کمکدهنده به آنها باشد. دانشگاه آزاد اسلامی، بیش از سی سال است که تأسیس شده و بعضی از واحدهایش هم، چهاردههزار دانشجو دارد، اما تولیدات این دانشگاه چیست؟ از آن گذشته کتابهای درسیای که دانشجویان در این دانشگاه خواندهاند چیست؟ همان نظریات ترجمهای و از آب گذشته! حتی همین اساتید جدیدمان هم، تربیتشده غرب هستند و کار را سختتر کردهاند! یکی از دوستان ما میگفت: پسرم دانشجوی مقطع فوقلیسانس زبان فرانسه بود، اما متنهایی برای ترجمه به او داده بودند که خجالت میکشید به داخل خانه بیاورد! وقتی ما رشتههای زبان فرانسه، آلمانی و انگلیسی و... را در دانشگاهمان داریم، باید کتاب آن را هم خودمان بنویسیم. اگر قرار باشد کتب آموزشی را از همان کشورها بیاوریم و اینجا تدریس کنیم، که پس ما تا به امروز چه کردهایم، جز کمک به ترویج فرهنگ آن کشورها؟ زمانی که محتوای کتابهای آنها در اینجا تدریس میشود، هر قدر هم دانشجو متدین و ملی باشد، باز هم برای او گرایش فرهنگی ایجاد میکند. حال اگر استاد هم مروّج فرهنگ بیگانه باشد، که دیگر هیچ!
شرایطی که هم اینک مورد انتقاد شماست، تحت تأثیر چه شرایط و متغیرهایی ایجاد شدهاند؟
فکر میکنم به خاطر آنکه ما درباره مسئله فرهنگ، به طور جدی وارد میدان نشدهایم. ما در شرایطی که فرهنگ را نمیشناسیم، مدعی هستیم که آن را میشناسیم! الان با هر فردی هم در خصوص فرهنگ صحبت کنید، بهصراحت میگوید که فرهنگ را میشناسد! درعینحال که هرگز مطالعات عمیق و کاربردی نداشته است! علت گمگشتگی فرهنگی که در کشور وجود دارد، همین است. در کُل وقتی انسان فاقد شخصیت و اصالت فرهنگی باشد، به طرف هر چیزی میرود! آنچه میتواند او را نگه دارد، اصالت فرهنگی و ثبات شخصیت است. انسان باید برای خودش از نظر فکر و اخلاق، حدودی را قائل باشد و گرنه دچار هرج و مرج فکری و عملی خواهد شد. چرا در هر دورهای، چیزی مد میشود و جمعی به سمت آن میروند؟ چون اصالت و ثبات شخصیتی وجود ندارد. اگر مبنا و هویت فرهنگی باشد، آن جریان غربگرا و شرقگرا و امثال آن، بهراحتی نمیتوانند تأثیرگذار باشند. اقبال لاهوری میگوید: زمانی که در انگلستان بودم، حتی یک روز هم نماز صبحم قضا نشد!...»، یا تعبیر زیبایی دارد که میگوید: «همچو ابراهیم که از آتش نمرود جان سالم بهدر برد، من هم از فرهنگ غرب جان سالم بهدر بردم؛ چون چشمانم را با خاک مدینه سرمه کرده بودم...». هویتی که اقبال دارد، هر جا که برود با او همراه است. در گذشته هم برخیها در غربپرستی، به نقطهای رسیده بودند که سعادت جامعه را فقط در دستان این بخش از دنیا میدیدند! به عنوان مثال تقیزاده در سال 1333، در مجلس سنا گفته بود: «چه میشد ما صد سال میخوابیدیم و انگلستان میآمد و در این مدت، ما را آدم میکرد!...». البته میرزاملکمخان قدری فراتر رفته و گفته بود: «اگر ما بخواهیم آدم شویم، باید دویست سال اختیارمان را در دست انگلیسیها قرار دهیم!...». تقیزاده حتی وقتی تازه از انگلستان به کشور بازگشته بود، به شهید آیتالله مدرس گفت: «این غربیها خیلی آدمهای زیرک و هوشمندی هستند و ما باید با اینها همکاری داشته باشیم...». مدرس هم در پاسخ به او میگوید: «آنها آدمهای هوشمندی نیستند، بلکه تو احمقی که تحت تأثیر آنها قرار گرفتهای!...». بابا افضل کرمانی هم در وصف این افراد، شعری شنیدنی دارد:
گر در طلب گوهر کانی، کانی
ور در پی عمر جاودانی جانی
من فاش گویم حقیقت مطلق را
هر چیز که در جستن آنی، آنی
در اسلام هم داریم که هر کس در قیامت، با هر چیز که در این دنیا دوست داشته است، محشور میشود؛ چون این، همان شخصیت او در دوران زندگی دنیوی است. امروزه شاهد آن هستیم که برخی در کشور، دچار بحران هویتی شدهاند و انسان دلش برای آنها میسوزد! بیتردید باید به دنبال علاج این معضل بود.