[1]. پایگاههای انقلاب اسلامی،
مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 13. بعد از سخنرانی شدید آیتالله جعفری در تاریخ 16 /1 /1346، نامبرده در تاریخ 17 /1 /1346 ساعت 14 دستگیر و تحویل زندان قزلقلعه داده شد. این بازداشت در تاریخ 16 /5 /1346 به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل شد. وی در تاریخ یادشده از زندان آزاد گردید.
به دو سند دراینباره توجه فرمایید:
به: ریاست ساواک تهران (20 ﻫ 3) از: ساواک جنوب شرق شماره: 49 /20 و ـ تاریخ: 19 /1 /1346 درباره: شیخ غلامحسین جعفری همدانی فرزند محمدتقی. طبق امر شفاهی ریاست ساواک تهران نامبرده بالا در ساعت 14:00 روز 17 /1 /1346 وسیله این ساواک دستگیر و ضمن اخذ رسید تحویل زندان قزل قلعه گردید.
رئیس ساواک جنوب شرق تهران ـ افضلی فعلا بایگانی شود.
تابش به: ریاست ساواک تهران (ه3) - از: اداره کل سوم - تاریخ : 24 /5 /1346 ـ شماره: 35312 /316 درباره: شیخ غلامحسین جعفری فرزند محمدتقی پیشنماز گرمخانه مسجد جامع عطف 2737 /20 ﻫ 3 ـ 18 /4 /46. قرار بازداشت نامبرده بالا به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران به مبلغ 50000 ریال تبدیل و در نتیجه در تاریخ 16 /5 /1346 از زندان آزاد گردیده.
علی هذا خواهشمند است دستور فرمایید به منابع مربوطه آموزش داده شود که در جریان فعالیتهای احتمالی مشارالیه بوده و چنانچه بعد از استخلاص از زندان عمل خلاف و مشکوکی از وی مشاهده گردید مراتب را به موقع به این اداره کل منعکس نمایند.
از طرف مدیرکل اداره سوم ـ مقدم ثابتی فعلا بایگانی شود.
ثابتی ...
آیتالله شیخ غلامحسین جعفری طبق روال سالهای قبل، دهه اول محرم را در منزل خود به برپایی عزاداری سالار شهیدان و اصحاب وفادارش اختصاص میداد، ولی طبق دستور ریاست ساواک در سال 1346 از برپایی این مراسم در منزل وی جلوگیری شد.
به سندی دراینباره توجه فرمایید:
به: 316 ـ از: 20 ﻫ 3 شماره: 1906 /20 ﻫ 3 ـ تاریخ: 27 /1 /1346 موضوع: شیخ محمدجعفر فرزند غلامحسین معروف به آقا نجفی. نامبرده بالا در تاریخ 25 /1 /1346 از اینکه پدرش در زندان قزلقلعه بازداشت میباشد اظهار ناراحتی نموده و اضافه کرد هر سال مدت ده روز اول محرم، در منزل، مجلس روضهخوانی داشتیم، ولی امسال کلانتری از برگزاری مجلس روضهخوانی در منزل جلوگیری مینماید.
آیتالله غلامحسین جعفری همدانی در مصاحبه با مجله «حوزه» گفته است: ... بعد از سخنرانی اخیر، وقتی مرا بازداشت کردند، سرهنگ افضلی خواست مرا ببرد پیش
نصیری، رئیس ساواک. گفتم: این به صلاح نیست؛ زیرا شنیدهام نصیری، آدم تندی است. احتمال دارد توهین بکند و من هم آدم عصبانی هستم ممکن است جواب او را بدهم و بعد، کار به جایی بکشد که به صلاح شما نیست. مرا در ماشین نگه داشتند و جریان را به نصیری گفتند. او هم موافقت کرد. مرا به قزلقلعه بردند. پس از چند روز مرا به دفتر
مقدم، معاون نصیری، که آدم ملایمتری بود، بردند. مقدم به من گفت: «آقای جعفری چرا شما با شاه مخالفت میکنید؟» و شروع کرد به موعظه کردن و سپس پیشنهاد کرد: «به شما، ماهیانه مبلغی میدهیم. بروید در منزل، کنار تلفن بنشینید و آقاییتان را بکنید، نمیگویم از نظام حمایت کنید، بلکه مخالفت نکنید!» از این سخن، بهشدت عصبانی شدم و گفتم: برو این دام را جایی دیگر نه که عنقاء را بلند است آشیانه گفت: «چرا عصبانی شدید؟» گفتم: «چون به من توهین کردید. شما خیال میکنید ما برای دنیا با شما مخالفت میکنیم که چنین پیشنهادی میکنید؟ ما اهلش نیستیم» (
خاطرات عزتشاهی، صفحه 81 به نقل از: مجله
حوزه، سال نهم، ش 52، صص 40 ـ 41).