دو کامیون در جاده فرحآباد تصادف کرده بودند و ترافیک را حسابی بند آورده بودند. صبر کردم و در این فاصله نگاهی به زندگانی مردم این بخش فقیرنشین تهران انداختم
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ «دو کامیون در جاده فرحآباد تصادف کرده بودند و ترافیک را حسابی بند آورده بودند. صبر کردم و در این فاصله نگاهی به زندگانی مردم این بخش فقیرنشین تهران انداختم. تمام خیابانهایی که به بزرگراه میخورند کثیف و خاکی هستند؛ چون امکان سر زدن شاه به این مکان وجود ندارد. صبح زود بود و پلیس راهنمایی هنوز سرکار نیامده بود، ولی یک پلیس تنها که پی در پی سیگار میکشید، باد در غبغب انداخته و چنان با مردم رفتار می کرد که گویی پادشاهی است در حضور رعایایش. چند مرد و زن چادری با بقچههای زیر بغل از حمام عازم خانه بودند... گروهی بچه دور هم جمع بودند. دخترها همگی چادر بر سر داشتند. طبقات بالای جامعه ما هرگز چنین ساعتی از خواب بیدار نمیشوند؛ دخترهایشان هم چادر سرشان نمیکنند. مردم دور چرخ لبوفروش ازدحام کرده بودند. در گوشه خیابان چند سگ ولگرد و چند بچه لخت و عور لابهلای زبالهها میلولیدند... سربازان وظیفه با سرهای تراشیده، شلوارهای بدقواره و پوتینهای بیریخت در کنار خیابان قدم میزدند و ظاهرا از تعطیل صبح جمعهشان لذت میبردند. هم کسالتآور بود و هم غمانگیز، صحنهای از یک جامعه رو به توسعه، شاه شبانهروز تلاش میکند به این امید که تا ده سال دیگر از بسیاری کشورهای پیشرفته جهان هم جلوتر خواهیم بود، هیچ تغییر و تحولی عطش پیشرفت او را سراب نمیکند، اما هیچ مقدار خوشبینی زندگی را در این خیابانها تغییر نمیدهد. در روسیه هم مردم فقیر و عبوساند؛ چون حکومت آزادی را از آنان سلب کرده است، اما دست کم آدم نوعی تساوی اجتماعی و تا حدودی بهرهوری از منابع ملی را به چشم میبیند. همه مثل هم لباس میپوشند؛ وسایل نقلیه عمومی ارزان است و بسیاری صاحب دوچرخه هستند؛ آدمهایی مثل من پولدار و سوار بر کرایسلر امپریال در یکی از مناطق فقیرنشین روسیه دیده نمیشود.»[1]
محل شستشوی البسه و قالی در اصفهانک تهران در دوره محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: 1812-3ع
پینوشت:
[1]. اسدالله علم، گفتگوی من با شاه، ج 1، طرح نو، 1371، ص 179.