روزهایی که بر ما می‌گذرد، با سالروز درگذشت دکتر سیمین دانشور مصادف است. میزان تاثیرپذیری سیمین از جلال در عرصه اندیشه سیاسی و نیز تفاوتهای آن دو، از سرفصلهای پژوهش درباره این داستان‌نویس نامدار ایرانی به شمار می‌رود. در گفت وشنود با استاد عبدالعلی دستغیب و به همین مناسبت، برخی از این سرفصلها به اجمال مورد بررسی قرار گرفته اند.
سیاست را فرعی و حاشیه ای می‌دید
□ نخستین بار کی و چگونه با آثار دکتر سیمین دانشور آشنا شدید و به نظر شما چه ویژگیهایی در آثار ایشان برجسته هستند؟
به نام خدا. من و خانم دانشور همشهری هستیم، بنابراین خانواده ایشان را که جزو خانواده‌های متوسطِ مرفه بودند، می‌شناختم. پدر ایشان پزشک بود و در نتیجه با بزرگان شیراز و حتی تهران و شهرهای دیگری معاشرت داشت. خانم دانشور پس از اینکه در رشته ادبی دیپلم می‌گیرد به تهران می‌آید و ادامه تحصیل می‌دهد و تز خود را درباره نظریه استتیک یا زیبایی‌شناسی زیر نظر دکتر فاطمه سیاح می‌نویسد. در جوانی خانواده ایشان را می‌شناختم، ولی از خود ایشان مطلب مهمی نخوانده بودم. درباره کتاب «آتش خاموش» که یک قصه عاشقانه و اولین کار ایشان است، نقدی را خوانده، اما خود کتاب را نخوانده بودم. بعدها ناشری گفت: ایشان کتاب «باغ آلبالو»ی چخوف را ترجمه کرده که چون قبلاً بزرگ علوی آن را ترجمه کرده بود، کسی حاضر نشد چاپش کند! و خانم دانشور همیشه از این بابت گلایه داشت. می‌دانستم بعضی از آثار ویلیام سارویان را هم ترجمه و چاپ کرده است. یکی دو داستان هم از ایشان در مطبوعات دیده و خوانده بودم. این بود تا اینکه  در سال 41، در منزل دکتر محمود هومن، جلال آل‌احمد را دیدم که در مورد غربزدگی کارمان به دعوا کشید!
 
□ جالب است! موضوع از چه قرار بود؟
در آن موقع برای مطبوعات مطلب می‌نوشتم و چند کتاب هم چاپ کرده بودم. جلال خیلی اهل بحث و پرخاشگری بود. من هم کم نیاوردم و هر چه را که در چنته داشتم ریختم بیرون! جلال از من با تجربه‌تر بود و کمی که بحث پیش رفت، موضوع را به دکتر هومن واگذار کرد. دکتر هم که اهل فلسفه بود و به شیوه فلاسفه موضوع را جمع کرد.
 

□ خانم دانشور را کی دیدید؟
چند سال بعد در نوروز سال 45 با یکی از دوستان به اسم دکتر ارجمند که از آلمان آمده بود، در شیراز به رستورانی رفتیم که شام بخوریم، وقتی بیرون آمدیم، یکی از دوستان گفت: جلال آل‌احمد و سیمین دانشور در طبقه بالای رستوران دارند شام می‌خورند. دکتر که در آلمان در جلسات ادبی شرکت می‌کرد، اصرار می‌کرد باید آنها را ببینیم. گفتم: با جلال آل‌احمد دعوا کرده‌‌ام، گمان نمی‌کنم به ما روی خوش نشان بدهد. دکتر گفت: «باید آنها را ببینیم. بیا و مرا معرفی کن.» بالأخره با اصرار او رفتیم. آل‌احمد خیلی تحویلمان نگرفت، ولی خانم دانشور با خوشرویی گفت: بفرمایید. مهندس توکلی و خانمش هم بودند. همین آشنایی باعث شد در ایام عید که جلال و سیمین در شیراز بودند، آنها را همراهی کنیم. بعد هم آنها به تهران برگشتند.
 
□ دیدار بعدی شما با خانم دانشور در چه سالی بود؟ از آن دیدار چه خاطره ای دارید؟
سال 46. روزهای دوشنبه در دانشگاه کلاس نداشتم و به کافه فیروز در خیابان نادری می‌رفتم که محل جمع شدن نویسنده‌ها بود. در آنجا بار دیگر با جلال آل احمد و خانم دانشور روبه رو شدم. غلامحسین ساعدی، اسلام کاظمیه، شمس آل‌احمد و عده دیگری هم بودند. یک بار جلال به من گفت: اگر کلاس نداری برویم خانه ما. با خانم دانشور و جلال به منزلشان رفتم و این دیگر تبدیل به سنت شد و تا زمانی که جلال به اسالم رفت و در آنجا فوت کرد، هر دوشنبه به منزلشان می‌رفتم و صمیمت زیادی بین ما به وجود آمد. خانم دانشور یک ساعتی پیش ما می‌نشست و می‌رفت و من و جلال حرف می‌زدیم.
 
□ به جلسات روزهای پنجشنبه هم می‌رفتید؟
خیر، چون در روزهای دوشنبه به اندازه کافی فرصت برای صحبت داشتیم. جلسه پنجشنبه مخصوص حواریون او از جمله کاظمیه و ساعدی بود. من نه نسبت به جلال، که نسبت به هیچ‌کس، جزو حواریون نبوده‌ام!
 
□ آیا آثار جلال و سیمین دانشور را نقد هم می‌کردید؟ چون در آن دوره در برخی جراید، نقد ادبی هم می‌نوشتید؟
خیر، چون با هر دو دوست صمیمی بودم این کار را نمی‌کردم! در مورد خانم دانشور حتی تا همین اواخر هم چیزی ننوشتم. اولین مطلبی که درباره آثار خانم دانشور نوشتم، درباره جلد اول رمان «جزیره سرگردانی» بود. مدتها بود سر و صدای زیادی به راه انداخته بودند که به این کتاب مجوز چاپ نمی‌دهند. دلم می‌خواست ببینم مگر چیست که مجوز نمی‌گیرد؟ طبیعی است تمام کسانی که کتاب «سووشون» را خوانده بودند، سخت مشتاق بودند ببینند اثر بعدی خانم دانشور چیست؟ خیلیها درباره این کتاب مطلب نوشتند. من هم نوشتم و به کیهان فرهنگی دادم. خانم دانشور با اینکه از این مجله خوشش نمی‌آمد ــ چون علیه ایشان مطالبی را نوشته بود ــ با این همه نقد مرا خوانده بود و زنگ زد و از من بسیار تشکر کرد. پس از تلفن ایشان با چند نفر از دوستان شیرازی گاهی می‌رفتیم و به ایشان سر می‌زدیم.
 
□ واکنش سیمین دانشور در برابر نقد چه بود؟ آیا استقبال می‌کرد؟
بسیار صبور و باسواد بود و واکنش فوری نشان نمی‌داد. اهل بحث و جدل هم نبود. سیاست برایش کاملاً جنبه فرعی و حاشیه‌ای داشت و در سووشون هم اگر اشاراتی به سیاست دارد، محور قصه نیست.
 
□ تأثیر جلال آل‌احمد و سیمین دانشور را روی آثار یکدیگر چگونه تحلیل می‌کنید؟
به هر حال زن و شوهر بودند و مگر می‌شود زن و شوهری دغدغه‌های مشترک داشته باشند و بر هم تأثیر نگذارند؟ جلال بارها تکرار می‌کرد اثرم را تا سیمین نخواند و تصحیح نکند، چاپ نمی‌کنم! انصافاً اطلاعات ادبی خانم دانشور خیلی بیشتر از جلال بود. دکترای ادبیات داشت، متون ادبی فراوانی را خوانده و زبانش محکم و قوی بود و قطعاً او بیشتر بر جلال تأثیر داشت تا جلال بر او. اهل نظر بود، اما اهل عمل سیاسی نبود. کاملاً ویژگیهای زن ساده، شهرستانی و شیرازی بودنش را حفظ کرده بود.
 

□ برخی معتقدند آثار بعدی خانم دانشور پس از سووشون چیزی بر ذخیره و ارزش آثار ایشان نیفزود و به پای رمان اول ایشان نرسید. شما که بر موضوع اشراف دارید، نظرتان در این باره چیست؟
من هم در میان آثار خانم دانشور فقط به سووشون نمره قبولی می‌دهم! آثار بعدی ایشان ابداً همتراز سووشون نیستند و بخشهای موفق کمی دارند! به نظر من داستانهای کوتاه ایشان بهترند. غیر از سووشون بقیه داستانهای کوتاه حجیم هستند. حتی در سووشون هم قسمتهای سیاسی جالب نیستند، اما زندگی زری و شهر شیراز و ارتباط زنها با هم جذاب است.
 
□ با تشکر از شما برای فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
https://iichs.ir/vdcc.sq1a2bqsela82.html
iichs.ir/vdcc.sq1a2bqsela82.html
نام شما
آدرس ايميل شما