راوی خاطراتی که در پی می آید، از دوستان صمیمی مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی است که از دوران حضور در نجف تا واپسین روزهای حیات، با او معاشر بوده است. حجت‌الاسلام و المسلمین سید محمد سجادی در این گفت وشنود از عوالم عرفانی فرزند امام در واپسین سال از حیات او می‌گوید که فصلی شاخص در زندگی آن زنده یاد به شمار می‌رود.
صراحتاً تأکید می کرد:من تابع خط رهبری هستم!
□ جنابعالی به عنوان یک دوست ِ همراه، تحلیلتان از گرایشهای عرفانی مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی ،به ویژه درسالیان پایانی حیات  چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بخشی از این گرایشها، جنبه ارثی داشت. خود حضرت امام هم در طول عمر، به‌خصوص در جوانی اهل سیر و سلوک بودند. آثار ایشان هم مشحون از مضامین عرفانی است. دوستان نزدیک ایشان هم از حالات عرفانی امام نکاتی را ذکر کرده‌اند. احمدآقا مخصوصاً پس از رحلت امام بسیار مغموم و دوری از پدر برایش فوق‌العاده سنگین و دشوار بود. همین مسئله تا حد زیادی باعث شد انزوا و خلوت‌نشینی را اختیار کند. از سوی دیگر احساس می‌کرد عن‌قریب از دنیا خواهد رفت. حرفهایی می‌زد و کارهایی می‌کرد که گویی می‌دانست عمر طولانی ندارد، به همین دلیل بیشتر سعی می‌کرد اوقاتش را به مراقبه بگذراند.
یادم هست دائماً شوخی می‌کرد و می‌گفت: دارم می‌روم. رفتارش هم طوری بود که انسان این را احساس می‌کرد. حاج عیسی، خادم امام می‌گفت: احمدآقا بارها به من گفت حاج عیسی! حواس‌ات به بچه من باشد. آن روزها علی کوچک بود و احمدآقا این حرف را به خیلیها زده بود. دوست مشترک ما حاج شیخ فضل‌الله شیخ‌الاسلام می‌گفت به من گفته بود: «آشیخ! هر چه از من می‌خواهی بپرس که سال بعد دیگر مرا نمی‌بینی!» حاج شیخ گفته بود: «ان‌شاءالله عمرت طولانی خواهد بود، این چه شوخی‌ای است؟» و احمد آقا گفته بود: «کاملاً جدی حرف می‌زنم!» یک بار هم به خانه ما آمده بود و حاج شیخ داشت دعا می‌خواند، گفت: «من که مردم بیا بالا سر قبرم و هر چه دلت خواست فاتحه و دعا بخوان! بعد هم یکی از آن خرماهای نذری را بردار و بخور و سکه‌ای را هم بردار و برو دنبال کارت! الان ننشین آنجا دعا بخوان، بیا کمی گپ بزنیم.» حاج شیخ بعد از فوت احمدآقا این کار را کرد، اما سکه را برنداشت! یکی از رفقا که ظاهراً احمد آقا این حرف را به او هم زده بود، سکه را برمی‌دارد و به ایشان می‌دهد.
 
 
 
□ از ویژگیهای اخلاقی ایشان بگویید. چه چیز دوستان را به ایشان علاقمند و حتی مجذوب می کرد؟
بنده صالح خدا بود. یک وقتی هم که گلایه می‌کرد، متوجه می‌شدم سالهاست این حرف در دلش مانده است که حالا به زبان می‌آورد! آدم خالص، معتقد و عاشق امام حسین(ع) بود و می‌گفت: خیلی دلم می‌خواهد بروم وسط جمعیت عزادارها و با آنها سینه بزنم، حیف که نمی‌شود! یک وقتهایی آقای آشیخ فضل‌الله الاسلام پیش ما به کوشک نصرت که می‌آمد، روضه می‌خواند و سید احمد واقعاً از این کار او ممنون بود. شیخ فضل‌الله بعد از فوت سید احمد هم او را در خواب می‌بیند. شیخ فضل‌الله راه می‌افتد که برود که سید احمد می‌پرسد کجا می‌روی؟ می‌گوید: می‌روم وضو بگیرم. سید احمد به او می‌گوید: «هر وقت یادم کردی برایم قل هو الله بخوان.» سید احمد خیلی به شیخ فضل‌الله علاقه داشت.
 
□ چه شد به کوشک نصرت رفتید و چه کسانی به آنجا می‌آمدند؟ آیا دائماً آنجا بودید؟
خودش می‌گفت: می‌خواهم به کوشک نصرت بروم و شما هم بیا. من و سید احمد از نجف با هم بودیم و در آنجا درس امام و اصول را با هم مباحثه می‌کردیم. این اواخر یک جور حالت عرفانی پیدا کرده و از دنیا منقطع شده بود. در آنجا آقای شیخ‌الاسلام و دکتر طباطبایی ــ که شیرازی بود ــ و سه چهار نفر دیگر هم بودند.
چون نزدیک بود، گاهی روزها سر کارم می‌رفتم و دو باره بعد از ظهر برمی‌گشتم. احمد آقا به‌شدت پرهیز داشت کسی به آنجا بیاید. فقط یکی دو بار مادرشان آمدند. واقعاً به مادرش احترام می‌گذاشت.
 
 
 
□ اشاره کردید به آشنایی خود با ایشان در نجف از چگونگی آغاز این آشنایی بفرمایید؟
بله، در آنجا با هم درس امام می‌رفتیم و درس فقه امام را با هم مباحثه می‌کردیم. مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی (رحمه الله) هم می‌آمد. آن روزها روحانیونی در نجف بودند و دستورات امام را اجرا می‌کردند و در واقع بازوی عملی ایشان بودند. بعد از اینکه حاج آقا مصطفی شهید شد، همه کارهای امام به گردن احمد آقا افتاد و از آن به بعد بود که وظیفه احمد آقا سنگین‌تر شد، چون مسائل و مشکلات بیت امام گوناگون و متعدد بودند. بعد هم قضیه رفتن به پاریس پیش آمد که خود بحث مفصل دیگری است. احمد آقا همواره در خدمت و گوش به فرمان امام بود.
 
□ برگردیم به موضوع این گفت وگو در کوشک نصرت چه برنامه‌هایی داشتید؟
کارمان نماز خواندن بود و ذکر و خواندن دعاهای مشلول، یستشیر و قرآن. بیشتر آیاتِ تذکر و تنبه را می‌خواند. می‌گفت: بعد از قرنها امام با کمک عده‌ای از انسانهای جان بر کف، انقلاب عظیمی را که در تاریخ سابقه ندارد، به راه انداخته است! در اینجا دیگر نباید به چیزهای شخصی فکر کنیم، باید همه چیز را فدا کنیم تا نظام باقی بماند. می‌گفت: هر حرفی بزنیم یا هر کاری بکنیم که این نظام صدمه ببیند، خیانت کرده‌ایم. همیشه از اینکه توانسته بود به امام و انقلاب خدمت کند خدا را شکر می‌کرد.
 
□ چه شد ایشان کوشک نصرت را برای اقامت انتخاب کرد؟
قرار بود آرامگاه امام در آنجا باشد، ولی وقتی این‌طور نشد، بعد از دو سال آنجا را تبدیل به مزرعه کردند.
 
□ در حیات حاج احمد آقا؟
بله، قبل از آمدن او هیچ چیز نبود. وقتی آمد کم‌کم چاه زدند و کشت و کار کردند.
 
□ چه مدت آنجا بودید؟
نزدیک به یک سال. واقعاً در آن یک سال خیلی به ما خوش گذشت. بسیار خوش‌مشرب بود و روح بسیار لطیف و محضر خوبی داشت. یادم نمی‌آید هیچ وقت این قدر به ما خوش گذشته باشد. واقعاً از محضرش لذت می‌بردیم. مطلقاً اثری از تکبر در او نبود. همیشه همان بود که امام فرموده بود که هیچ پست و مقام و امر دنیوی نباید شما را بگیرد. ذره‌ای خودپسندی در وجودش نبود و هر کسی که او را می‌دید، جذب اخلاق خوب و تواضعش می‌شد.
به نظر من حاج احمد آقا مجموعه صفات ارزنده انسانی بود. حقیقتاً دو صفت صداقت و امانت را در او بسیار دوست داشتم. در تمام رفتار و گفتار او می‌توان این دو صفت را دید و همه کسانی که او را می‌شناختند، این را تأیید می‌کنند. بار امانتی را که به دوش او قرار گرفت با نهایت صداقت و امانت به دوش کشید و حقیقتاً گنجینه اسرار نظام و هر لحظه زندگی‌اش یک امتحان دشوار بود که خوشبختانه از همه آنها با نهایت سرافرازی بیرون آمد. بسیار ساده و عادی زندگی می‌کرد و حتی یک لحظه هم خود را گم نکرد.
او به‌شدت تحت تأثیر شخصیت امام و مثل ایشان، یاور طبقه مستضعف بود. امام همواره به مسئولین هشدار می‌دادند از حال مستضعفین غافل نشوید و فقرا و ضعفا را از یاد نبرید. حاج احمد آقا هم لحظه‌ای از آنها غافل نبود و همواره سعی می‌کرد منافع آنها را حفظ کند.
 
□ ظاهراًدر آن دوره، به سرعت هم لاغر شدند. علت چه بود؟
بله، فقط یک تخم‌مرغ یا غذای مختصری می‌خورد! رژیم خیلی سختی گرفت. موقعی که به کوشک نصرت آمد باید دو نفر زیر بغلش را می‌گرفتند و نمی‌توانست بدون کمک کسی بلند شود یا از پله‌ها بالا برود! بعد از دو ماه که آنجا بودیم، می‌توانست راحت بدود و واقعاً نمی‌شد به او رسید! نمی‌دانم چرا یکمرتبه از پا در آمد؟
 
□ درباره جایگاه علمی حاج احمد آقا چه تحلیلی دارید؟
حضرت امام همیشه به طلاب سفارش می‌کردند هرگز از درس و تحصیل غفلت نورزند و اجازه ندهند مسئله دیگری مانع کسب علم شود. سید احمدآقا هم در کنار مشغله‌های فراوان سیاسی و اجتماعی، لحظه‌ای از تحصیل غفلت نمی‌کرد. خیلی باهوش بود و در درک مطالب استعداد عجیبی داشت. بسیار منظم بود و همیشه سر وقت در درس حاضر می‌شد. تحت تأثیر امام به عرفان و فلسفه علاقه زیادی داشت و کتاب «الکبری فی المنطق» را نزد امام خوانده بود و به مباحثه هم خیلی اهمیت می‌داد.
از نظر علوم حوزوی مجتهد بود و دقت نظر بالایی داشت. به نظرم چون در ایران بود، بعضی از مسائل را زودتر از حاج آقا مصطفی متوجه می‌شد. انصافاً در حفظ امنیت و سلامتی امام نقش بسیار زیادی داشت.
پس از رحلت امام هم که خیلیها تصور می‌کردند اوضاع به هم می‌ریزد و بحرانهای متوالی پیش می‌آیند، ولی احمد آقا با حمایت بی‌چون و چرای خود از رهبری و بیان این جمله که من تابع خط رهبری هستم و هیچ مخالفتی را تحمل نخواهم کرد، تکلیف همه را معلوم کرد. برای او هیچ چیزی بالاتر از نظام نبود و حتی اگر جایی با بعضی چیزها مخالف هم بود، روی نظر خود پافشاری نمی‌کرد تا جامعه آرام بماند و تعارض پیش نیاید. فوق‌العاده با گذشت و متواضع بود و حتی لحظه‌ای به خود نیندیشید.
در دوستی وفادار و فداکار بود و اگر کاری از دستش برمی‌آمد لحظه‌ای تردید نمی‌کرد. هر وقت به قم می‌آمد، یک شب هم خانه ما می‌ماند. خیلی صمیمی و خودمانی بود. شبها نمی‌خوابیدیم و تا صبح حرف می‌زدیم. یک شب چهار ساعت مختارنامه برایمان گفت. حافظه خوبی داشت.
 
□ از عوالم عرفانی ایشان هم بگویید؟
عوالم عرفانی گفتنی و توصیف‌ شدنی نیستند. خیلیها هستند که ظاهراً جلوه‌ای ندارند، اما عوالم روحانی و عرفانی بالایی را سیر کرده‌اند. خیلیها هم ظاهراً عارف به نظر می‌رسند، اما چندان با عوالم عرفانی سر و کار ندارند. حاج احمد آقا با امکانات فراوانی که داشت می‌توانست از عالم عرفان و معنویت فاصله بگیرد و به سراغ دنیا برود. رها کردن آن قدرت، مقام و امکانات قدرت خارق‌العاده‌ای می‌خواهد و او داشت.
 
□ آخرین دیدار شما کی بود؟
بعد از افتتاح سد پانزده خرداد دو سه ساعتی در خانه ما بود و دیگر او را ندیدم. حس می‌کرد بسیار خسته است. خبر فوتش حقیقتاً باورکردنی نبود. هر کسی که او را می‌شناخت گریه می‌کرد. انصافاً با صبر و مقاومت بی‌نظیر، بسیاری از مشکلات انقلاب را تنهایی به دوش کشید و فقدانش ثلمه بزرگی برای اسلام و انقلاب بود.
https://iichs.ir/vdce.z8xbjh8zv9bij.html
iichs.ir/vdce.z8xbjh8zv9bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما