شادروان سید شمس الدین سادات آل احمد معروف به «شمس آل احمد»، ازجمله روشنفکرانی بود که پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی بضاعت فکری و قلمی خویش را در اختیار این حرکت عظیم نهاد، رویکردی که در دوره‌هایی از حیات او، بازتابهایی نمایان یافت. در گفت وشنودی که پیش روی دارید، بانو فرشته اسماعیلی همسر شمس آل احمد، برخی خاطرات خود از او را باز گفته است.
شمس به دلیل صداقتش از روشنفکران جدا شد
□ ازمنظر شما و به عنوان همسر مرحوم شمس آل‌احمد، ویژگیهای شخصیتی ایشان کدامند؟
آقا شمس فوق‌العاده آدم درویش‌ مسلکی بود. پول و ثروت دنیا، پشیزی برایش ارزش نداشت. هرگز خود را به کسی تحمیل نکرد و از همه موقعیتهایی که برایش پیش آمد و هر یک از آنها می‌توانستند او را به مناصب بالایی برسانند، چشم‌پوشی کرد. او حتی برای دانشگاه رفتن بچه‌ها یا گرفتن شغل برای آنها هم، از هیچ موقعیتی استفاده نکرد. خانم دانشور به من گفتند: تو می‌توانی از سهمیه روزنامه اطلاعات استفاده کنی و پسرت را به دانشگاه بفرستی، اما پسرم راضی نشد و گفت: نمی‌خواهم این تصور در دیگران ایجاد شود که با توصیه به دانشگاه رفته‌ام! البته سال بعد خودش در رشته زبان و ادبیات فرانسه قبول شد و به دانشگاه رفت. منظورم این است که خوشبختانه شمس این ویژگیها را در فرزندانش هم به ودیعه گذاشته است.
 
□ به نظر شما علت علاقه شدید جلال و شمس به یکدیگر چه بوده است؟
من پدر آنها را ندیدم، ولی گویا ایشان که روحانی بوده‌، آرزو داشته‌ جلال هم مثل ایشان معمم شود، اما جلال از خانه پدری بیرون می‌آید و راه دیگری را در پیش می‌گیرد. شمس شش سال از جلال کوچک‌تر بود و برادرش به صورت الگو برای او در می‌آید. او در خانه پدری غیر از جلال، همزبان و همصحبتی نداشت. از این گذشته مرحوم جلال شخصیت بسیار تأثیرگذاری داشت و طبیعی است بیش از هر کسی برادر خودش تحت تأثیر او قرار بگیرد.
 
□ عده‌ای معتقدند شمس از نام و شهرت جلال استفاده کرد و برخی دیگر نیز معتقدند اتفاقاً نام و شهرت برادر مانع از رشد شمس شد! نظر شما چیست؟
با نظر دوم موافقم. مرحوم جلال 48 سال بیشتر نداشت که از دنیا رفت و شمس با اینکه واقعاً فرد با استعداد و با سوادی بود، به دلیل سنگینی نام و شهرت برادر، نتوانست آن‌گونه که باید و شاید تواناییهای خود را بروز بدهد. مضافاً بر اینکه وظیفه خود می‌دانست آثار برادرش را چاپ و منتشر کند و این کار وقت زیادی از او می‌گرفت. شاید شمس در دوره جوانی به دنبال برادر رفت، اما بعدها فرد مستقلی بود و آراء و عقاید خاص خودش را داشت.
 
 

□ چگونه با ایشان آشنا شدید و در چه سالی با هم ازدواج کردید؟ علت اصلی انتخاب ایشان توسط شما چه بود؟
تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم و رشته درسی‌ام ادبیات و رشته تحصیلی‌ شمس فلسفه بود. در خانواده‌ای فرهنگی بزرگ شده بودم و طبیعتاً آدمهای فرهنگی و اهل ادب و ادبیات برایم جالب بودند. هر دو دبیر بودیم و شمس در بنیاد فرهنگ با دکتر خانلری کار و متون قدیمی را بازخوانی و تصحیح می‌کرد. البته آل‌احمد بودن ایشان هم نمی‌توانست بی‌تأثیر باشد، چون یادم هست برادر کوچک‌ترم که در آن موقع دانشجوی پلی‌تکنیک بود، از اینکه می‌تواند از این طریق با جلال آل‌احمد ارتباط داشته باشد، بسیار خوشحال بود. به هر حال در سال 1344 با ایشان آشنا شدم و در اوایل سال 1345 با هم ازدواج کردیم.
شمس خوش‌قیافه، خوش‌تیپ و باسواد بود. درآمدش هم بد نبود. دوستان متعدد و جالبی هم داشت و در مجموع آدم جالب و جذابی بود. خود من خیلی افکار و آثار جلال را نمی‌شناختم و واقعاً تحت تأثیر اسم او با شمس ازدواج نکردم.
 
□ درویش‌مسلکی او در زندگی، برای شما ایجاد مشکل نکرد؟
خیلی نه. البته گاهی اعتراض می‌کردم مثلاً چرا سهم‌الارث خود را از خانه پدری به خواهرزاده‌هایش بخشید؟ چون ما خودمان بچه داشتیم و فکر می‌کردم چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است! ولی شمس گفت: خواهرش خیلی برایش زحمت کشیده و این کمترین کاری است که می‌شود برای او کرد!
 
□ قبل از پیروزی انقلاب، نگاه ایشان به این حرکت عظیم سیاسی ـ اجتماعی چه بود؟
او فکر می‌کرد با انقلاب همه مشکلات و مسائل حل می‌شوند. یادم هست در روزهای آخر رژیم شاه پسرم به مدرسه نمی‌رفت ومن اعتراض می‌کردم. شمس می‌گفت: وقتی بچه‌های مردم به مدرسه نمی‌روند، بچه من هم لازم نیست برود. واقعاً شور و شوق عجیبی داشت و تردید نداشت انقلاب می‌تواند خیلی چیزها را عوض کند.
 
□ آیا با هم اختلاف عقیده و سلیقه هم داشتید؟
قطعاً!
 
□ در چه زمینه‌هایی؟
شمس کمتر به امور و مسائل خانه کار داشت و تقریباً همه امور خانه را به عهده من گذاشته بود. خودم آدم تحصیلکرده‌ای بودم و طبیعتاً من هم افکارش را قبول داشتم که با او ازدواج کردم، ولی از اینکه تمام وقتش صرف جلسات و بحثهای سیاسی و دوستانش می‌شد و ناچار بودم غالباً مسائل و مشکلات بچه‌ها را به تنهایی حل و فصل کنم و شمس به فکر آینده من و بچه‌ها نبود، چندان راضی نبودم و با او هم بحث می‌کردم.
 
□ شما هم در جلسات او شرکت می‌کردید؟
خیلی کم، چون آراء و عقایدشان را قبول نداشتم! بسیاری از آنها آدمهای صادقی نبودند. خود شمس هم این را می‌دانست و به همین دلیل هم بعدها از آنها جدا شد. در جلساتی که قبل از انقلاب تشکیل می‌دادند، هر کدام خودشان را وزیر و وکیل حکومت آینده می‌دانستند! حتی یادم هست خانم سید جوادی شوهرش را رئیس‌جمهور صدا می‌زد که این واقعاً برایم عجیب و حیرت‌آور بود! در هر حال، چنین برخوردهایی باعث شد شمس از آنها جدا شود. گاهی هم به تمسخر می‌گفت: هنوز هیچی نشده است حضرات به دنبال وزارت و وکالت هستند! خیلی از دوستانش تصور می‌کردند شمس به خاطر به دست آوردن منصب و مقام از انقلاب دفاع می‌کند، ولی بعدها دیدند او در پی هیچ منصبی نیست و واقعاً معتقد است روشنفکران با کمک هم، می‌توانند خیلی کارها برای کشور بکنند. اوایل هم خیلی شوق و ذوق داشت و هر کاری که از دستش برمی‌آمد برای همه می‌کرد، از جمله برای همان دوستانی که دیگر با او موافق نبودند، ریش گرو گذاشت و خیلیهایشان را از بازداشت در آورد، اما اواخر هر کسی نزد او می‌آمد می‌خندید و می‌گفت: دیگر حنایم رنگی ندارد! هیچ ‌وقت هم توقع جبران نداشت. یادم هست کسی که شمس کمکش کرده بود تا مشکلش حل شود، پاکت پولی برای او آورد. شمس قبول نکرد و پولش را جلویش انداخت و به او گفت: دیگر هیچ‌وقت پیش او نیاید!
در سالهای آخرعمر، مخصوصاً هفت هشت سال آخر که پای راست و بعد پای چپش شکست، به‌کلی خانه‌نشین شد و بیشتر وقتش به مطالعه و نوشتن یادداشت می‌گذشت. در سه سال آخر که حالش ابداً خوب نبود و کمتر کسی هم به دیدنش می‌آمد. این برایم خیلی دردناک بود که کسی که هرگز به خودش فکر نکرد و همیشه سنگ دیگران را به سینه می‌زد، این‌قدر تنها شده بود!
 
□ با خانم دانشور مراوده‌ای داشتید؟
تا جلال زنده بود، روزهای پنج‌شنبه در خانه‌شان جلسه‌ای تشکیل می‌شد که همه روشنفکرها جمع می‌شدند، ولی وقتی او از دنیا رفت و این جلسات تعطیل شدند، دیگر رفت و آمدهای ما به خانه جلال خیلی کم شد، مضافاً بر اینکه بچه‌ها هم به مدرسه می‌رفتند و من کمتر فرصت پیدا می‌کردم بروم. البته گاهی زنگی می‌زدم و حالشان را می‌پرسیدم.
 
 

□ اختلافات شمس و خانم دانشور بر سر چه موضوعاتی بود؟
در زمان شاه هر کسی که حرفی علیه رژیم می‌زد، وقتی از دنیا می‌رفت، بلافاصله این حرف در جامعه پخش می‌شد که ساواک او را از بین برده است، کما اینکه وقتی صمد بهرنگی از دنیا رفت، همه گفتند ساواک او را کشته است. همین فضا هم به شمس القا شده بود و در نتیجه وقتی جلال از دنیا رفت، خیلیها مرگ او را به ساواک نسبت دادند.
اتفاقاً چهار پنج روز مانده به فوت جلال، همراه بچه‌ها به اسالم رفتیم. جلال داشت خاطرات سفر روسیه‌اش را بازنویسی می‌کرد. شبها هم که دور هم جمع می‌شدیم، آنها را برایمان می‌خواند. نشانه‌ای از اینکه قرار است او را بکشند وجود نداشت!
 
□ خانم دانشور درباره فوت او چه می‌گفتند؟
می‌گفتند: صبح آن روز جلال رفت که به زمینهایش سر بزند و با چند کارگر که روی خط لوله گاز برای روسیه کار می‌کردند، بر سر اینکه وارد حریم زمینهای او شدند، بحث کرد و با عصبانیت به خانه برگشت و موقع استراحت از دنیا رفت.
 
□ چاپ کتاب «سنگی بر گوری» هم موجبات ناراحتی خانم دانشور را فراهم آورد. این طور نیست؟
شمس وصی جلال بود، بنابراین برای چاپ کتابهای جلال اختیارات کامل داشت و لزومی نداشت از سیمین ‌خانم اجازه بگیرد. شاید چون زندگی خصوصی جلال و سیمین ‌خانم در این کتاب آمده است، سیمین‌خانم دوست نداشت چاپ شود. خود من هم وقتی کتاب چاپ شد، آن را دیدم.
 
□ عمل به وصیت جلال برای شمس مشکل ایجاد نکرد؟
نه، جلال وصیت کرده بود درآمد حاصل از فروش کتابهای او خرج تحصیل بچه‌های فامیل شود. تا وقتی انتشارات رواق سر پا بود، شمس این کار را می‌کرد، چون حساب و کتابهایش هم دقیق بود، همین کار را می‌کرد. گاهی هم من افراد نیازمند را به او معرفی می‌کردم و کمک می‌کرد.
 
□ وقتی به مجموعه 40، 50 سال زندگی با شمس آل‌احمد نگاه می‌کنید، برداشت شما چیست؟
زندگی سختی را گذراندیم، مخصوصاً در سالهای آخر که نیاز به مراقبت دائمی داشت و من گاهی مجبور می‌شدم برای مراقبت از دخترم که در امریکاست و بیماری ام.اس دارد، به آنجا بروم و در نتیجه مراقبت از شمس را به پسرها می‌سپردم و می‌رفتم. رابطه عاطفی قوی‌ای با دخترمان داشت. در پسرها هم ویژگیهای خوب خود را به ارث گذاشته است. شمس انسان آزاداندیشی بود و برای خودش حقی بیشتر از من قائل نبود. هرگز از من نپرسید: کجا می‌روم و با چه کسانی معاشرت می‌کنم؟ به همین دلیل مشکلات بقیه زن و شوهرها را نداشتیم و بین ما اعتماد متقابل وجود داشت. هرگز نخواست به من نظری را تحمیل کند. در مجموع انسان خاصی بود.
https://iichs.ir/vdcb.9bfurhb8ziupr.html
iichs.ir/vdcb.9bfurhb8ziupr.html
نام شما
آدرس ايميل شما