[محمدرضا پهلوی]: پدرم قلباً و عمیقاً فرزندانش را دوست میداشت. یازده فرزندش نیز نسبت به وی علاقه و محبتی آمیخته به ستایش و احترام داشتند. من خیلی زود دریافتم که در پس خشونت ظاهری پدرم، خلق و منش وی آمیخته با محبت و رأفت بسیار است...
[محمدرضا پهلوی]: پدرم قلباً و عمیقاً فرزندانش را دوست میداشت. یازده فرزندش نیز نسبت به وی علاقه و محبتی آمیخته به ستایش و احترام داشتند. من خیلی زود دریافتم که در پس خشونت ظاهری پدرم، خلق و منش وی آمیخته با محبت و رأفت بسیار است. [با پوزش از تصدیع داده شده، نمیدانم چرا بیاختیار یاد سرپاس مختاری، پزشک احمدی، تیمورتاش، جعفرقلیخان اسعد، نصرتالدوله فیروز، میرزاده عشقی، فرخّی یزدی، مدرّس، داور و ... افتادم] حتی مخالفان و دشمنان پدرم سریعاً دریافتند که وی از آن مردان سرنوشتساز است که گهگاه در صحنه تاریخ ایران ظاهر میشود تا میهن را از سقوط نجات دهد. قدرت اخلاقی و علوّ معنوی پدرم بود که به وی امکان و اجازه داد بر آنهمه مشکلات فائق شود و سرانجام همین غرور و علوّ طبع بود که مانع شد در هنگام اشغال ایران، در کشورش بماند و به تحمّل حضور خارجیان در میهنش تن در دهد.
رضاشاه در شیوه کشورداری شباهتی به پادشاهان خاورزمین نداشت و همه کارها را با روحیه نظامی انجام میداد. از تجمل بیزار بود تا آنجا که در یک اطاق ساده بر تشکی میخوابید که روی زمین میانداختند. او ساعت پنج صبح کار خود را آغاز میکرد و فقط روزی دو بار، آنهم بسادگی، غذا میخورد و تمام روز را به فعالیت مشغول بود.1