مسألهای که در مقطع کنونی بیشتر از دلواپسیهایم نسبت به آینده ایران رنجم میدهد، احساسی است که در تمام زوایای فکر و اعماق روحم ریشه کرده و مرا به این نتیجهگیری کشانده که: دیگر برای سلطنت پهلوی راهی در جهت بازگشت باقی نمانده است...
«مسألهای که در مقطع کنونی بیشتر از دلواپسیهایم نسبت به آینده ایران رنجم میدهد، احساسی است که در تمام زوایای فکر و اعماق روحم ریشه کرده و مرا به این نتیجهگیری کشانده که: دیگر برای سلطنت پهلوی راهی در جهت بازگشت باقی نمانده است.
آیا امکان دارد ــ و یا حداقل میتوان امیدوار بود ــ که دستهای به خون آغشته شاه ارزش نجات دادنش را داشته باشد؟ آیا هم اکنون در داخل ایران کسانی هستند که احترام و علاقه خود را نسبت به شاه حفظ کرده باشند؟ و آیا کارنامه شاه که آکنده است از: اتخاذ سیاستهای اقتصادی فاجعهانگیز، اشتباهات فراوان در اولویت دادن به مسائل غیر ضروری، غرور و تفرعن در امور نظامی، عشق مفرط به سلاحهای آتشین و پرنده، عطش سیریناپذیر به شنیدن تملق و چاپلوسی، بی احساسی کامل نسبت به احساسات مردم کشور، و سخنرانیهای پر از گزافهگوئی ممتد، سبب نشده که دیگر هیچ مرجع و مقامی ــ چه در داخل و چه در سطح بینالمللی ــ برایش دلسوزی نکند؟»1
محمدرضا پهلوی در سفر به انگلستان،
پس از پرواز با یک فروند هواپیما در پایگاه هوایی وایتون
شماره آرشیو: 878-11ع